1404/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر ترتیبی (سوره مائده)/آیهی32-33 /مجازات محاربه در اسلام
﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾.[1]
﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾.[2]
در آیهی قبل گفتیم کتابت به معنای تثبیت است.
گاهی این تثبیت، تکوینی است؛ یعنی هیچ تخلفی در آن نیست؛ مانند: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾.[3] بحث حاکمیت عباد صالحون است. نظام آفرینش بر اساس این است که در اختیار اولیای الهی باشد و ولایت مطلقهی خداوند، توسط اولیای الهی به عنوان یک قانون حتمی مقدر شده است. و آیهی: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾،[4] بیانگر این است که پیروزی حق، یک کتابت تکوینی است که هیچگونه تخلفی ندارد. و از همهی اینها بالاتر، رحمت مطلقهی الهی، یک تثبیت تکوینی است؛ چنانکه در جای دیگر میفرماید: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾.[5] در دو آیهی قرآن، این تعبیر آمده است.
گاهی این کتابت در امور تکوینی نیست؛ بلکه در امور تشریعی است و به مسائل حقوقی و فقهی برمیگردد؛ مثل: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾.[6] یا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ﴾.[7] یا ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾.[8] یا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ﴾.[9]
و حتی همین آیهی ﴿مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ هم کتابت تشریعی است، نه تکوینی.
بعد از اینکه جریان فرزندان حضرت آدم (علیهالسلام) را بیان کردند، به این
جهت در بنیاسرائیل ثبت و ضبط کردیم. این قانون اگرچه آغازش از بنیاسرائیل است، ولی محتوم به بنیاسرائیل نیست؛ بلکه قانون عامه و کلی است؛ چرا که شان نزول با عموم آیات منافات ندارد. ﴿أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا﴾؛ هر کس نفسی را بکشد، مانند این است که تمام نفوس را کشته است.
در این برابری قتل یک نفر با همهی مردم دو جهت وجود داشت؛
یک جهتش این بود که همهی هستی به هم پیوسته است و
دیگری اینکه اگر کسی اقدام به قتل کسی کند، باقی جنایات برایش طبیعی میشود.
سیاست شیطان گامبهگام است. هیچ موقع شیطان یکدفعه حمله نمیکند؛ بلکه اول آرامآرام اندیشهی انسان را تصرف میکند و بعد از قوهی مفکره، نوبت به قوای عامله و بقیهی قوای انسانی میرسد و انسان را مغلوب میکند. در همهی گناهان و ظلمها شیطان اینگونه عمل میکند. قتل هم در اینجا به عنوان مثال است.
این مطلب را روایت امام علی (علیهالسلام) تأیید میکند که میفرمایند: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ[10] .[11] در روایات معیار دادند که هر گناهی که فرد خودش را سرزنش نکند و آن را کوچک بشمارد، کبیره است؛ اگرچه در عرف روزمره بر آن صغیره اطلاق بشود.
از این طرف هم «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؛ کسی که احیاء نفس واحده داشته باشد، مثل این است که همهی مردم را احیاء کرده است.
﴿ وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾؛
این قید ﴿فِي الأَرْضِ﴾، تخصیصی نیست که زمین در برابر آسمان باشد؛ در نتیجه این قانون در زمین اجرایی بشود؛ ولی در فضا و عوالم دیگر اجرایی نشود و قانون صادق نباشد؛ بلکه این قید از این باب است که معمولا زمین مسکونی است. ﴿أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا﴾.[12] زمین، باعث آرامش و سکونت است و این سکونت هر کجا که باشد، این قانون حاکم است. و اگر روزی در کرات و عوالم دیگر این آرامش سکونت محقق شد، این قانون حاکمیت دارد. و زمین در قید ﴿فِي الأَرْضِ﴾ مقابل آسمان نیست؛ بلکه تمثیلی است، نه تخصیصی.
﴿بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾. «اسراف» هم تجاوز از حدود است. این قتلی که اتفاق افتاده هم خودش از مصادیق اسراف است.
در ارتباط این آیه با آیات قبل، خداوند بعد از بیان قتل هابیل توسط قابیل و بعد از بیان این مطلب که قتل یک نفر همانند کشتن همهی مردم است و این افراد از مسرفین هستند، حالا تعداد دیگری از مسرفین (محارب و مفسد) و جزای آنها را بیان میکند.
﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا﴾
؛
جزای کسانی که با خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآله) محاربه میکنند، این است که ﴿أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ﴾؛ کشته شوند، یا به دار آویخته
شوند، یا دست و پای اینها برعکس قطع شود؛ یعنی دست راست و پای چپ قطع شود و یا برعکس دست چپ و پای راست قطع شود، ﴿أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ﴾؛ یا از زمین دور بشود که این مصداق تبعید است.
