درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

92/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اوامر/ امر سوّم/ مراد از فور و تراخی

 

امر سوّم: مراد از فور و تراخی

زمانی که به کلمات اعاظم اصولیّون مراجعه می شود می بینیم درباره معنای فور و تراخی، کمتر سخن مطرح شده، اگر چه بعضی از این بزرگواران در خلال بحث، به مقصود از فوریّت اشاره نموده اند. علی الظاهر فاضل تونی[1] و صاحب هدایة المسترشدین[2] «رحمة الله علیهما»، تنها کسانی هستند که مراد از فوریّت را به عنوان بحثی مستقل، در بیانات خود طرح نموده اند و این احتمال وجود دارد که عدم طرح بررسی معنای فور و تراخی، به جهت تصوّر وضوح معنای آن بوده باشد، در حالی که معنای فوریّت و مراد از آن، خیلی هم وضوح ندارد.

با مراجعه به فرمایشات اصولیّون، با چند وجه در خصوص تفسیر فوریّت مواجه می شویم:

وجه اوّل اینکه مراد از فوریّت، زمان پس از صدور امر باشد. سیّد مرتضی «رحمة الله علیه» در تفسیر فوریّت فرموده اند: «ایقاع الفعل عقیب الامر»[3] . ابن حزم در الاحکام می گوید: «الفور هو استعمال الشیء بلا مهلة و لکن علی اثر ورود الامر به»[4] . فرمایش محقّق عراقی «رحمة الله علیه» در نهایة الافکار هم به همین معنا اشاره دارد. ایشان در تفسیر فوریّت فرموده اند: «اتّصال حرکة المأمورنحو المأمور به، متّصلاً بطلب الآمر» [5] .

وجه دوّم اینکه مراد از فوریّت، انجام مامورٌبه در اوّلین زمانی است که برای مکلّف ممکن باشد. فوریّت در کلام بسیاری از اعاظم اصولیّ مانند ابن ابی جمهور در الاقطاب الفقهیّة[6] ، صاحب معالم در معالم الاصول، ابو بکر کاشانی در بدائع الصنائع[7] ، جصّاص در الفصول[8] و بعضی دیگر، به این معنا تفسیر شده است.

وجه سوّم اینکه مراد از فوریّت، فوریّت عرفیّه باشد. فاضل تونی «رحمة الله علیه» در الوافیه به همین معنا تصریح نموده و می فرمایند «لیس المراد بالفور المبادرة بالفعل فی اوّل اوقات الامکان، بل ما یعدّ به المکلّف الفاعل، عرفا مبادراً و معجّلاً و غیر متهاون و متکاسل و هذا امر یختلف بحسب اختلاف الآمر و المأمور و المأمور به، مثلا اذا امر المولی عبده بسقی الماء، فبتاخیره ساعة تفوت الفوریّة و یعدّ العبد متهاونا، و اذا امره بالخروج الی مصر بعید الغایة کالهند، فبتاخّر اسبوع بل شهر لا تفوت الفوریّة و لا یعدّ متهاوناً»[9] . محقّق ثانی «رحمة الله علیه» نیز در جامع المقاصد[10] فوریّت را از جمله حقائقی می داند که مرجع تشخیص آنها عرف است.

حقیقت مطلب آن است که چنانچه مراد از امکان در تفسیر دوّم، امکان عرفی باشد، با تفسیر سوّم یکی خواهد شد و لکن ظاهراً مراد مفسّرین امکان عقلی است که در این صورت، متفاوت از تفسیر سوّم می شود و به نظر می رسد این سخن صحیح می باشد که فوریّت نه یک حقیقت شرعیّه است، نه یک حقیقت متشرّعه و نه عند الفقهاء تفسیر ویژه ای از آن ارائه شده و اصطلاح خاصّ فقهی برای آن لحاظ شده است، لذا همانطور که فاضل تونی و محقّق ثانی «رحمة الله علیهما» فرمودند، فوریّت انجام یک شیء که مأمور به واقع شده است، امری عرفی است که به حسب مأمور به ها، موقعیّت ها و آمر ها متفاوت از همدیگر خواهد بود.

