درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1404/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به

وجه سوم برای سید بن زهره (علم اجمالی دوم)

بعدما تم الاستدلال علی ما ذهب إلیه أَبوالمکارم سیّد بن زهرة بالوجهین المذکورین فی الجلسة سابقة و جواب عنهما نذکر وجها ثالثا.

سید ابوالمکارم حلبی در رابطه با مُلاقیِ بعضی از اطراف علم اجمالی، قائل به وجوب اجتناب شد. دو وجه در جلسه قبل ذکر گردید: یکی قرآن و دیگری حدیث.

مرحوم شیخ اعظم[1] رضوان الله تعالی علیه به دفاع از سید بن زهره، وجه سومی را نقل کرده است که مرحوم آقای خویی نیز این وجه را در مصباح الأصول آورده است.

این وجه چنین است: پس از آنکه ما علم اجمالی پیدا کردیم به اینکه یکی از این دو ظرف نجس است و بعد علم پیدا کردیم که این عبا با ظرف طرف راست (به یکی از این ظرف‌ها) ملاقات نموده است، یک علم اجمالی دوم پدید می‌آید.

آن علم اجمالی دوم، بین مُلاقی (یعنی عبا) با آن طرف دیگر مُلاقا (یعنی ظرف طرف راست که عبا به آن برخورد کرده) است. علم اجمالی دوم بین این عبا و ظرف طرف چپ است که عبا به آن نخورده است.

علم اجمالی پیدا می‌کنیم که یا این ظرف طرف چپ نجس است یا عبای من؛ چون عبای من خورد به آن، دیگر این علم اجمالی دوم می‌شود. هنگامی که این علم اجمالی دوم وجود دارد، (که تعبیر این است که نمی‌توان انکارش کرد که چنین علم اجمالی هست) دیگر این علم شبیه این است که: یا این ظرف طرف چپ نجس است یا عبای من که با آب‌های ظرف طرف راست برخورد کرد.

 

شرط ملازمه و تنجیز علم اجمالی ثانی

البته این امر با فرض ملازمه بین نجاست شیء و نجاست ملاقی است (بپذیریم که ملازمه بین نجاست یک شیء با نجاست مُلاقی وجود دارد). ما می‌گوییم هر چیزی که با نجس ملاقات بکند، نجس می‌شود؛ به شکل واقعی که در عالم واقعه است.

بر همین جهت، اگر ما فرض بکنیم که مُلاقا از بین رفت (مثلاً کسی آمد و این ظرف طرف راست را که عبای من به آن خورده بود، دزدید و برد و دیگر نیست)، در اینجا علم اجمالی بین آن ظرف طرف چپ با عبا موجود است. علم این است که یا این ظرف طرف چپ نجس است یا عبای من که خورده بود به آن آب‌ها را دزد برداشته و برده است؛ این علم اجمالی موجود است.

این علم اجمالی نیز مُنجَّز است و باعث می‌شود که به ما بگوید: باید از مُلاقی اجتناب کنیم. و از طرف دیگر، از آن ظرف سمت چپ نیز باید اجتناب نمود تا چه شود؟ تا علم پیدا کنی به موافقت قطعیه و آنگاه تنجیز حاصل شود. پس علم اجمالی علاوه بر اینکه نسبت به طرفین (دو طرف علم اجمالی) مُنجِّز است، نسبت به مُلاقی هم مُنجِّز است.

 

استثناء: ملاقات پس از انعدام طرف دیگر و جریان اصل بدوی

بله، اگر فرض کنیم ملاقات بعد از از بین رفتن طرف دیگر اتفاق افتاده باشد: این دو ظرف یکی‌اش نجس بود. ظرف طرف چپ از بین رفت و دزد آن را برد، بعد لباس من پس از اینکه ظرف طرف چپ از بین رفت و نابود شد، به این ظرف طرف راست که الان موجود است برخورد کرد. در اینجا دیگر علم اجمالی وجود ندارد. علم اجمالی موجود نیست، بلکه شک بَدَوی می‌شود، چون یک طرف باقی مانده است.

