درس خارج اصول استاد محسن ملکی

1404/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/اصالة الاشتغال /شک در مکلف به

مرور تنبیه هفتم

بحث اصول تا به این‌جا تنبیه هفتم را به پایان رساند. تنبیه هفتم عبارت بود از اینکه اطراف علم اجمالی، شک در مکلف‌به و دوران امر بین متباینین است که مدتی است دیگر، دو سه ماه یا دو ماه یا چه مقدار نمی‌دانم، یک ماه است که ما مشغول بحث علم اجمالی در شک در مکلف‌به دائر بین متباینین هستیم و بحث می‌کنیم.

هفت تنبیه را گذراندیم که تنبیه هفتم این بود: اگر بعضی از اطراف علم اجمالی در شک در مکلف‌به دائر بین متباینین از محل ابتلا خارج بود، این یک؛ دوم، شک در خروج کردیم. شک در خروج از محل ابتلا. تنبیه هفتم دو قسمتی شد.

در خصوص خروج از محل ابتلا، نظر مختار در مباحثه‌ی ما این شد که خروج از محل ابتلا باعث می‌شود علم اجمالی منحل گردد. اگر یک طرف از اطراف علم اجمالی از محل ابتلا بیرون بود، در آن طرف دیگر برائت جاری می‌شد؛ و علم اجمالی دیگر منجز نبود.

و هکذا در جایی که شک کنیم؛ شک کنیم در خروج از محل ابتلا که شبهه هم مصداقیه بود. شبهه‌ی مفهومیه نداشت، شبهه‌ی مصداقیه بود و آنجا هم تمسک به اطلاق صحیح نبود؛ لذا رفتیم سراغ نظر مرحوم آخوند و قائل به برائت شدیم. این شد تنبیه هفتم.

 

ورود به تنبیه هشتم: جایگاه بحث و منابع

حالا می‌خواهیم برویم سراغ تنبیه هشتم؛ از تنبیهات شک در مکلف‌به علم اجمالی و دوران امر بین متباینین.

مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در کفایه این بحث را به عنوان تنبیه چهارم آورده‌اند.

تنبیه چهارم ایشان، همین تنبیه هشتم ماست که حالا طبق ذوق و سلیقه‌ی خودمان به این شکل چیده شد؛ که تقریباً برگرفته از کاری است که محقق عراقی در کتاب خودشان داشتند، یعنی کتاب «نهایة الافکار». در کتاب «نهایة الافکار» هم در بخش تنبیهات زیاد است و بعضی دیگر از بزرگان هم آورده‌اند. خود مرحوم آقای خویی هم تا ده تنبیه به نظرم (12 تنبیه) [1] برای این بحث در مجموع ذکر کرده‌اند.

 

تبیین موضوع: ملاقات با یکی از اطراف علم اجمالی

تنبیه هشتم در رابطه با این است که اصلِ اطراف علم اجمالی، وقتی علم اجمالی تعلق می‌گیرد به دو طرف یا به سه طرف، خود آن طرف‌ها بحث اصلی هستند؛ که آیا اجتناب از تمام اطراف واجب است یا واجب نیست در شبهه‌ی تحریمیه؟ یا انجام دادن تمام اطراف واجب است در شبهه‌ی وجوبیه یا واجب نیست؟ به تعبیر دیگر، آیا موافقت قطعیه واجب است و مخالفت قطعیه حرام است؟

اصلِ خود آن اطراف یک بحث است، اما در یک مورد از اطراف علم اجمالی، در خصوص یک مورد در شریعت، یک بحثی پدید می‌آید تحت عنوان «ملاقات»؛ ملاقات شیئی با یکی از اطراف علم اجمالی.

خب این کجا بیشتر نمود و نماد دارد؟ در شبهه‌ی تحریمیه، آن هم بحث نجاست و طهارت؛ که یک چیزی با یک چیزی ملاقات بکند و از او اثر بپذیرد. غالباً دیگر بحث نجاست است.

مثال آن تعین دارد در اینکه یکی از این دو ظرف نجس است. خب خود آن دو ظرف که دیگر بحثش گذشت و نیاز به تنبیه ندارد؛ تکلیف خود دو ظرف مشخص شد. اما اگر یک لباس من برخورد کرد به یکی از این دو ظرفی که درونش آب است، یکی از این دو ظرفی که آب هست نجس است ولی نمی‌دانم کدام است؛ لباسم تماس گرفت. آیا علم اجمالی این‌قدر قدرت دارد که علاوه بر اینکه دو طرف را تکلیف‌آفرینی می‌کند و می‌گوید از هر دو طرف اجتناب کن، حالا بگوید از «ملاقی» یک طرف هم اجتناب کن؟

 

تحلیل مسئله: تفاوت «ملاقی» با اطراف اصلی علم اجمالی

خب این بحث و این تنبیه فرع بر این است که ما در باب همین مورد، یعنی مورد اطراف علم اجمالیِ شک در مکلف‌به و دوران بین متباینین، دو مطلب را دیگر پذیرفتیم:

یک: اجتناب از دو طرف که اصل علم اجمالی مال آن دو طرف هست، واجب است. این یک.

