94/11/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسأله اجتماع امر و نهی/ ادامه مبحث سوّم/ مسأله اجتماع امر و نهی
ادامه مبحث سوّم: مسأله اجتماع امر و نهی
بیان شد که بحث در این مسأله نیز باید ذیل چند مطلب تعقیب شود. مطلب اوّل یعنی پیشینه تاریخی بحث، مطلب دوّم یعنی تحریر محلّ نزاع، مطلب سوّم یعنی اصولی بودن مسأله، مطلب چهارم یعنی عقلی یا لفظی بودن مسأله، مطلب پنجم یعنی تعمیم محلّ نزاع نسبت به اقسام واجب و حرام، مطلب ششم یعنی اعتبار و عدم اعتبار قید مندوحه، مطلب هفتم یعنی تعمیم نزاع نسبت به قول به تعلّق اوامر و نواهی به طبایع و افراد، مطلب هشتم یعنی ملاک ورود مجمع در باب اجتماع، مطلب نهم یعنی تفاوت مسأله اجتماع با مسأله اقتضاء النهی للفساد و مطلب دهم یعنی اقوال در مسأله بیان گردید.
روشن شد این بحث تا اوائل قرن ششم در میان اندیشمندان اصولی مطرح نبوده و ظاهراً محقّق آمدی از عامّه و صاحب معالم «رحمة الله علیه» از امامیّه، از جمله نخستین کسانی هستند که به این بحث پرداخته اند و بهترین عنوان در مقام طرح نزاع، تعبیری است که حضرت امام «رحمة الله علیه» در مناهج مطرح کرده و فرموده اند: «هل یجوز اجتماع الامر و النهی علی عنوانین متصادقین علی واحد ام لا؟».
همچنین روشن شد که مسأله اجتماع امر و نهی قطعاً از جمله مسائل عقلی علم اصول بوده و در تمام اقسام واجب و حرام، قابل طرح می باشد و در جریان نزاع در باب اجتماع امر و نهی، نیازی به اخذ قید مندوحه نیست، چه نزاع به صورت صغروی مطرح گردد و چه به صورت کبروی و تفاوتی در طرح نزاع بین قول به تعلّق اوامر به طبایع و افراد وجود ندارد و برای ورود مجمع در باب اجتماع، احراز وجود ملاک امر و نهی در آن لازم نیست، بلکه عدم احراز وجود یک ملاک کافی می باشد و تفاوت این مسأله با مسأله اقتضاء النهی للفساد، هم به لحاظ موضوع، هم به لحاظ محمول و هم به لحاظ جهت بحث می باشد و قول صحیح در مسأله قول به جواز بوده و هیچ دلیل عقلی بر امتناع اجتماع امر و نهی وجود ندارد.
در ادامه به بیان مطلب یازدهم یعنی ثمرات مسأله خواهیم پرداخت.
مطلب یازدهم: ثمرات مسأله
این مسأله نیز یکی از مسائل اساسی علم اصول می باشد که ثمرات بسیاری بر آن در مسیر استنباط احکام شرعی مترتّب می گردد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
ثمره اوّل: نماز در مکان غصبی
مسأله از دو حال خارج نیست: یا مکلّف مندوحه دارد و یا ندارد و در صورت دوّم یا اضطرار به سوء اختیار او نبوده و یا به سوء اختیار او بوده. لذا باید حکم مسأله ذیل سه فرع مورد بررسی قرار گیرد.
فرع اوّل: نماز در مکان غصبی با وجود مندوحه
در این فرع بحث می شود آیا چنین نمازی هم صحیح بوده و هم معصیت می باشد یا تنها صحیح بوده و معصیت نیست یا باطل بوده و مکلّف مرتکب معصیت شده است و یا آنکه هیچکدام را نمی توان نتیجه گرفت؟
این فرع بالاتّفاق داخل در محلّ نزاع در باب اجتماع امر و نهی است و قول به جواز و امتناع، چه بنا بر صغرویّت بحث و چه بنا بر کبرویّت آن، در حکم مسأله تأثیر گذار می باشد.
بنا بر قول به جواز و در صورت کبرویّت نزاع، نماز صحیح بوده و مکلّف مرتکب معصیت شده است، چون بنا بر این قول، جایز است که مجمع هم تحقّق بخش صلاة مأمورٌ به باشد و هم تحقّق بخش غصب منهیٌّ عنه.
