98/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قواعد عامه/قاعده تقیه /قد یتمسک لعدم الاجزا ببعض النصوص
بحث درباره اجزا و عدم اجزای عمل تقیه از مأمور به اولی بود و عرض کردیم در این خصوص اقوال متعدی وجود دارد بعضی قائل به اجزا علی نحو الاطلاق شدند و بعضی هم بین موارد متعدد تفصیل دادند ازجمله تفاصیل تفصیل شیخ اعظم انصاری و سید محقق خوئی مطرح فرمودند و آنچه ما به نتیجه رسیدیم مقتضای اطلاق و عموم ادله لفظیه که دلالت بر جواز تقیه دارد آن است که عمل متقی به به نحو مطلق مجزی از مامور به اولی است چه در عبادات و چه در معاملات.
با این وجود برخی برای وجود عدم اجزا به تعدادی از اخبار و نصوص استناد کردند .
که در جلسه قبل دو روایت از روایاتی که برای اثبات اجزا مورد استناد قرارگرفته بود ذکر کردیم مضمون هر دو روایت قریب به هم بود که میفرمودند: وعن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن علي بن الحكم، عن رفاعة عن رجل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: دخلت على أبي العباس بالحيرة فقال: يا با عبد الله ما تقول في الصيام اليوم؟ فقال: ذاك إلى الامام إن صمت صمنا، وإن أفطرت أفطرنا فقال: يا غلام علي بالمائدة فأكلت معه وأنا أعلم والله أنه يوم من شهر رمضان، فكان إفطاري يوما وقضاؤه أيسر علي من أن يضرب عنقي ولا يعبد الله.
از امام صادق علیه اسلام در روزی وقتی بر ابی العباس اولین خلیفه عباسی معروف سفّاح در حیره نزدیک کوفه وارد شد و آن روز را او عید میدانست و افطار کرده بود و امام تقیه افطار نمودند و فرمودند: فكان إفطاري يوما وقضاؤه أيسر علي من أن يضرب عنقي ولا يعبد الله.[1]
اولاً این روایت از جهت سند ضعف جدی دارد و ضعف سندی دو جهت است جهت اول اینکه مرسله است و جهت دوم اینکه سهل بن زیاد در سند این روایت و جود دارد و در جی خود بحث کردیم که وجود سهل بن زیاد مضر به سند است اگرچه عدهای به خاطر کثرت روایات مطرح کردند که
ثانیاً این روایت معارض دارد به این صورت بعضی اخبار و روایت همین داستان را بیان میکنند و در آنها هیچ سخنی ازقضای ماه مبارک رمضان مطرح نمیشود، مثلاً در همین روایت بعدی و دوم که ذکر میکنیم آمده است
و فیه: ان الروایه ضعیفة، لارسالها و وقوع سهل بن زیاد فی سندها. مضافا الی معارضتها بغیرها مما لم یذکر فیه القضا مع وقوع الاعتراض علیه فی ذلک، ففی خبر داود بن الحصین عن رجل عنه: فدنوت فأكلت، قال: وقلت: الصوم معك والفطر معك، فقال الرجل لأبي عبد الله عليه السلام: تفطر يوما من شهر رمضان؟ فقال: إي والله أفطر يوما من شهر رمضان أحب إلي من أن يضرب عنقي. [2]
در این روایت هیچ سخنی از قضا وجود ندارد.
مضمون روایت دوم هم همین بود.خبر داود بن الحصین عن رجل عنه: فدنوت فأكلت، قال: وقلت: الصوم معك والفطر معك، فقال الرجل لأبي عبد الله عليه السلام: تفطر يوما من شهر رمضان؟ فقال: إي والله أفطر يوما من شهر رمضان أحب إلي من أن يضرب عنقي. [3]
و فیه: ان الروایه ضعیفة بالارسال. مضافا الی ان معنی قوله "افطر" انه اتی بشی یضاد الامساک و لیس فیه دلالة علی ابطال الصوم.
اولاً این روایت ضعیف است به دلیل اینکه مرسله است، ثانیاً در این روایت نهایت چیزی که امام میفرماید این است که میفرماید افطر یعنی افطار میکنم معنی این کلمه این است من در این لحظه امساک نمیکنم ولی دلالت ندارد که من روزه خود را باطل میکنم تا شما استفاده کنید، که اساس روزه باطل میشود و تقیه در اینجا موجب جایگزینی این روزه نمیشود. و به تعبیری افطار به معنی ابطال است بلکه زمانی مساوی با ابطال است که شخص در جهت افطار مضطر نباشد لذا است که در مواردی شخص میبندد تشنگی غالب شده و ضرر از بین رفتن او را دارد حکم به قضا را احتیاطی میداند غالباً.
بر این اساس هیچکدام از این دو روایت دلالت بر عدم اجزا ندارد
اما پاسخ اشتراکی از هر دو روایت
بعضی گفتند اساساً این روایت ربطی به موضوع بحث ما ندارد چون بحث ما در ما نحن فیه مربوط به این است که اگر مکلف به دلیل خوفی که بر نفس و جان دارد عملی را در حال تقیه ناقص انجام دهد یعنی جزئی از اجزا و یا شرطی از شرایط و یا مانعی از موانع باشد
مثلاً نماز با تکتف و یا وضو مسح خفین .. اما درصورتیکه تقیه منجر شود اصل عمل بهطورکلی ترک شود مثلاً تقیه موجب شود کل وضو انجام نگیرد و یا ترک شود در این صورت بلااشکال اجزا مطرح نیست و دلیل این است که اجزا در جای مطرح میشود عمل ناقص انجام گیرد و بگوییم مجزی ان کامل است ولی اگر عمل اصلاً صورت نگیرد جای بحث نیست
افطار موجب میشود روزه ان روز ترک شود و امساک صورت نگیرد و وقتی رو زه نگیرد
این جواب به نظر جواب غیر سدید است، اضطرار به ترک صیام در مقطعی روز و ادامه در مقاطع دیگر این موجب از بین رفتن اساس روزه و از بین رفتن روزه نمیشود، و لو مجبور در این مقطع به افطار شد در سایر وقت باقیمانده این شخص از افطار مفطرات اجتناب کند، پس این ناقص میشود نه اینکه اصل روزه برود، و در اینجا مجزی بودن و نبودن بحث میشود، و این روایت مربوط به بحث هستند و پاسخ درست ان است ک از روایات دادیم
روایت سوم
در حقیقت تعدادی از روایات است که شرکت در نماز جماعت مخالفین واردشده است.
محمد بن علي بن الحسين باسناده عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال : ما منكم أحد يصلي صلاة فريضة في وقتها ثم يصلي معهم صلاة تقية وهو متوضأ إلا كتب الله له بها خمسا وعشرين درجة فارغبوا في ذلك.[4]
تقریب استدلال به این است که در این روایات امام علیه السلام ترغیب میکند به اینکه قبل از اقتدا نماز فردا خوانده شود، و این ترغیب دلیل است بر عدم اجزای نماز جماعت تقیهای
و فیه: ترغیب بر حضور نماز جماعت همراه مخالفین بعد از آنکه شخص مکلف فردا خوانده است، دلیل بر این است که نماز جماعت با مخالفین صحیح است، و آثار نماز جماعت بران مترتب میباشد
استدلال بهمثل این روایت برای اجزا اولی است از اینکه استدلال بر عدم اجزا شود.
فتحصل این است که مقتضای ادله بر جواز تقیه اجزای علم متقی به از مامور به اولی است مطلقاً