98/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقصد رابع/ مبحث دوم - احوال عام و خاص/ شبهه مصداقیّه
ادامه مقام سوّم: شبهه مصداقیّه
بیان شد بحث در این مقام، در دو مرحله پی گیری می گردد:
مرحله اوّل راجع به مخصِّص متّصل بود که بیان شد علماء بر عدم جواز تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه اتّفاق داشته و مخالفی دیده نشده است، چه مخصِّص متّصل از نوع وصف باشد، چه استثناء و چه جمله تامّ متّصل به عامّ؛ و مرحله دوّم راجع به مخصّص منفصل بود که بیان شد در این صورت، تمسّک به عامّ در خصوص فرد مشکوک الخروج، مورد اختلاف علماء قرار گرفته است. هفت نظریّه در این زمینه ذکر گردید و بیان شد قول مختار، نظریّه اوّل یعنی عدم جواز تمسّک به عامّ، مطلقاً می باشد.
بیان گردید که برای روشن شدن وجه صحّت قول مختار، لازم است اشکالات و دفاعیّات هر یک از این اقوال و ارجاع احتمالی برخی از این اقوال به برخی دیگر مورد بحث قرار گیرد. بیان تفصیلی قول اوّل گذشت. در ادامه به بیان تفصیلی قول دوّم و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
بیان تفصیلی قول دوّم
قائلين به نظریّه دوّم، تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه را مطلقاً جایز می دانند.
محقّق عراقی «رحمة الله علیه» علی ما فی نهایة الافکار[1] ، این قول را به مشهور قدماء نسبت داده اند ولی این نسبت، صحیح نمی باشد، زیرا این انتساب، به لحاظ عدم وجود تفکیک در رجوع به عمومات در کلام قدماء مطرح شده است در حالی که این تفکیک، صراحتاً در کلام فقهاء مطرح نشده است.
حضرت امام خمينی[2] «رحمة الله علیه» این نظریّه را به درستی به محقّق نهاوندی «رحمة الله علیه» نسبت داده اند، زیرا محقّق نهاوندی «رحمة الله علیه» در کتاب تشریح الاصول[3] پس از اشاره به تفصیل شیخ انصاری «رحمة الله علیه» مبنی بر عدم جواز تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه در صورتی که مخصِّص دارای عنوان خاصّ باشد، بیان استدلال ایشان و ردّ این استدلال، از قول به جواز رجوع به عامّ در شبهه مصداقیّه مطلقاً، دفاع نموده اند؛
همچنین این نظریّه به سیّد یزدی «رحمة الله علیه» نسبت داده شده است و منشأ این نسبت، بعضی فتاوای ایشان در کتاب عروه است که با جواز تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه، سازگاری دارد، امّا محقّق خویی «رحمة الله علیه» علی ما فی المحاضرات، این نسبت را نفی نموده و برای اثبات این مدّعا، برای تک تک فتاوایی که به ظاهر مبتنی بر جواز تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه می باشند، توجیهاتی را ارائه می نمایند که نشان می دهد این فتاوی، مبتنی بر جواز تمسّک به عامّ در شبهه مصداقیّه نمی باشد، ولی علی التحقیق، این توجیهات محقّق خویی «رحمة الله علیه» قابل مناقشه بوده و نیازی به ذکر این مناقشات نیست و آنچه مهمّ است بررسی ادلّه ای است که می تواند مستند قائلین تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه مطلقاً قرار گیرد، لذا گفته می شود قائلین به این نظریّه، به چند دلیل استناد کرده و یا می توانند استناد نمایند که باید به صورت جداگانه مطرح گردیده و مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
دلیل اوّل: دلیل محقّق خراسانی «رحمة الله علیه»
ایشان در کفایه پس از اختیار قول به عدم جواز تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه علی نحو الاطلاق می فرمایند[4] : «غاية ما يمكن أن يقال في وجه جوازه أن الخاص إنما يزاحم العام فيما كان فعلا حجة و لا يكون حجة فيما اشتبه أنه من أفراده فخطاب لا تكرم فساق العلماء لا يكون دليلا على حرمة إكرام من شك في فسقه من العلماء فلا يزاحم مثل أكرم العلماء و لا يعارضه، فإنه يكون من قبيل مزاحمة الحجة بغير الحجة».
