موضوع: قلب

قلب اقسامی دارد که در اینجا، یک قسم بررسی می شود. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : «من أراد أن يرق قلبه، فليدمن أكل البلس، وهو التين»[1] یعنی « کسی که می خواهد قلبش رقیق شود، باید انجیر را مداوم بخورد.»

انجیر، انواعی دارد. «بلس» قسم خاصی از انجیر را دارد. در سی دی نور2، شش بار این روایت امده است. روایت بعدی یازده بار آمده است: «ثلاث يقسين القلب: استماع اللهو، وطلب الصيد، وإتيان باب السلطان.»[2] یعنی «سه چیز است که دل ادمی را بی رحم می کند: گوش دادن به لهو، صید لهوی ( بدون نیاز، که حرام است)، رفتن به درب خانه پادشاهان ستمگر.»

توضیح روایت:

برای درک بهتر دو روایت نکاتی را بیان می کنیم:

انواع سلطان:

دو نوع است. و واژه سلطان، شاه، امام، رهبر، قائد در آیات و روایات، در دو مورد استعمال شده است؛ جایی که شخص خوب است؛ باز دونوع است؛ گاهی معصوم است و گاهی فقط عادل است و موردی که معصوم است؛ گاهی نبی است، گاهی مرسل است و گاهی رسول اولوالعزم است و گاهی وصی است و در موردی که عادل است؛ گاهی انسان عادل است، مومن عادل است، مجتهد یا مرجع عادل است و یا مجری عادل است. در مورد شخص بد، گاهی ائمه کفر است و گاهی نوچه های کفر است. واژه امام، در آیات و روایات در هر دو مورد آمده است. اطاعت از امام ظالم، نشانه قوی مریض است.

اقسام قلب:

چهار نوع قلب داریم؛ قلب صنوبری گوشتی پشت قفسه سینه و قلب روان، قکر متمرکز هم داریم و همچنین قلب روح که عقل فعال است و همچنین قلب نور که، عقل عاشق است. هر کسی که حیات طیبه می خواهد، باید از قلب گوشتی بیرون بیاید؛ چرا که این خون را همه دارند، حتی جنین. که دقیقه ای 170 بار می زند.

مجلس حرام باعث تپش قلب می شود. مشکلات قلب روان را می گیرد و تمرکز را از دست می دهد. و همچنین بر قلب روح هم اثر منفی می گذارد و کارهای غیر عقلایی انجام می دهند. کسانی که موسیقی حرام زیاد گوش کنند، غیرت را از دست می دهد. و چنین شخصی، وطن فروش هم می شود.

سلطان خوب:

در بحار جلد 77، چاپ اسلامیه تهران، 74، چاپ بیروتی، روایات این باب آمده است. کدام سلطان سایه ی رحمت خداست؟ «السلطان ظل الله يأوي إليه كل مظلوم.»[3] یعنی «سلطانی که خوب است، سایه خداست؛ چرا که مظلوم در کنار او آرامش می گیرد.» ولی پیش سلطان ظالم، آرامش نیست.» نیکو کردن به والدین و خصوصا مادر اگر نباشد، انسان شقی می شود.

چه چیزی باعق قلب رقیق می شود؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند:« طلبت فراغ القلب فوجدته في قلة المال و طلبت العز فوجدته في الصدق، وطلبت حب الموت فوجدته في تقديم المال لوجه الله، وطلبت حلاوة العبادة فوجدتها في ترك المعصية، وطلبت رقة القلب فوجدتها في الجوع والعطش، وطلبت نور القلب فوجدته في التفكر والبكاء، وطلبت الجواز على الصراط فوجدته في الصدقة، وطلبت نور الوجه فوجدته في صلاة الليل، وطلبت فضصل الجهاد فوجدته في الكسب للعيال، وطلبت حب الله عزوجل فوجدته في بغض أهل المعاصي، وطلبت الرئاسة فوجدتها في النصيحة لعباد الله، وطلبت الغنى فوجدته في القناعة، وطلبت الانس فوجدته في قراءة القرآن، وطلبت صحبة الناس فوجدتها في حسن الخلق، وطلبت رضى الله فوجدته في بر الوالدين »[4] یعنی « برای متمرکز شدن، دارایی کم خوب است. برای نور قلب، تفکر (فکر خوب متمرکز مستمر) و گریه کردن مفید است. توبه نصوح و انابه خوب است. همچنین گریه بر مظلوم و زیارت مظلوم نور می آورد. برای نترسیدن از مرگ، دادن دارایی در راه خدا مفید است و برای چشیدن شیرینی عبادت، ترک معصیت لازم است و برای گذر از پل صراط، صدقه شرعی است. و برای انس با خوبی ها، قرائت قرآن با تدبر و بنای بر عمل است و برای مصاحبت با مردم، خوش اخلاقی لازم است و برای جلب رضای خدا، احسان به والدین نیاز است و برای حب الله، بغض اهل معصیت، لازم است. برای نور وجه در دنیا و اخرت، نماز شب لازم است و برای عزت پایدار واقعی، راستگویی لازم است و برای دارا شدن فضیلت جهاد، کار کن. برای ریاست با عزت، نصیحت بندگان خدا لازم است و برای ثروت دائمی، قناعت لازم است (نه تقتیر باشد و نه تبذیر و نه اسراف).»

سه فراز از این روایت برای قلب استفاده شد. مرحوم حکیمی فقط قسمتی از این روایت طولانی را اورده است. روایت دیگری داریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «أربَعٌ يُمِتنَ القلبَ : الذَّنبُ علَى الذَّنبِ ، و كَثرَةُ مُناقَشَةِ النِّساءِ ـ يَعني مُحادَثَتَهُنَّ ـ و مُماراةُ الأحمَقِ، تَقولُ و يَقولُ و لا يَرجِعُ إلى خَيرٍ أبَدا ، و مُجالَسَةُ المَوتى . فقيلَ لَهُ : يا رسولَ اللّه ِ ، و ما المَوتى ؟ قالَ : كُلُّ غَنِيٍّ مُترَفٍ.»[5] یعنی «چهار چیز است که قلب را می میراند: گناه زیاد بدون توبه، زیاد گفتگو کردن با زنان، رفت و آمد احمق، همنشینی با مردگان، سوال کردند که موتی کیستند؟ فرمودند: هر ثروتمندی که اتراف دارد.»

توضیح اختلاف نسخه ها:

بجای لا یرجع، لا یوول، در نسخه وسائل امده است و کل غنی مترف، کد عبد مترف فهو میت، بنابر نسخه اعلام الدین شیخ صدوق است. و از باب تقدم زمانی راوی، شیخ کلینی مقدم است. در نسخه بحار که قرن چهارم است، نسخه کلینی مقدم است. فرمایش اعلام الدین، قرب زمانی دارد و رفع اجمال کرده است، لذا مقدم می شود.

 


[1] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج63، ص186، ط دارالاحیاء التراث.
[2] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج63، ص186، ط دارالاحیاء التراث.
[3] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج74، ص165، ط دارالاحیاء التراث.
[4] مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري طبرسي، ج12، ص173.
[5] ميزان الحكمه، محمد محمدی ری شهری، ج9، ص538.