امر چهارم: اقوال در مسأله

با بررسی کلمات اصولیّون، با چند قول در این زمینه مواجه می گردیم:

قول اوّل دلالت و اقتضاء اوامر بر فوریّت است، به این معنا که اوامر صادره از مولی، دلالت بر وجوب فوری اتیان متعلّق خود دارند، مگر اینکه دلیل خاصّی، بر جواز تاخیر آن دلالت داشته باشد. این نظریّه را ابتدائا شیخ مفید[11] «رحمة الله علیه» و پس از او شیخ الطائفه شیخ طوسی[12] «رحمة الله علیه» اختیار کرده اند. شیخ طوسی «رحمة الله علیه» آن را در العدّه به کثیر من المتکلّمین و الفقهاء نسبت داده است[13] ، آمدی در الاحکام آن را به علمای حنفی و حنبلی نسبت داده است[14] ، جصّاص در الفصول همین نظریّه را برگزیده است[15] و سرخسی در اصول خود این قول را به ابو الحسن کرخی نسبت داده است [16] .

قول دوّم عدم دلالت و اقتضاء اوامر بر فور و دلالت آنها بر جواز تاخیر است. بعضی از علماء با اینکه دلالت امر بر فور را انکار نموده اند، دلالت آن بر جواز تاخیر را قبول کرده اند و به تعبیری دیگر، دلالت امر بر مهلت را پذیرفته اند، ولی فوری بودن آن را نیازمند دلیل خاص دانسته اند. این نظریّه را آمدی به شافعیّه، قاضی ابو بکر باقلانی، بعضی از اشاعره و ابو الحسین بصری نسبت داده است [17] و ظاهر کسانی که گفته اند «الامر لا یقتضی الفعل فوراً» همین نظریّه است. نظر محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» نیز دلالت اطلاقی صیغه بر جواز تاخیر است[18] .

قول سوّم عدم دلالت اوامر بر فور و عدم دلالت آنها بر جواز تاخیر است، به این معنا که اوامر صادره از مولی به عنوان امر مولی، نسبت به هر یک از فوریّت یا جواز تاخیر ساکت بوده و دلالت بر هیچ کدام ندارد، بلکه امر تنها بر وجوب فعل به نحو مطلق دلالت دارد و لذا مکلّف به هر صورتی که آن را انجام دهد، مجزی است. این نظر اکثر محقّقین امامیّه مانند محقّق[19] ، علّامه[20] ، صاحب معالم[21] ، فاضل تونی[22] و محقّق قمّی[23] «رحمة الله علیهم اجمعین» و همچنین علمای عامّه مانند فخر رازی[24] ، آمدی[25] ، غزالی[26] و بسیاری دیگر بوده و همچنین نظر اکثر قریب به اتّفاق علمای معاصر[27] نیز می باشد.

قول چهارم اشتراک لفظی امر بین وجوب فوری و جواز تاخیر است. این قول را صاحب معالم به سیّد مرتضی «رحمة الله علیهما» نسبت می دهد [28] که صاحب هدایة المسترشدین «رحمة الله علیه» این نسبت را نفی کرده است و مرحوم سیّد را از قائلین به قول سوّم معرّفی می نماید[29] . محقّق قمّی «رحمة الله علیه» نیز این قول را به شهید اوّل «رحمة الله علیه» نسبت داده است.

قول پنجم نظریّه قائلین به توقّف است، به این معنا که حصول امتثال به انجام فوری عمل و یا انجام با تاخیر آن، هر دو موقوف بر دلالت دلیل خارجی می باشد.