«نعم، لو فرضت الملاقاة بعد انعدام الطرف الآخر، لم يكن العلم الثاني مؤثراً في التنجيز، لعدم كونه علماً بالتكليف الفعلي على كل تقدير الموجب لتساقط الاصول في الأطراف»[2] بله، مشخص است که یک طرف علم اجمالی باقی مانده و طرف دیگرش رفته است. علت اینکه ما در اطراف علم اجمالی نمی‌توانستیم اصل را مرتکب شویم، این بود که در هر دو طرف اصل جاری می‌شد، تعارض می‌کرد و تساقط می‌نمود.

اما اکنون که یک طرف باقی مانده و آن طرف از بین رفت، در این طرفی که لباسم به آن خورده است، اصل بدون معارض جاری می‌شود و أصالة الطهارة جاری می‌شود. لذا مُلاقیِ آن نیز همین‌طور است و دیگر علم اجمالی نداریم.

این از دفاعیه‌ای است که مرحوم شیخ اعظم در فرائد الأصول ابتدائاً از سید بن زهره نقل می‌کند و از او دفاع می‌نماید، بعد جواب می‌دهد. (وجه اول: آیه، وجه دوم: روایت، وجه سوم: این تحلیل به اصطلاح علمی و عقلی در دفاع از سید ابن زهره)

 

پاسخ شیخ اعظم: تبیین اصل سببی و مسببی

مرحوم شیخ جواب می‌دهد. جواب ایشان این است که می‌فرماید: «بأنّ العلم الثاني لا يمنع من جريان الأصل في الملاقي، لأنّ جريان الأصل في الملاقي- بالكسر- إنّما هو في طول جريان الأصل في الملاقى- بالفتح- لكون الشك في الملاقي ناشئاً من الشك في الملاقى، فيكون الأصل الجاري في الملاقى أصلًا جارياً في الشك السببي، و الأصل الجاري في الملاقي أصلًا جارياً في الشك المسببي. و من الظاهر أنّ الأصل السببي حاكم على الأصل المسببي، فعلى تقدير جريان الأصل في الملاقى- بالفتح- لا تصل النوبة إلى جريان الأصل في الملاقي- بالكسر- و بعد سقوط الأصل في الملاقى- بالفتح- لأجل المعارضة بينه و بين الأصل في الطرف الآخر، تصل النوبة إلى جريان الأصل في الملاقي- بالكسر- فيجري فيه بلا معارض»[3]

مرحوم شیخ می‌فرماید: داستان مَا نَحنُ فِیهِ، داستان سبب و مُسَبَّب است. در آن دو ظرفی که موجود است و علم اجمالی داریم، اصولی که قرار است آنجا جاری شوند، اصل سببیه است و مشخصاً سببی است. اما در مُلاقی (یعنی عبای من) اگر بخواهیم اصل را جاری کنیم، اصل مسببیه است.

چرا؟ چون اگر این عبا در عالم واقع نجس شده باشد یا نشده باشد، در عالم واقع این [نجاست] متأثر از ناحیه آن ظرف است (این سبب است). بنابراین نجاستی که می‌خواهیم در رابطه با عبا تصور بکنیم، مُسَبَّب از نجاست آن ظرف است. اصل آن نیز همین‌طور می‌شود. شما در ناحیه سَبَب وقتی اصل را جاری بکنید، دیگر نوبت به مُسَبَّب نمی‌رسد. یعنی جریان اصل در ناحیه سَبَب، جریانی است که زمینه را برای اجرای اصل در ناحیه مُسَبَّب از بین می‌برد.

 

توضیح سقوط اصول سببی در اطراف علم اجمالی

به این معنا: وقتی که در دو طرف این دو ظرف آمدیم اصل جاری کردیم، گفتیم أصالة الطهارة ظرف شماره یک و أصالة الطهارة ظرف شماره دو، اینها یکدیگر را تکاذب می‌کنند و با تکذیب یکدیگر، سقوط می‌کنند (اینها قبلاً خوانده شده است). دیگر اصلی نداریم که در ناحیه مُلاقی بخواهید اجرا بکنید. زمینه اصل سببی نیست؛ نوبت به اصل مسببی می‌رسد.