محقّق[5] خویی «رحمة الله علیه» در محاضرات پیرامون استدلال قائلین جواز تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه مطلقاً، فرمایشی دارند که در حقیقت توضیحی است برای استدلالی که محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» برای این قائلین ذکر نموده اند. ایشان می فرمایند[6] : «نهایت استدلالی که برای جواز تمسّک به عامّ مطرح می باشد آن است که ظهور عامّ در عموم، منعقد شده و شامل فرد مشتبه می گردد و مخصِّص منفصل تنها در صورتی می تواند مانع از انعقاد این ظهور گردد که موضوع آن محرز باشد، و الّا، فرد مشکوک تحت ظهور عامّ باقی مانده و تمسّک به عامّ در فرد مشکوک جایز می باشد.
به عبارت دیگر، برای آنکه تمسّک و عمل به یک دلیل جایز باشد، لازم است هم از نگاه صغروی موضوع آن صادق باشد و هم از نگاه کبروی از معصوم (ع) صادر شده و به ما رسیده باشد، زیرا ادلّه شرعیّه متکفّل بیان تحقّق یا عدم تحقّق موضوعات خود در خارج نبوده و صرفاً حکم را برای موضوع مفروض الوجود ثابت می نمایند؛
با توجّه به این مطلب گفته می شود دلیل اوّل یعنی دلیل عام که «اکرم العلماء» باشد، هم از نگاه کبروی تمام بوده و از معصوم (ع) صادر شده و به ما رسیده است و هم به دلیل وجدان، از نگاه صغروی موضوع آن یعنی عالم در تمامی افراد عالم، صادق می باشد، چه علمای عادل، چه علمای فاسق و چه علمای مشکوک الفسق و العدالة؛ ولی دلیل دوّم یعنی دلیل خاصّ که «لا تکرم الفسّاق من العلماء» باشد تنها در مواردی که صغرای آن احراز شود یعنی عالم فاسق، به لحاظ صغری و کبری تمام بوده و عموم عامّ را تقیید می زند، امّا در مورادی که موضوع آن یعنی فسق عالم، محرز نباشد، صغرای دلیل تمام نبوده و نمی تواند عموم عامّ را تقیید بزند.
لذا تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه، در واقع مثل تمسّک به عامّ در شبهات مفهومیّه می باشد که امر مخصِّص دائر بین اقلّ و اکثر است، چون در آنجا گفته شد مخصِّص فقط در اقلّ حجّت بوده و در زائد بر آن، حجّیّت ندارد و باید به عموم عامّ مراجعه گردد».