دو: ملاقی با هر دو طرف هم اجتناب از آن واجب است. اگر لباس من به هر دو ظرف برخورد کند، یقیناً اینجا می‌شود نجاست تفصیلی. یعنی یقین پیدا می‌کنم که لباسم نجس شده است دیگر؛ یا این ظرف نجس بوده یا آن ظرف.

 

«انما الکلام» در ملاقی با یک طرف است؛ یک طرف از این دو ظرف.

اینجا از باب اینکه این «ملاقی» که خودِ «ملاقا» نیست که؛ این یک شیء دیگری است جدا. جدای از این دو طرف است. یک فرد سومی است. یک فرد سومی است که علم اجمالی روی خودش بسته نشده است. علم اجمالی‌مان که سه طرف نداشته، بلکه دو طرف داشته است. این می‌شود یک فرد اجنبی.

این مسئله شبهه‌ناک می‌شود از این جهت که آیا همان‌طور که ما از یک طرف، یعنی آن یک طرفِ «ملاقا» (ظرف)، همان‌طور که از ملاقا اجتناب می‌کردیم به خاطر علم اجمالی، حالا از «ملاقی» هم اجتناب کنیم به خاطر علم اجمالی؟ این گوشه‌اش باز است؛ چطوری اجتناب کنیم؟ آنکه از ملاقا اجتناب می‌کردیم، چون در دایره‌ی علم اجمالی بود. این خارج از دایره‌ی علم اجمالی است و بعد پدید آمده است.

دیدگاه مرحوم آخوند خراسانی در کفایه

مرحوم آقای آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در کفایه[2] به این شکل مطرح می‌کنند. از باب تبرک و تیمن و محوریت کفایه، این عبارت را بخوانم، می‌فرمایند: «الرابع انه انما یجب عقلا رعایة الاحتیاط فی خصوص الاطراف»

در باب علم اجمالی نسبت به اطراف باید احتیاط کرد. «مما یتوقف علی اجتنابه او ارتکابه حصول العلم باتیان الواجب او ترک الحرام» باید اجتناب کرد تا چه بشود؟ تا علم پیدا کنیم واجب را در شبهه‌ی وجوبیه انجام دادیم و حرام را در شبهه‌ی تحریمیه ترک کردیم. این را عقل می‌گوید دیگر. در شبهه‌ی وجوبیه تمام اطراف را انجام بده تا یقین پیدا کنی واجب را انجام دادی، در شبهه‌ی تحریمیه تمام اطراف را ترک بکن تا یقین پیدا کنی حرام را ترک کردی. «فی البین دون غیرها»

نسبت به اطراف، این واقعاً عقلی است. نسبت به خود اطراف، این عقلی است در شبهه‌ی تحریمیه و شبهه‌ی وجوبیه که عقل می‌گوید تو باید اجتناب کنی یا همه اطراف را انجام بدهی. «و ان کان حاله حال بعضها فی کونه محکوبا بحکمه واقعا»

اما غیر اطراف، یعنی ملاقی؛ درباره غیر اطراف دیگر حکم عقلی نداریم ما. گرچه ممکن است در عالم واقع حکمش همان باشد ها؛ یعنی وقتی لباس شما خورده به یک طرف از این دو طرف، اگر آن یک طرف نجس باشد، این هم در عالم واقع نجس است. [اما] سخن ما در عالم واقع نیست، در عالم اثبات است، در عالم ظاهر است که وظیفه‌ی ظاهری‌مان چیست.

خب وظیفه‌ی ظاهری را از باب مقدمه‌ی علمیه عقل می‌گفت چه؟ همه‌ی اطراف را ترک کن، همه‌ی اطراف را انجام بده. اما نسبت به یک فرد دیگری که جزو اطراف نیست و اجنبی است، این اجنبی را دیگر آن عقل چنین حرفی ندارد.

 

تفصیل مرحوم آخوند و طرح سه صورت مسئله

بعد فرموده که بحث را تفصیل می‌دهد و به شکل ایجاز ـ البته علما اینجا خیلی بحث کرده‌اند، مرحوم صاحب کفایه یک صفحه و نیم تقریباً بحث را بسته و تمامش کرد، بعد هم رفته سراغ مقام دوم، مقام دوم دوران امر بین اقل و اکثر. ما این تنبیه را که تمام کنیم دیگر تقریباً مقام اولِ بحث در باب شک در مکلف‌به تمام می‌شود که دوران امر بین متباینین بود.

