97/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقصد رابع/ احوال مفاهیم/ تداخل اسباب و مسبّبات
ادامه مسأله دوّم: تداخل اسباب و مسبّبات
بیان شد این بحث ذیل دو مقام پی گیری می شود. بحث از مقام اوّل یعنی تداخل اسباب گذشت و به این نتیجه رسیدیم که قول حقّ، قول به تداخل اسباب می باشد، چه اسباب از جنس واحد باشند و چه متعدّد و چه اسباب از قبیل علل دانسته شوند و چه معرّفات. در ادامه به بیان مقام دوّم یعنی تداخل مسبّبات خواهیم پرداخت.
مقام دوّم: تداخل مسبّبات
بيان گردید محلّ نزاع در مقام دوّم، صورتی است که در مقام اوّل، قول به عدم تداخل اسباب پذیرفته شود و در این صورت است که بحث می شود آیا با امتثال واحد می توان احکام متعدّد حاصل از اسباب متعدّد را امتثال نمود یا آنکه حکم حاصل از هر سببی، امتثال جداگانه ای می طلبد.
شيخ انصاری «رحمة الله علیه» علی ما فی مطارح الانظار، اساساً تداخل مسبّبات را در این صورت، غیر ممکن دانسته و می فرمایند[1] : «بنا بر عدم تداخل اسباب، تداخل مسبّبات غیر ممکن می باشد، زیرا متعلّق هر کدام از تکالیف حاصل از اسباب متعدّد، فردی از افراد متعلّق حکم در جزاء می باشد که مغایر با فردی است که متعلّق تکلیف حاصل از سبب دیگر قرار گرفته است و امکان ندارد یک فرد، متعلّق دو تکلیف جداگانه قرار بگیرد مگر آنکه از اقتضای سببیّت اسباب و استقلال آنها رفع ید شود».
بیان استاد معظّم
مناقشه در فرمایش شیخ انصاری «رحمة الله علیه» از مطالبی که در خلال جلسات گذشته مطرح گردید روشن می شود، زیرا گذشت که بنا بر قول به عدم تداخل اسباب به مقتضای دلالت عقد الوضع بر حدوث عند الحدوث، جمله شرطیّه نهایتاً دلالت بر تعدّد حکم، طلب و تکلیف می نماید و تعدّد طلب، حکم و تکلیف ملازمه ای با تعدّد مطلوب ندارد مگر آنکه متعلّق احکام، افراد طبائع دانسته شود نه نفس طبائع در حالی که علی التحقیق، متعلّق احکام، طبیعت مهمله می باشد؛
بنا بر این قطع نظر از محذور اجتماع متماثلین، در صورت رفع ید از ظهور جزاء واحد در تعلّق تکلیف به طبیعت مهمله و التزام به اراده فرد واحد در متعلّق تکلیف مأخوذ در جزاء، تداخل مسبّبات به این معنا که مطلوب و متعلّق تکالیف متعدّد، فرد واحد از افراد طبیعت بوده و با امتثال یک فرد از افراد آن، تمام احکام و طلب های حاصل از اسباب متعدّد، امتثال گردد، امکان خواهد داشت کما اینکه تداخل مسبّبات در صورت تعدّد متعلّق دو حکم و اجتماع آنها در یک فرد و مصداق خارجی نیز ممکن خواهد بود مثل «اکرم هاشمیّاً» و «أضف عالماً» در صورت ضیافت عالم هاشمی که هم مصداق برای اکرام هاشمی می باشد و هم مصداق برای ضیافت عالم.
بر اين اساس، اثبات عدم تداخل، مستند به عدم امکان عقلی آن نبوده و نیازمند دلیل اجتهادی می باشد و با مراجعه به ظهور قضایای شرطیّه ای که شرط در آنها متعدّد و جزاء واحد است همانطور که گذشت دانسته می شود بنا بر عدم تداخل اسباب، ظهور شرط در حدوث عند الحدوث حاکم بر ظهور جزاء در وحدت متعلّق و تعلّق حکم به طبیعت مهمله می باشد و در نتیجه به قرینه ظهور شرط در حدوث عند الحدوث، از ظهور جزاء در وحدت متعلّق رفع ید شده و دلالت بر تعدّد حکم و طلب دو فرد متعدّد از طبیعت خواهد داشت و شکّی نیست که امتثال حکم متعلّق به یک فرد، غیر از امتثال حکم متعلّق به فرد دیگر بوده و اجتزاء یکی از این دو امتثال از دیگری، نیازمند دلیل خارجی است که فرضاً در ما نحن فیه وجود ندارد.
همچنین با توجّه به مطالب مذکور گفته می شود با وجود این دلیل اجتهادی، برای اثبات عدم تداخل مسبّبات، مجالی برای تمسّک به اصل عملی باقی نخواهد ماند و لذا اینکه محقّق نائینی[2] «رحمة الله علیه» و به تبع ایشان، محقّق خویی «رحمة الله علیه» علی ما فی اجود التقریرات[3] و المحاضرات[4] برای اثبات عدم تداخل مسبّبات، به اصل عدم سقوط واجبات متعدّده به فعل واحد استناد نموده اند، اصلی عملی بوده و فاقد وجاهت و اعتبار می باشد.