1401/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع
ادامه مطلب چهارم: کیفیت وضع در حروف
بیان شد که این مطلب ذیل دو مسأله پیگیری میشود: مسألۀ اول آنکه آیا اساساً دلالت حروف بر معانی از باب علامت میباشد و یا از باب وضع؟ و مسأله دوم آنکه بر فرض وضعی بودن دلالت حروف بر معانی، آیا کیفیت وضع در حروف از قبیل وضع عام و موضوعٌ له عام است یا از قبیل وضع عام و موضوعٌ له خاص؟
در مقام بحث از مسألۀ اول دو نظریۀ عدم وضع حروف و علامت بودن آنها، ترادف حروف و اسماء بیان گردید. بحث در نظریۀ سوم یعنی تباین معانی حروف با معانی اسماء بود که بیان گردید در وجه تباین معنای حروف و اسماء، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. در این زمینه چهار دیدگاه یعنی دیدگاه محقق نائینی، محقق اصفهانی، محقق عراقی و محقق خویی «رحمة الله علیهم اجمعین» بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. در ادامه به بیان دیدگاه پنجم یعنی دیدگاه مختار پرداخته و در پایان به بیان مسألۀ دوم یعنی بحث از کیفیت وضع حروف و اینکه آیا وضع حروف به نحو وضع عام و موضوعٌ له عام است و یا به نحو وضع عام و موضوعٌ له خاص خواهیم پرداخت.
بیان دیدگاه مختار
با توجه به مطالبی که در نقد دیدگاههای گذشته بیان گردید روشن میشود موضوعٌ له حروف، نسب و روابط میباشد؛ یعنی معانی ربطیهای که میان دو مفهوم اسمی، ارتباط ایجاد مینمایند و وجه تباین میان معنای حرفی و معنای اسمی در آن است که معانی اسمیه چون وجود فی نفسه دارند، قابل لحاظ در ذهن هستند و به حمل اولی در ذهن، تحقق پیدا نموده و دارای ماهیت و مفهوم ذهنی می باشند، در حالی که معانی حرفیه چون وجود لا فی نفسه داشته و بدون طرفین خود در هیچ وعائی، نه در خارج و نه در ذهن به وجود نمیآیند، لذا ملحوظ به لحاظ ذهنی نیستند و به حمل اولی در ذهن تحقق پیدا ننموده و دارای ماهیت و مفهوم ذهنی نمی باشند، اگرچه مُدرَک و قابل درک بوده و به حمل شائع در ذهن تحقق مییابند؛ لذا حرف «فی» در جملۀ «زیدٌ فی الدار»، وضع شده است برای پیوند ذهنی میان دو مفهوم «زید» و «دار»، بدون اینکه نفس آن پیوند و ربط، ملحوظ او بوده باشد؛ چون اگر «ربط»، به صورت مستقل و در عرض «زید» و «دار» ملحوظ قرار گیرد، مفهومی اسمی شده و لفظ «ظرفیّت» بر آن دلالت خواهد نمود؛
بنابراین اگرچه معنای حرفی، مُدرَک بوده و به عنوان پیوند دهنده و رابط میان دو مفهوم اسمی شناخته میشوند، ولی مُدرَک بودن یک شیء متوقف بر ملحوظ بودن آن در ذهن، ماهیت داشتن و معلوم الهویّة بودن آن نیست، بلکه این امکان دارد یک شیء، اساساً ماهیت نداشته باشد ولی در ذهن به حمل شائع وجود پیدا نماید مانند درک اجرام آسمانی در حالی که ماهیت آنها نامعلوم می باشد؛ همانطور که این امکان وجود دارد که یک شیء، وجود لا فی نفسه داشته و اساساً ماهیت نداشته باشد تا ملحوظ به لحاظ ذهنی قرار بگیرد، ولی در ذهن به حمل شایع، وجود پیدا نموده و درک شود که معانی حرفیه از این قبیل میباشند.
نتیجه آنکه معنای اسمی عبارت است از معنای ملحوظ در ذهن در مقابل سایر ملحوظات ذهنی و معنای حرفی عبارت است از همان معنای اسمی بدون اینکه در ذهن در مقابل سایر ملحوظات ذهنی لحاظ گردد، بلکه در ذهن، تنها دو طرف معنای حرفی یعنی ربط و نسبت لحاظ میگردد و ربط و نسبت صرفاً به حمل شایع در ذهن وجود داشته و به عنوان رابط میان دو مفهوم اسمی شناخته میشود بدون اینکه خود، ملحوظ به لحاظ ذهنی قرار گیرد، و الا خود یک ملحوظ ذهنی مستقل بوده و نیازمند رابطی دیگر میباشد و هکذا.
مسأله دوم: کیفیت وضع حروف
همانطور که گذشت، پس از روشن شدن اصل وضع حروف و معنای حرفی باید به این پرسش پاسخ داده شود که آیا موضوعٌ له در حروف، عام است و یا خاص؟
گفته میشود طبق نظریۀ وحدت معنای اسم و حرفی کما ذهب الیه المحقق الخراسانی «رحمة الله علیه»، موضوعٌ له حروف، عام است؛ اما طبق دیدگاه محقق نائینی «رحمة الله علیه» که معنای حروف را ایجادی دانستند، موضوعٌ له حروف، خاص میباشد، چون ایجاد و وجود مساوق با تشخص است؛ کما اینکه طبق دیدگاه محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» که موضوعٌ له حروف را ربط خارجی دانستند و طبق دیدگاه محقق عراقی «رحمة الله علیه» که موضوعٌ له حروف را اعراض نسبیۀ اضافیه دانستند و طبق دیدگاه محقق خویی «رحمة الله علیه» که حروف را مفید تحصیص و تقیید معنای اسمی معرفی کردند، موضوعٌ له حروف، خاص میباشد؛
و اما بر اساس دیدگاه مختار، اگرچه معنای حرفی، مفهوم مستقل نداشته و به لحاظ ذهنی ملحوظ به حمل اولی نمیباشد، ولی از آنجا که به عنوان ربط دهنده و پیوند دهنده میان دو مفهوم اسمی شناخته شده و اخراج دو مفهوم اسمی از حالت لابشرطیه را نتیجه میدهد، مفید تخصیص بوده و مستعملٌ فیه را که جمله همراه با حرف است، از عموم خارج مینماید.