نقد دلیل اوّل به بیان محقق خراسانی «رحمة الله علیه»
ایشان می فرمایند[7] : «ما نیز قبول داریم دلیل خاصّ «لا تکرم فسّاق العلماء»، در خصوص فرد مشتبه الفسق و العدالة، حجّت نیست، زیرا موضوع آن یعنی عالم فاسق محرز نمی باشد، ولی از طرفی دیگر، وجود این دلیل خاصّ موجب خواهد شد دائره حجّیّت دلیل عامّ که دلالت بر وجوب اکرام هر فرد عالمی داشت، مضیّق شده و حجّیّت آن را در فرد مشتبه الفسق و العدالة، ساقط نماید، زیرا دلیل خاصّ کاشف از آن است که موضوع دلیل عامّ در واقع، مقیّد به عدم تحقّق موضوع خاصّ بوده است، مثلاً در «أکرم العلماء»، ورود دلیل خاصّ یعنی «لا تکرم فسّاق العلماء»، کاشف از آن است که موضوع دلیل عام، «عالم غیر فاسق» می باشد، نه مطلق عالم؛ بنا بر این هر چند لفظ «العلماء» در موضوع دلیل عامّ به لحاظ مدلول تصوّری هم شامل عالم فاسق می شود و هم عالم مشکوک الفسق و العدالة، ولی به قرینه آنچه بعد از ورود خاصّ به لحاظ مدلول تصدیقی و مراد جدّی به عنوان موضوع عامّ، شناخته می شود یعنی «عالم غیر فاسق»، فقط در صورتی که این موضوع احراز شود یعنی عالم غیر فاسق، تمسّک به عامّ جایز می باشد امّا در مواردی که این موضوع احراز نشود یعنی عالم مشکوک الفسق و العدالة، نه تمسّک به عامّ جایز می باشد و نه تمسّک به خاصّ و دلیل تضییق موضوع در عامّ بعد از ورود خاصّ آن است که در غیر این صورت، لغویّت خاصّ لازم می آید».
نقد[8] دلیل اوّل به بیان محقّق خویی «رحمة الله علیه»
ایشان برای پاسخ از این دلیل، چهار نکته مقدّماتی را مطرح می نمایند:
نکته اوّل اینکه[9] کلمه حجّت، دو تفسیر دارد: یکی تفسیر لغوی و عرفی به معنای «ما یحتجّ به المولی علی عبده و بالعکس» و دیگر آنکه مراد از حجّت، کاشف از واقع باشد، لذا حجّت چیزی است که مولی آن را طریق و کاشفی برای فهم مراد جدّی خود قرار بدهد که این معنای دوّم، وجه و علّت احتجاج به حجّت در معنای اوّل می باشد؛
نکته دوّم آنکه[10] حجّت به معنای اوّل، متوقّف بر احراز صغری یعنی صدق موضوع حکم و کبری یعنی دلیل دالّ بر ثبوت حکم برای موضوع می باشد، لذا ارتکاب مشتبه الخمریّة یا مشتبه البولیّة، مجرای برائت بوده و جایز می باشد، زیرا ادلّه حرمت شرب خمر و شرب نجس، در مشبته حجّت نیست، زیرا صغرای این ادلّه یعنی صدق موضوع این ادلّه محرز نیست؛
و امّا حجّت به معنای دوّم، متوقّف بر احراز صغری یعنی صدق موضوع حکم نیست، چون دلیل، طریق و کاشف از مراد جدّی مولی می باشد، چه موضوع در خارج صدق نموده و تحقّق یافته باشد و چه تحقّق نیافته باشد، زیرا قضایای شرعیّه، از نوع قضایای حقیقیّه بوده و موضوعات آنها، مقدّر در نظر گرفته می شود، لذا حجّیّت این قضایا متوقّف بر تحقّق فعلی این موضوعات در خارج نخواهد بود، بنا بر این حجّت به معنای دوّم، به مجرّد احراز کبری یعنی دلیل کاشف از مراد جدّی مولی، تحقّق پیدا می کند؛
نکته سوّم اینکه[11] فقهاء در مقام فتوی، به حجّت به معنای دوّم تمسّک می نمایند، نه حجّت به معنای اوّل، زیرا وقتی از مجتهد راجع به مدرک فتوای او سؤال می گردد، مدرک حکم خود را ادلّه کاشف از مراد جدّی مولی همچون کتاب، سنّت و امثال آنها معرّفی می نماید، لذا است که فقیه فتوای به وجوب حجّ بر مستطیع می دهد، چه مستطیع در خارج وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد؛