اصل مسببی خودش مستقل است. مستقل یعنی چه؟ مُلاقی نجس است یا نجس نیست؟ این می‌شود شک بَدَوی. چون شک بَدَوی است، اصل بر آن جاری می‌شود.

این‌طور نیست که بگوییم: خیر، آن اصول‌هایی که در ناحیه مُسَبَّب جاری شد، اینجا هم جاری می‌شود (تعارض، تساقط) و پس مُلاقی را هم باید اجتناب کنیم.

چرا ما از اطراف علم اجمالی اجتناب می‌کردیم؟ یک دلیلش این بود که می‌گفتیم اصل جاری می‌شود، تعارض می‌کنند، تساقط می‌کنند و علم اجمالی به قوت خودش باقی می‌ماند. یکی از استدلال‌های مهم این بود که: اصل جاری می‌شود ولی تعارض و تکاذب یکدیگر را نفی می‌کنند و علم اجمالی خودش زنده می‌ماند. یعنی دشمنان علم اجمالی (که دشمنشان اصل است، مانند أصالة الطهارة در شماره یک و در شماره دو) همه به خاک می‌افتند. اینها با هم دعوا می‌کنند؛ چرا دعوا می‌کنند؟ چون یکدیگر را تکذیب می‌کنند. با وجود علم اجمالی نمی‌شود که با وجود علم اجمالی یکدیگر را تکذیب کنند.

 

جریان اصل طهارت در مُلاقی (مُسَبَّب)

وقتی یکدیگر را تکذیب کردند، پس اعتبار ندارند و علم اجمالی مُنجِّز می‌شود. نمی‌توانید شما بیایید بگویید که همین اصل به این شکل، در ناحیه مُسَبَّب هم جاری می‌شود که بعد دایره علم اجمالی را گسترش دهید و بگویید اصل در ناحیه ظرف یک، ظرف دو و عبا با هم تعارض می‌کنند، تساقط می‌کنند، در نتیجه همان‌طور که اجتناب از مُلاقا (یعنی اطراف علم اجمالی) واجب بود، از مُلاقی هم [واجب است].

خیر، این‌طور نیست. اینها مُسَبَّب هستند و آن طرفین سَبَبین بودند. در اطراف علم اجمالی، اصل که جاری می‌شد و تعارض و تساقط می‌شد، سببی بود. وقتی که آنجا سقوط کردند، دیگر اصلی نداریم. مُلاقی، حالش چطور است؟ (نجس است یا پاک؟ شک داری؟) تا شک کردی، اصل بدون معارض جاری می‌شود. اصل در ناحیه مُلاقی بدون معارض جاری می‌شود و پاک می‌شود؛ اجتناب از آن لازم نیست. این تحلیلی است که مرحوم شیخ در فرائد دارند.

 

اشکال بر فرمایش شیخ: شبهه حیدریه (سید حیدر صدر)

در مقابل شیخ، شبهه‌ای مطرح شده به نام شبهه حیدریه (اشکال حیدری یا شبهة الحیدریة). حیدرِ شبهه حیدریه، مرحوم سید حیدر صدر است (پدر مرحوم شهید سید محمد باقر صدر). ایشان در مقابل فرمایش مرحوم آقای خویی و مرحوم شیخ آمده است.

مرحوم شیخ فرمود که اصل سببی-مسببی از کانال سببی و مسببی آمد و کاری کرد که عبا را کنار گذاشت. ایشان فرمود: عبا هیچ ربطی به این اجرای اصل در ناحیه سَبَب ندارد. اجرای اصل در ناحیه سَبَب کار خود را می‌کند (تعارض و تساقط). مُسَبَّب ما که این عبا باشد، اصل مستقل دارد. اصل مستقل آن بدون معارض است و دیگر معارضی ندارد.

ایشان (سید حیدر صدر) آمده و این فرمایش شیخ را که مرحوم آقای خویی نیز نقل می‌کند و تا حدودی از آن دفاع می‌نماید، مورد مناقشه قرار داده است. این شبهه و این اشکال به اصطلاح شبهه حیدریه، به مقابله با فرمایش شیخ آمده است.

 


[1] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج2، ص239.
[2] مصباح الأصول( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي)، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص479.
[3] مصباح الأصول( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي)، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص479.