بنا بر قول به جواز و در صورت صغرویّت نزاع نیز تعدّد عنوان، موجب تعدّد معنون و در نتیجه عدم سرایت امر و نهی از متعلّق خود به متعلّق دیگری می باشد و در حقیقت مکلّف دو عمل را منضمّ به یکدیگر در خارج تحقّق داده است، بدون آنکه اجتماع ضدّین در شیء واحد لازم بیاید.
امّا بنا بر قول به امتناع و در صورت کبرویّت نزاع، امر و نهی، یکدیگر را در مجمع طرد می نمایند و لذا هر چند اصل تعلّق امر و نهی به مجمع، به لحاظ صدق عنوان متعلَّق امر و متعلَّق نهی بر آن، به صورت بدوی قابل انکار نیست، ولی استمرار بقاء آنها غیر ممکن بوده و امر از سه حال خارج نیست: چنانچه جانب امر ترجیح داده شود، نماز در مکان غصبی تنها محقِّق مأمورٌ به بوده و نماز صحیح می باشد، بدون اینکه نهیی وجود داشته باشد تا معصیتی صورت بگیرد؛ چنانچه جانب نهی ترجیح داده شود، نماز در مکان غصبی تنها محقِّق منهیٌّ عنه بوده و معصیت شده است، بدون اینکه امری وجود داشته باشد تا مطابق آن امر و صحیح واقع شود و چنانچه هیچکدام ترجیح داده نشود، صحّت و معصیت قابل نتیجه گیری نخواهند بود.
و امّا بنا بر امتناع و در صورت صغرویّت نزاع نیز تعدّد عنوان موجب تعدّد معنون نبوده و مجمع، حقیقتی واحد بوده و اجتماع امر و نهی در آن، از باب اجتماع ضدّین در شیء واحد و ممتنع خواهد بود، لذا در صورت تقدیم جانب امر، نماز صحیح است بدون اینکه معصیتی صورت بگیرد، در صورت تقدیم نهی، نماز صحیح نیست و بلکه معصیت می باشد و در صورتی که هیچکدام ترجیح داده نشوند، هیچکدام از صحّت نماز و معصیت، قابل اثبات نمی باشند.
شایسته[1] است بعضی بیانات فقهاء در رابطه با این فرع و تفریع و یا عدم تفریع حکم آن بر مسأله جواز و امتناع اجتماع امر و نهی، مورد اشاره قرار گیرد. این اعاظم به چند دسته تقسیم می شود:
دسته اوّل یا فتوای به جواز و صحّت داده اند و یا اقلّاً فتوای به بطلان نداده اند؛ استدلال این دسته آن است که اطلاقات، صحّت چنین نمازی را ثابت می نمایند و تنها مانع از شمول این ادلّه، قول به امتناع اجتماع امر و نهی است که پذیرفته نیست.
صاحب حدائق «رحمة الله علیه»، با استناد به جواز اجتماع امر و نهی، فتوای به بطلان نمی دهند، هر چند بطلان را به جهت آنکه قول مشهور است، مطابق احتیاط می دانند. ایشان ابتدا در مقام نقل کلام صاحب مدارک «رحمة الله علیه» می فرمایند[2] : «حرمت نماز در مکان غصبی، مورد اتّفاق همه علماء است، چون حرکات و سکناتی که در مکان غصبی واقع می شود، منهیٌ عنه بوده و به خاطر استحاله اجتماع امر و نهی، نمی تواند مأمورٌ به باشد». سپس در مقام نقد این فرمایش بر آمده و می فرمایند[3] : «اگر مراد از استحاله اجتماع امر و نهی، استحاله اجتماع امر و نهی در شیء واحدی است که یک عنوان بیشتر ندارد، از جهت کبروی سخن درستی است ولی بر ما نحن فیه انطباقی ندارد و اگر مراد استحاله اجتماع امر و نهی در شیء واحد ذو عنوانین است، ادّعایی بلا دلیل می باشد» و در پایان با توجّه به مبنای خود یعنی جواز اجتماع امر و نهی، در مقام بیان حکم فرع مذکور می فرمایند[4] : «نقول فی الصلاة فإنّ الحرکات و السکنات الّتی هی عبارة عن القیام و القعود و الرکوع و السجود، مأمورٌ بها من حیث کونها اجزائاً من الصلاة و واجباتٌ فیها و منهیٌّ عنها من حیث کونها تصرّفاً فی مال الغیر، فتصحّ الصلاة و ان کانت کذلک».