صاحبجواهر (رحمهالله) تعبیر زیبایی دارند: «المحُارِبُ كُلُّ مَن جَرَّدَ السِّلاحَ أو حَمَلَهُ لإخافَةِ النّاسِ»؛[13] هر کسی که سلاح بکشد و دیگران را در ترس قرار دهد، پس او محارب است. اکثر فقهاء در تعریف چنین نظری دارند که دو عنوان «جَرّد السّلاح» و «إخافة الناس» باشد، مُحارِب است و این که قتلی صورت بگیرد، یا نگیرد، مسائل بعدی است. و
در واژهی «يُحَارِبُونَ» در لغت هم عنوان محارب است. طریحی میگوید: «وَ عِندَ الفُقَهاءِ كُلُّ مَن جَرَّدَ السِّلاحَ لِإخافَةِ النّاسِ في بَرٍّ أو بَحرٍ لَيلاً أو نَهاراً ضعيفاً كانَ أو قَوِيّاً مِن أهلِ الرَّيبَةِ أو لم يَكُن ذَكَراً كانَ أو أُنثى فَهُوَ مُحارِبٌ»[14] [15]
هر کسی که اینگونه باشد که برای ترساندن دیگران سلاح بکشد، چه در خشکی و چه در دریا و چه در شب و چه در نهار، ضعیف باشد، یا قوی، مشکوک باشد، یا نباشد، مرد باشد، یا زن باشد، محارب است.
﴿وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا﴾
، و در زمین سعی آنها به فساد باشد. فساد، چیزی است که از حد اعتدال خارج شده است؛ در این صورت بر آن، فساد اطلاق میشود؛ اگر چه سعی در فساد دارد، ولی اطلاق فساد را دارند و «کانوا مفسدین» هستند و وقتی که مفسد شدند، یکی از این قوانین آیه بر آنها صدق میکند. پس جزای کسانی که محارب خداوند و رسول هستند، یکی از اینهاست: ﴿أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ﴾؛ یا قتل، یا به دار آویختن، یا قطع دست و پاها به خلاف و یا اینکه اینها را تبعید کنند.
آیا در این آیه چهار جزای قتل، به دار آویختن، اعدام، قطع دست و پا و تبعید، به ترتیب است، یا تخییر است؟
ما قائل به ترتیب هستیم؛ برخلاف کسانی که قائل به تخییر هستند؛ به خاطر مبنای ارتباط آیات و اینکه آیات شریفه، یکی بعد از دیگری مفسّر و بیان آیههای قبلی است؛
قتل مقدم بر به دار آویختن است و بعد به دارآویختن بر قطع دست و پا برخلاف مقدم است و قطع دستان و پاها بر تبعید مقدم است
برداشت ترتیبی در احکام محاربه به حسب ظاهر آیه است؛ اما برای به دست آوردن نظر اسلام باید چند کار انجام بدهیم؛ اول آیات را ببینم و به آن آیه هم که بیان شده اکتفاء نکنیم. گاهی اوقات یک آیهای، آیات دیگر را تفسیر و توضیح میدهد و بعد از همهی اینها، مهمتر نظر اسلام با مراجعه به مجموع آیات و سنت به همراه دلیل عقلی به دست میآید. و به عبارت بهتر برای بررسی نظر اسلام، ادلهی ثلاثه، یعنی کتاب و سنت و عقل را باید بررسی کنیم. به نظر ما اجماع، دلیل مستقل نیست؛ بلکه دلیل ضمنی است. با توجه به این مطلب اگر یک روزی ما یک مخالفت دلیل عقلی داشتیم، باید این را بر آیات و روایات عرضه بکنیم و روایات هم به آیات عرضه کنیم و اگر مخالفت با آیات نداشتیم، آن موقع ما می توانیم بگوییم که این نظر، اسلامی است؛ پس ما وقتی میتوانیم بگویم قانون اسلام این است که مجموعهی آیات و روایات را ببینیم و بعضی از اوقات احکام الهی در روایات بیان شده است و تفاوت آیات و روایات در این است که آیات، قطعی الصدور است؛ اما روایات ما قطعی الصدور نیست و ظنی الصدور است؛ لذا سراغ سلسه سند روایات میرویم و سند را بررسی میکنیم و در روایات تفسیری و اعتقادی نیز همان دقت روایات فقهی را باید داشته باشیم.
روایات فقهی داریم که جنایتهایی که صورت میگیرد، دارای اقسام مختلفی است و با توجه به اینکه دارای اقسام مختلفی است، لذا این ترتیبی که در آیه آمده و بعضی از آقایان قائل به تخییر هستند، این ترتیب و تخییر در روایات ما تنصیصش بیان شده است؛ یعنی به صراحت بیان شده اگر فلان کار صورت گرفت، مجازات و جزایش این است؛ پس به عبارت بهتر قانون کلی در قرآن بیان شده و مخالفتی با روایات ندارد و روایات، بیان جزئیات این قانون کلی است؛ برای همین قتل بر بهدارآویختن مقدم است و بهدارآویختن بر قطع دست و پا به صورت برعکس مقدم است و قطع دست و پا بر تبعید مقدم است.
آیا ولیّفقیه میتواند گاهی از اوقات اگر حکم مفسد و محاربی، یک از این عناوین چهارگانه بود، به دلیل مصلحتی، یک حکم دیگر را جایگزین بکند؟ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میتواند یکی از این چهار عنوان را برای محارب و مفسد انتخاب بکند و جانشینان رسول هم این اختیارات را دارند؛ لذا اگر ما قائل بودیم که هر چهار حکم، جزای این انسانها است و آن روایات، تخصیصی نیست و برای فساد خاصی بیان نکرده است، قطعا این اختیارات را ولیّفقیه میتواند داشته باشد و این یک حکمی است که تا قیام قیامت برای حاکم اسلامی و مجتهد جاری است. و جالب این است که آیهی شریفه، [تعمیم] دارد [و مختص به شارع معصوم نیست].