[1] الوافية في أصول الفقه، الفاضل التوني، ج1، ص78.
[2] هداية المسترشدين في شرح أصول معالم الدين، الرازي النجفي الاصفهاني، محمد تقي، ج2، ص46.
[3] الذريعة إلى أصول الشريعة، علم الهدى، السيد علي، ج1، ص131.
[4] الإحكام في أصول الأحكام، ابن حزم، ج1، ص50.
[5] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج1، ص218.
[6] الأقطاب الفقهية، ابن أبي جمهور، ج1، ص37.
[7] بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، الكاساني، علاء الدين، ج2، ص3.
[8] ایشان در الفصول فی الاصول، جلد 2، صفحه 102، در مقام بیان اقوال موجود در مسأله فور و تراخی می فرماید: «إذا قلنا بأن الأمر للفور و لم يأت المكلف بالمأمور به في أول أوقات الإمكان فهل يجب عليه الإتيان به في الثاني أم لا».
[9] الوافية في أصول الفقه، الفاضل التوني، ج1، ص78.
[10] جامع المقاصد، المحقق الثاني (المحقق الكركي)، ج6، ص403. عبارت مصنّف «ثم تعجب المبادرة إلى أحدهما في أول وقت الإمكان» می فرمایند: «يجب ذلك في أول أوقات الإمكان عادة».
[11] التذكرة بأصول الفقه، الشيخ المفيد، ج1، ص30.
[12] - ایشان در العدّة فی اصول الفقه، جلد 1، صفحه 225، در مقام بیان اقوال در مسأله ابتدائا قول به وجوب فوریّت را ذکر نموده و سپس در مقام بیان قول حق می فرمایند: «و الّذي أذهب إليه هو الأول».
[13] العدة في أصول الفقه، الشيخ الطوسي، ج1، ص225.
[14] الإحكام في أصول الأحكام، الآمدي، أبو الحسن، ج2، ص165.
[15] الفصول في الأصول، الجصاص، ج2، ص105.
[16] أصول السرخسي، السرخسي، ج1، ص26.
[17] الإحكام في أصول الأحكام، الآمدي، أبو الحسن، ج2، ص165.
[18] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص80. کما مرّ نصّ عبارته فی الدرس 17، مورّخ 29/7/92.
[19] - معارج الاصول، صفحه 99 کما مرّ نصّ عبارته فی الدرس 16، مورّخ 28/7/92.
[20] - مبادی الوصول الی علم الاصول، صفحه 101 کما مرّ نصّ عبارته فی الدرس 16، مورّخ 28/7/92.
[21] معالم الدين وملاذ المجتهدين، نجل الشهيد الثاني، الشيخ السعيد، ج1، ص56. در مقام بیان اقوال می فرمایند: «و ذهب جماعة منهم المحقق أبو القاسم بن سعيد و العلامة رحمهما الله تعالى إلى أنه لا يدل على الفور و لا على التراخي بل على مطلق الفعل و أيهما حصل كان مجزيا» و در مقام اختیار قول حق می فرمایند «و هذا هو الأقوى‌».
[22] الوافية في أصول الفقه، الفاضل التوني، ج1، ص78. می فرمایند: «انّها لا تدلّ على شي‌ء منهما و هو الحقّ»، لکن ایشان در ادامه می فرمایند:«إلاّ أنّ الأقوى وجوب التعجيل في الأمر المجرّد عن القرائن‌».
[23] قوانين الأصول، القمّي، الميرزا أبو القاسم، ج1، ص95. می فرمایند: «قانون لا دلالة لصيغة الأمر على وجوب الفور كما ذهب إليه جماعة و ليست مشتركة بينه و بين جواز التراخي كما ذهب إليه الشهيد رحمه الله بل هي لطلب الماهية و أيّهما حصل حصل الامتثال‌».
[24] المحصول، الرازي، فخر الدين، ج2، ص113. ادامه به ذکر ادلّه خود بر این مدّعا می پردازند.
[25] الإحكام في أصول الأحكام، الآمدي، أبو الحسن، ج2، ص165.
[26] المستصفى، الغزالي، أبو حامد، ج1، ص211.
[27] - مثلا مرحوم محقّق خویی در محاضرات فی اصول الفقه، جلد 2، صفحه 219 می فرمایند: «الخامسة عشرة: ان الصيغة لم توضع للدلالة على الفور و لا على التراخي، بل هي موضوعة للدلالة على اعتبار المادة في ذمة المكلف، فاستفادة كل من الفور و التراخي تحتاج إلى دليل خارجي، و لا دليل في المقام‌». همچنین مرحوم امام خمینی در مناهج الوصول الی علم الاصول، جلد 1، صفحه 291، المبحث السابع فی الفور و التراخی می فرمایند: «و بمثل ما ذكر في المرة يعلم أنه لا دلالة للأمر على الفور و التراخي، إذ ليس مفاده إلاّ البعث إلى نفس الطبيعة و لازمه إيجادها، أو البعث إلى إيجادها، و أيّا ما كان لا دلالة فيه على أمر زائد على ما ذكر».
[28] معالم الدين وملاذ المجتهدين، نجل الشهيد الثاني، الشيخ السعيد، ج1، ص55.
[29] هداية المسترشدين في شرح أصول معالم الدين، الرازي النجفي الاصفهاني، محمد تقي، ج2، ص49. می فرمایند: «و عزى المصنّف و غيره ذلك إلى السيّد، و احتجاجه في الذريعة باستعماله في الفور و التراخي و ظهور الاستعمال في الحقيقة يشير إليه إلّا أنّ‌ كلامه‌ في‌ تحرير المذهب صريح في اختياره القول بالطبيعة».