درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی سبزواری

1401/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع

 

ادامه نظریۀ سوم: مباینت معنای اسمی و حرفی

بیان شد بر اساس این نظریه، معنای اسمی و حرفی به حسب ذات و حقیقت متفاوت بوده و نه در ذات و نه در ذاتیات و خواص، اشتراکی ندارند، لکن در وجه تباین معنای اسم و حرف، دیدگاه‌های متفاوتی ارائه شده است. دیدگاه اول یعنی دیدگاه محقق نائینی «رحمة الله علیه» و دیدگاه دوم یعنی دیدگاه محقّق اصفهانی «رحمة الله علیه» بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. در ادامه به بیان دیدگاه سوم در تفاوت معنای اسم و حرف و نقد و بررسی آن و در پایان به بیان دیدگاه چهارم در این زمینه خواهیم پرداخت.

دیدگاه سوم: دیدگاه محقق عراقی «رحمة الله علیه»

محقق عراقی[1] «رحمة الله علیه» این دیدگاه را مطرح کرده و محقق خویی[2] «رحمة الله علیه» نیز علی ما فی تقریرات بحثه به آن اشاره نموده اند.

حاصل فرمایش ایشان آن است که موجودات خارجی بر سه قسم هستند:

قسم اول موجوداتی که وجود فی نفسه و لنفسه دارند مثل جوهر؛ قسم دوم موجوداتی که وجود فی نفسه لغیره دارند و از آنها به وجود رابطی یاد می‌شود؛ این قسم از موجودات خود بر دو نوع هستند: یکی وجودات رابطی که برای تحقق خارجی خود نیازمند یک موضوع می‌باشند مثل عرض کمّ، کیف و امثال آنها و دیگری وجودات رابطی که در تحقق خارجی خود نیازمند دو موضوع می‌باشند مثل عرض أین، اضافه و امثال آنها که از آنها به اعراض نسبیۀ اضافیه یاد می‌شود؛ و قسم سوم موجوداتی که وجود لا فی نفسه دارند مثل انحاء نسب و روابط؛ عقلا در مقام تفهیم و تفهّم معانی این موجودات خارجی خود را نیازمند وضع لفظ می‌بینند، لذا اسماء را برای قسم اول یعنی جواهر و نوع اول از وجودات رابطی یعنی اعراضی که برای تحقق خارجی خود نیازمند یک موضوع هستند وضع نموده‌اند؛ هیئات در مرکبات و مشتقات را برای قسم سوم یعنی نسب و روابط وضع نموده‌اند که از آنها تحت عنوان اعراض نسبیّه یاد می‌شود و حروف را برای نوع دوم از وجودات رابطی یعنی اعراضی وضع نموده‌اند که برای تحقق خارجی خود نیازمند دو موضوع هستند. لذا مثل کلمه «فی» در «زیدٌ فی الدار» وضع شده است برای دلالت بر عرض عینی عارض بر موضوع خود یعنی زید و هیئت این جمله دلالت بر ربط این عرض به موضوعش خواهد داشت.

نقد دیدگاه سوم

محقق خویی «رحمة الله علیه» در مقام نقد این دیدگاه می‌فرمایند: «این دیدگاه نیز قابل قبول نیست، زیرا اولاً یقین داریم حروف برای اعراض نسبی اضافی وضع نشده‌اند، زیرا با بررسی موارد استعمال حروف روشن می‌شود حروف در مواردی استعمال می‌شوند که تحقّق عرض نسبی اضافی، محال می‌باشد مثل صفات واجب تعالی مانند قدرت الهی (وجه استحاله عرض نسبی در مثل صفات واجب تعالی آن است که عرض، صفت موجود خارجی بوده و تحقق آن بدون تحقّق موضوع خود ممکن نیست، در حالی که صفات الهی عین ذات خداوند متعال بوده و غیر ذات نیستند تا تحقق آنها منوط به تحقق ذات بوده باشد) و صحت استعمال حروف در واجب، ممکن و ممتنع به یک میزان و بدون عنایت و مجاز و رعایت علقه‌ای خاص کاشف از آن است که موضوعٌ له حروف، معنای جامعی است که در تمامی موارد به نحو واحد وجود دارد، در حالی که اعراض نسبیّه فقط در غیر واجب تعالی موجود می‌باشد؛

و ثانیاً اعراض نه‌گانه، حقایقی هستند که دارای معانی مستقل در عالم مفهومیت هستند و از این جهت هیچ تفاوتی بین اعراض نسبیّه و غیر آنها وجود ندارد، نهایتاً اعراض نسبیّه در وجود، متقوّم به دو موضوع هستند و اعراض غیر نسبیّه متقوّم به یک موضوع می‌باشند و بر این اساس وجهی برای ادعای وضع حروف برای خصوص اعراض نسبیّه وجود نخواهد داشت.

بنابراین از نگاه ما، حروف و ادوات، برای اعراض نسبیّه اضافیّه وضع نشده‌اند، بلکه آنچه برای اعراض نسبیّه اضافیّه وضع شده است، اسماءئی مثل «ظرفیت»، «استعلاء»، «ابتدائیت» و امثال آنها می‌باشد».[3]

دیدگاه چهارم: دیدگاه محقق خویی «رحمة الله علیه»

ایشان پس از ردّ دیدگاه اساتید خود یعنی محقق نائینی، محقق اصفهانی و محقق عراقی «رحمة الله علیهم اجمعین» دربارۀ وجه تباین معنای حرف و اسم می‌فرمایند: «علی التحقیق اگرچه معانی حرفیه فی الجمله در ذهن هر شخصی وجود داشته و همه شناختی اجمالی نسبت به معنای حرفی دارند و لذا هرگاه نیاز به تفهیم معانی حرفی پیدا نمایند، حروف را استعمال می‌نمایند، لکن آنچه در بحث از معنای حرفی اهمیت دارد، اطلاع تفصیلی از معانی حرفیه می‌باشد، اگرچه اصل تباین حروف و ادوات با اسماء به حسب ذات و عدم اشتراک آنها در طبیعی معنای واحد، مفروغٌ عنه می‌باشد. در این زمینه گفته می‌شود حروف بر دو قسم هستند: قسم اول حروفی که بر مرکبات ناقصه و معانی افرادیه وارد می‌شوند مثل «من»، «إلی»، «علی» و امثال آنها و قسم دوم حروفی که بر مرکبات تامه وارد می‌شوند مثل حرف نداء، تمنّی، ترجّی و امثال آنها؛ قسم اول برای افادۀ تضییق مفاهیم اسمی و تقییید مفهوم آنها به قیود خارج از حقیقتشان در عالم مفهوم وضع شده‌اند بدون اینکه هیچ‌گونه نظری به نسب و روابط خارجیه یا اعراض نسبیۀ اضافیه داشته باشند؛ چون تضییق و تقیید، در نفس معنا من حیث هو معنی صورت می‌گیرد، چه آن معنا در خارج وجود داشته باشد و چه اساساً آن معنا وجود نداشته و معدوم باشند؛ و اما قسم دوم از معنای اسمی برخوردار می‌باشند».[4]


[1] بدائع الأفكار في الأصول، العراقي، آقا ضياء الدين، ج1، ص49.
[2] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص73.
[3] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص74.
[4] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص75.