ایشان می‌فرماید: «و منه ینقدح»؛ از این مباحث و از این نکته‌ای که الان گفتم، از همین نکته‌ی آخری ـ یک ایجازی که فرمود، فرمود عالم ثبوتش را کار نداریم، در عالم اثباتش عقل فقط می‌گوید اطراف علم اجمالی، غیر اطراف علم اجمالی را عقل چیزی نمی‌گوید ـ «ینقدح الحال» حکم و وظیفه مشخص شد «فی مسئلة ملاقاة شیء ما احد اطراف النجس المعلوم بالاجمال».

خب یعنی چه؟ یعنی همین که از این حرفی که زدیم، این ملاقی می‌شود غیر اطراف علم اجمالی؛ در غیر اطراف علم اجمالی ما مقدمه‌ی علمیه نداریم که. عقل که چنین چیزی را قضاوت نمی‌کند. لذا باید قائل به تفصیل شد. ایشان قائل به تفصیل می‌شود.

 

سه صورت را مرحوم صاحب کفایه، مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) در کفایه آورده است:

۱. صورت اول می‌گوید آنجایی که اجتناب از ملاقا لازم است ولی از ملاقی لازم نیست.

۲. دوم آنجایی که اجتناب از ملاقی لازم است، باز از ملاقا لازم نیست.

۳. صورت سوم اجتناب از هر دو واجب است.

این سه صورت را به شکل ایجاز و مختصر و با استدلال‌های علمی البته تمامش می‌کند و وارد مقام دوم می‌شود.

 

بررسی صورت اول: تقدم علم اجمالی بر ملاقات

اما صورت اول؛ که اجتناب از ملاقا لازم است ولی از ملاقی لازم نیست. همین موردی که سرشاخه است به اصطلاح، موردی که در ذهن می‌آید، همان اول کار همین به ذهن می‌زند. خب این دو کاسه یکیش نجس بود، ما از هر دو اجتناب می‌کردیم. از این لباس‌مان به چه جهت، چرا اجتناب کنیم؟ به چه دلیل؟ این لباس اگر به هر دو می‌خورد که کار تمام بود دیگر، علم تفصیلی حاصل می‌شد؛ به یکی خورده است.

می‌فرماید آن صورتی که اجتناب از ملاقا لازم است، یعنی از ظرف خب لازم است، ولی از این ملاقی (عبا) لازم نیست، آن فرضی است که علم اجمالی حاصل شد که یکی از این دو ظرف نجس است؛ بعد از علم اجمالی، عبای من خورد به یکی از این دو ظرف. بعد از علم اجمالی.

خب چرا اجتناب از ملاقی لازم نیست؟ چون علم اجمالی آمد اجتناب از این دو ظرف را بر من واجب کرد. یعنی به شکل توقیفی، کأنه علم اجمالی شد توقیفی و بسته شد روی دو ظرف. دو ظرف را برای من تکلیف‌ساز کرد و گفت از آن اجتناب کن. بعد از علم اجمالی لباس من خورده به یکی از این دو طرف.

اینکه یکی از دو طرف نبوده عبا که، که علم اجمالی رویش سوار بشود. علم اجمالی روی این سوار نشده است.

هرچه فکر می‌کنم می‌بینم که تنها چیزی که من نسبت به این عبا دارم شک بدوی است. علم اجمالی ندارم. یعنی وجداناً هم دارم می‌بینم ها که من نسبت به عبا علم اجمالی ندارم. علم اجمالی در اعتباری که هم عرف می‌پسندد و هم عقل می‌گوید، می‌گوید شما علم اجمالی که پیدا کردی یا این ظرف نجس است ـ یک قطره خون افتاد ـ یا روی این ظرف افتاد یا در این ظرف افتاد. روی عبای تو که نیفتاد که. روی عبای تو که نیفتاد. یا این ظرف افتاد یا آن ظرف. بنابراین این دو ظرف می‌شوند در گردونه‌ی علم اجمالی. علم اجمالی مثل علم تفصیلی این دو را می‌گیرد، محکم.

اما این عبا که خون رویش نیفتاده بود که بگویم یک طرف از علم اجمالی باشد. یک طرف از علم اجمالی نیست. یک موجود و یک حادثِ جدید است بعد از علم اجمالی. شما لباست خورده به این ظرف، نمی‌دانی این نجس هست یا نیست. تنها چیزی که الان داری فقط می‌دانی شک داری که نجس شده یا نه. عیناً مثل شک بدوی؛ کنار خیابان می‌روی، تماس می‌گیرد مثلاً به یک شیئی که مشکوک است نجاستش، یا همین فاضلاب‌های عجیب و غریب. مشکوک است این هم نجس باشد. شک داری دیگر، می‌گویی پاک است.

این فرض اول و فرمایش مرحوم آخوند در همین حد؛ البته «ان‌قلت قیل» دارد که ان‌شاءالله ادامه می‌دهیم

 


[1] مصباح الأصول( طبع موسسة إحياء آثار السيد الخوئي)، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص471.
[2] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص362.