و نکته چهارم اینکه[12] قائلین جواز تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه پنداشته اند مراد از حجّت در دلیل عامّ و خاصّ، حجّت به معنای اوّل است نه حجّت به معنای دوّم و لذا نتیجه گرفته اند حجّیّت در هر دو دلیل، متوقّف بر احراز صغری و کبری می باشد، کبری یعنی دلیل دالّ بر ثبوت حکم برای موضوع که در هر دو دلیل عامّ و خاصّ، محرز می باشد، و امّا نسبت به صغری یعنی صدق موضوع حکم گفته می شود در مواردی که موضوع خاصّ یعنی عالم فاسق، احراز گردد، قطعاً از مصادیق و صغریات موضوع خاصّ هست ولی از مصادیق و صغریات موضوع عامّ نمی باشد، زیرا موضوع عامّ، پس از تخصیص، مقیّد و مبدّل به عالم غیر فاسق شده است؛ امّا در مواردی که موضوع خاصّ یعنی عالم فاسق، محرز نبوده و فرد عالم، مشتبه الفسق و العدالة باشد، مصداق بودن و صغری بودن این فرد برای خاصّ، محرز نبوده و لذا دلیل خاصّ نسبت به آن حجّت نخواهد بود، امّا این فرد قطعاً از مصادیق و صغریات موضوع دلیل عامّ یعنی عالم می باشد، زیرا موضوع عامّ یعنی «عالم»، شامل همه افراد علماء می گردد، چه معلوم العدالة باشند، چه معلوم الفسق و چه مشتبه العدالة و الفسق، نهایتاً دلیل خاصّ نسبت به خصوص عالم معلوم الفسق، حجّت بوده و آن را از تحت عامّ خارج می نماید، امّا دو قسم دیگر مصداق و صغرای عامّ بوده و تحت عامّ باقی می مانند.
ایشان پس از ذکر این مقدّمات چهارگانه، در مقام نقد استدلال اوّل مذکور در کلام محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» می فرمایند[13] : «بر خلاف توهّم قائلین جواز تمسّک به عامّ در شبهات مصداقیّه، مراد از حجّت در مبحث ما نحن فیه و اساساً در تمامی مباحث اصولی، حجّت به تفسیر دوّم یعنی طریقیّت و کاشفیّت می باشد.
توضیح مطلب در ما نحن فیه آن است که حجّیّت در هر یک از عامّ و خاصّ، مربوط به باب ظهور بوده و در ما نحن فیه بحث از آن است که کدامیک از عامّ یا خاصّ در موارد تعارض، کاشف از مراد جدّی مولی می باشد، البتّه همانطور که گذشت، این تفسیر از حجّیّت ملازم با تفسیر اوّل از حجّیّت می باشد، یعنی پس از آنکه مولی دلیلی را حجّت و کاشف از مراد جدّی خود قرار داد، می تواند در مقابل عبد خود به ظهور این دلیل احتجاج نماید.
بر این اساس دلیل عامّی مثل «أکرم کلّ عالمٍ»، به مقتضای ظهوری که دارد، فی نفسه کاشف از آن است که مراد جدّی مولی، اکرام تمام افراد و انواع علماء است چه عدول، چه فسّاق و چه مشتبه العدالة و الفسق؛ ولی دلیل خاصّی مثل «لا تکرم الفسّاق من العلماء» به مقتضای ظهور خود در عدم اهمال و عدم لغویّت قید، کاشف از آن است که مراد جدّی مولی در عامّ، اکرام خصوص عالم مقیّد به عدم الفسق بوده و موضوع وجوب اکرام در عامّ در واقع، خصوص عالم غیر فاسق می باشد نه مطلق العالم، در نتیجه در عالم مشتبه الفسق و العدالة، همانطور که صدق موضوع خاصّ یعنی عالم فاسق محرز نیست، صدق موضوع عامّ یعنی عالم غیر فاسق نیز محرز نبوده و لذا در خصوص این فرد، در هیچکدام از دو دلیل عامّ و خاص، صغری و صدق موضوع محرز نبوده و لذا هیچکدام حجّت نمی باشند و در شبهات مصداقیّه، نه تمسّک به خاصّ حجّت خواهد بود و نه تمسّک به عامّ».