درس طب استاد ضیایی

88/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احیاء قلبی و ریوی

یکی از علائم حیاتی انسان نفس کشیدن و دارای نبض صحیح بودن است. در مواقع اورژانسی باید به این نکات توجه شود:

اولا باید راه تنفسی بیمار تمیز و پاک باشد و قادر به نفس کشیدن باشد.

ثانیا: سیستم گردش خون بیمار آسیب ندیده باشد.

گاه انسان مجبور می شود که راه تنفسی برای بیمار باز کند مثلا گاه سر و فک آسیب دیده و خون در دهان جمع شده است که باید در بخش نحر و گودی گلو یک سوراخ به نای باز کرد تا فرد بتواند نفس بکشد.

اگر کسی مدتی از تنفس محروم شود به آسیب های شدید مغزی و گاه مرگ منجر می شود زیرا اگر اکسیژن یک تا سه دقیقه به مغز نرسد مرگ انسان حتمی است زیرا سلول های خاکستری مغز از یک تا سه دقیقه زنده می مانند و بعد می میرند و مرگ مغزی رخ می دهد. بنا بر این باید به وضعیت تنفسی کنترل شود مثلا به حرکات سینه و شکم مصدوم توجه کرد و دقت کرد که حرکات تنفسی نرم و منظم رخ می دهد. یا مثلا گوشمان را نزدیک دهان و بینی مصدوم می بریم تا صدای نفس کشیدن آنها را بشنویم.

راه دیگر این است که باد نفس بیماری روی صورت انسان حس شود.

به هر حال اگر کسی که نفس و نبضش سالم است می توان به دنبال آسیب های دیگر مانند شکستگی استخوان ها، بافت عضله و مانند آن رفت. اما اگر تنفس در آن وجود ندارد باید به فکر درست کردن این مشکل بود. بخشی از این مطالب در کتاب دائرة المعارف پزشکی خانواده از ص 29 آمده است و بهترین کتاب در زمینۀ کمک های اولیه کتاب اورژانس تهران است که نزدیک هزار و خوردی صفحه دارد.

 

انسان اگر به نعمت جدیدی متنعم شد باید بداند که آن نعمت برای او برای همیشه نخواهد ماند و همواره در معرض فرسایش و از بین رفتن و آسیب دیدن می باشد. در روایت است که هر چیز جدیدی رو به کهنگی و فرسودگی است. (و کل جدید بال[1] )

در قرآن مجید در سورۀ قاف آمده است: ﴿إِنَّ في‌ ذلِكَ لَذِكْرى‌ لِمَنْ كانَ لَهُ‌ قَلْبٌ‌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ[2] که از امام صادق علیه السلام روایت که مراد از قلب در آیه (عقل) است.

در آیۀ دیگر می خوانیم: ﴿وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ‌ الْحِكْمَةَ[3] که از امام صادق علیه السلام روایت که مراد از حکمت، فهم و عقل می باشد.

در همۀ حیوانات و انسان ها و همۀ موجودات روح حیوانی وجود دارد که توسط آن یک سری غرائز دارد و این به سبب فهم است و به همین دلیل هیچ حیوانی از غرائز خود سوء استفاده نمی کند از این رو اگر انسان از فهمش استفاده نکند از حیوان هم پست تر است.

در روح انسانی فکر و پردازش اطلاعات وجود دارد. بعد روح ایمان است که در آنها عقل و عبادت شرعی است از این رو در مؤمنین و مؤمنات عقل وجود دارد و در ما بقی عقل نیست بلکه فکر است.

بنا بر این حکمتی که به لقمان داده شده است هم فهم است و هم عقل. بنا بر این فهم خود را به کار می بندد تا از حیوان پست تر نشود و هم عقل دارد و در نتیجه جزء مؤمنین می باشد.

تفکر صحیح موجب می شود که بصیرت انسان حیات یابد و باقی بماند. در روایت از امام صادق علیه السلام است که می فرماید: التَّفَكُّرُ حَيَاةُ قَلْبِ‌ الْبَصِيرِ[4]

دیگر اینکه عالمی که خداوند از او راضی است و کارهایی که از او سر می زد خدایی است باید از سفاهت و بی خردی و غرور دور باشد: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‌ لَا يَكُونُ السَّفَهُ‌ وَ الْغِرَّةُ فِي قَلْبِ الْعَالِم‌[5]

همچینن اگر عالمی جواب سؤالی را نمی داند نباید بگوید: الله اعلم بلکه باید بگوید نمی دانم زیرا اگر بگوید که خداوند داناتر است شنونده یا خیال می کند که او می داند ولی جواب نداده یا اینکه خیال می کند که او می دانسته ولی می گوید که خداوند بهتر می داند.

انسان باید یادگیری خود را با عمل همراه کند و به صرف علم بسنده نکند: إِذَا سَمِعْتُمُ‌ الْعِلْمَ‌ فَاسْتَعْمِلُوهُ وَ لْتَتَّسِعْ قُلُوبُكُمْ[6]

اما اگر ضریب یادگیری در فرد بالا رود ولی فرد اهل عمل نباشد این موجب تسلط شیاطین بر انسان می شود.

محبت بین انسان و خداوند باید طرفینی باشد اگر کسی ادعا می کند که خداوند را دوست دارد و می خواهد خداوند نیز او را دوست بدارد باید از معصومین تبعیت کند.

 

 


[1] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج14، ص97، ط بیروت.
[2] ق/سوره50، آیه37.
[3] لقمان/سوره31، آیه12.
[4] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص28، ط دار الکتب الاسلامیة.
[5] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص36، ط دار الکتب الاسلامیة.
[6] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص45، ط دار الکتب الاسلامیة.