92/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/ ادامه امر دوّم/ مقتضای اصل لفظی و اطلاق امر
ادامه امر دوّم: مقتضای اصل لفظی و اطلاق امر
بیان شدچنانچه در نفسی یا غیری بودن اوامر صادره از مولی که فرضا بالوضع و یا بالقرینة دلالت بر اصل طلب و به حکم عقلاء دلالت بر وجوب می نمایند، شک نماییم، چهار طریقه در جهت اثبات نفسی بودن وجوب با تمسّک به اطلاق طرح شده است. سه طریقه اوّل بیان گردید و در ادامه به نقد طریقه سوّم می پردازیم.
نقد طریقه سوّم
طریق سوّم برای اثبات نفسی بودن وجوبی که مردّد بین نفسی و غیری است، مرکّب از یک صغری، یک کبری و یک نتیجه می باشد. در مقام بیان صغری و کبری توضیحی خواهیم داد که تفاوت این طریق با طریق دوّم نیز روشن گردد.
صغری آن است که قید نفسیّت، قیدی عدمی بوده و قید غیریّت قیدی وجودی می باشد؛ کبری آن است که هر گاه امر دائر شد بین دخالت قید وجودی در مراد متکلّم و یا دخالت قید عدمی در آن، اطلاق کلام اقتضای دخالت قید عدمی و نفی دخالت قید وجودی را می نماید؛ و بالاخره نتیجه آن است که در مثل «توضّأ»، امر دائر است بین اینکه مراد مولی وجوب وضو، مقیّداً به ناشی بودن آن از وجوب دیگر باشد و یا اینکه مراد او وجوب وضو مقیّداً به عدم ناشی بودن آن از وجوب دیگر باشد، اطلاق هیئت توضّأ دلالت دارد بر آنکه وجوب وضوی غیر ناشی از وجوب دیگر مراد است. چون وجوب وضو مقیّد به ناشی بودنش از وجوب دیگر نیاز به مئونه زائده ای دارد که در کلام موجود نیست. پس اطلاق دلالت بر اراده وجوب نفسی دارد. لکن این طریق هم از حیث صغری و هم از جهت کبری و بالتبع به لحاظ نتیجه ای که گرفته شد، طریقی نا درست و غیر قابل قبول است[1] .
بیان ایراد صغرای استدلال
بازگشت این مدّعا به آن است که گفته شود: نفسی بودن یعنی آنکه مولی در مراد خود، قید عدمی ناشی نشدن از وجوب دیگر را لحاظ کرده باشد و غیری بودن یعنی آنکه مولی در مراد خود، قید وجودی ناشی شدن از وجوب دیگر را لحاظ کرده باشد. لذا امر دائر است بین یکی از دو لحاظ، لحاظ قید وجودی و یا لحاظ قید عدمی و این ادّعا به دو وجه قابل انکار است:
وجه اوّل آن است که گفته شود نفسی یا غیری بودن، هر دو قید وجودی هستند. چون نفسی بودن وجوب عبارت است از ناشی شدن وجوب از وجود تمام ملاک و مصلحت در خود آن شیء و غیری بودن وجوب عبارت است از ناشی شدن وجوب از ملاک و مصلحتی که در غیر آن شیء وجود دارد؛ زمانی که هر دو امری وجودی باشند، از جهت نیاز به مئونه زائده، عند العرف برابر می باشند و لذا اطلاق هیئت، نسبت به هر دو قید اجمال داشته و عند العرف، افاده هر یک از آنها نیازمند بیان و قرینه می باشد[2] .
وجه دوّم آن است که گفته شود در موضوع نفسی یا غیری بودن، یک قید بیشتر مطرح نیست و آن قید، قید وجودی تقیّد وجوب شیء به وجوب واجب دیگر است. غایة الامر در وجوب نفسی این تقیّد توسّط متکلّم لحاظ نشده، ولی در وجوب غیری این تقیّد لحاظ شده است. اطلاق هیئت در مثل توضّأ مقتضی عدم لحاظ این تقیّد می باشد که نتیجه آن، نفسی بودن این تقیّد خواهد بود. و امّا لحاظ تقیّد نیاز به مئونه ای زائد دارد که علی الفرض در کلام موجود نیست. در این صورت، اگر چه نفسی بودن وجوب ثابت می گردد، ولی طریقی مستقل بوده و ربطی به طریق سوّم مذکور نخواهد داشت[3] .
بیان ایراد کبرای استدلال
بر فرض پذیرش صغرای استدلال، قبول نخواهیم کرد که لحاظ قید عدمی، نیاز ندارد به مئونه ای که لحاظ قید وجودی نیاز به آن دارد. چون در مثل «توضّأ»، هیئت امر به حسب وضع و بلکه ظهور و اطلاق، تنها دلالت بر وجوب وضو به صورت لا بشرط دارد، و امّا نسبت به لحاظ قید عدمی و اراده وجوب به صورت بشرط لا، و یا لحاظ قید وجودی و اراده وجوب به صورت بشرط شیء ساکت بوده و هر دو عند العرف در مقام بیان نیازمند مئونه زائده هستند. فعلی هذا با این طریق نمی توان در جهت اثبات نفسی بودن وجوب مشکوک النفسیّة و الغیریّة، به اطلاق تمسّک نمود[4] .