میرزای قمّی «رحمة الله علیه» در غنائم الایّام، قول فضل بن شاذان «رحمة الله علیه» مبنی بر صحّت صلاة در مکان غصبی را اقوی دانسته اند. ایشان پس از ذکر نظر مشهور مبنی بر بطلان و طرح ادّعای اجماع سیّد مرتضی و صاحب مدارک «رحمة الله علیهما» و استظهار اجماع از کلام علّامه و شهید «رحمة الله علیهما»[5] می فرمایند[6] : «و الظاهر انّ مستندهم فی الحکم هو استحالة اجتماع الامر و النّهی و أنّ اتّفاقهم علی ذلک ایضاً مستندٌ الیها و یشهد به اتّفاقهم علی الصّحّة اذا کان جاهلاً بالغصب کما صرّح فی المدارک معلَّلاً بأنّ البطلان تابعٌ للنهی و هو انّما یتوجّه الی العالم ... و بالجملة ادلّة المشهور لا تخلو من ضعف، بل لیس لهم دلیلٌ الّا شبهة الاجماع، فإن ثبت فهو و الّا فالأقوی قول الفضل بن شاذان، للاصل و الإطلاقات».
از ظاهر کلام فیض کاشانی «رحمة الله علیه» در مفاتیح الشرایع[7] نیز قول به صحّت برداشت می شود، اگر چه صحّت آن را مستند به قول به جواز نمی نمایند.
از علمای معاصر نیز محقّق داماد «رحمة الله علیه» در کتاب الصلاة بعد از ذکر ادلّه قائلین به بطلان صلاة در مکان غصبی، مثل اجماع صاحب جواهر «رحمة الله علیه» و بعضی روایات ضعیفه ای که در باب صلاة در لباس غصبی وجود دارد و نقد آنها به خصوص اجماع که مدرکی بوده و مستند به قاعده امتناع اجتماع می باشد[8] می فرماید[9] : «فالأقوی هو الصحّة علی القاعدة، فمن اجترأ علی ذلک فهو»[10] .
دسته دوّم فتوای به بطلان می دهند و عمده دلیل آنها، قاعده امتناع اجتماع امر و نهی است.
صاحب جواهر «رحمة الله علیه» پس از نقل کلام محقّق «رحمة الله علیه» مبنی بر بطلان صلاة در مکان غصبی در حالت اختیار و استناد آن به بعضی روایات ضعیفه در باب صلاة در لباس غصبی و ادّعای انجبار سند و دلالت آنها[11] ، در مقام بیان استدلال دوّم خود بر این مدّعا می فرمایند[12] : «و لإجماع المسلمین علی حرمتها فیها، لأنّ اکوانها حرکاتُ و سکناتُ بعضِ افراد الغصب الممنوع حرمةً فیمتنع الامر الذی تتوقّف علیه صحّة العبادات بها، ضرورة امتناع اجتماع الامر و النهی فی شیء واحدٍ شخصیٍّ عرفاً». همانطور که مشخّص است، مهمترین دلیل ایشان اجماعی است که مستند آن را قاعده امتناع اجتماع معرّفی کرده اند و لذا اگر دلیل دیگر ایشان یعنی روایات ضعیفه ای که مدّعی جبران ضعف و دلالات آنها شده اند، مخدوش دانسته شود، تنها دلیل ایشان، قاعده امتناع اجتماع خواهد بود.
دسته سوّم فتوای به بطلان می دهند ولی مستند آنها چیزی به غیر از قاعده امتناع اجتماع امر و نهی می باشد.
سیّد حکیم[13] «رحمة الله علیه» در مستمسک که قائل به امتناع است، محقّق بروجردی[14] «رحمة الله علیه» در نهایة التقریر که قائل به جواز است و سیّد سبزواری[15] «رحمة الله علیه» در مهذّب الأحکام که بر خلاف قول منسوب به محقّق اردبیلی «رحمة الله علیه»، قائل به امتناع عقلاً و جواز عرفاً می باشد، هر سه فتوای به بطلان داده اند و دلیل بطلان را تنافی مقرّبیّت یک شیء با مبعّدیّت آن دانسته و قول به جواز و امتناع را در حکم این مسأله دخیل نمی دانند.