1401/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع
ادامۀ نظریۀ سوم: مباینت معنای اسمی و حرفی
بیان شد بر اساس این دیدگاه، معنای اسمی و حرفی به حسب ذات و حقیقت متفاوت بوده و نه در ذات و نه در ذاتیات و خواص، اشتراکی ندارند، لکن در وجه تباین معنای اسم و حرف، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است. دیدگاه اول یعنی دیدگاه محقق نائینی «رحمة الله علیه» بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. همچنین دیدگاه دوم یعنی دیدگاه محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» بیان گردید. در ادامه به بیان اشکال محقق خویی «رحمة الله علیه» بر این دیدگاه خواهیم پرداخت.
اشکال محقق خویی «رحمة الله علیه»
محقق خویی «رحمة الله علیه»، نظریۀ استاد خود محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» مبنی بر اینکه موضوعٌ له حروف، وجود رابط و حقیقت ربط و نسبت میباشد را نپذیرفته و میفرمایند: «اولاً تقسیم وجود به چهار قسم وجود واجب، وجود جوهر، وجود عرض و وجود رابط صحیح نبوده و علی التحقیق، به غیر از وجود واجب، وجود مستقل دیگری در قبال وجود عرض و وجود جوهر در خارج ثابت نیست.
ثانیاً بر فرض پذیرفته شود نسبت و ربط که به عنوان معنای حرفی مطرح شده است، در خارج وجودی مستقل در قبال وجود جوهر و عرض داشته باشد، نمیتوان پذیرفت حروف و ادوات برای این وجود خارجی وضع شدهاند، زیرا اولاً همانطور که بیان گردید، الفاظ برای نفس مفاهیم و ماهیات وضع شدهاند، نه برای وجود خارجی یا وجود ذهنی آنها، چون موجود خارجی بما هو موجودٌ خارجیّ، قابل تصور نیست، و الا موجود خارجی نخواهد بود و موجود ذهنی نیز بما هو موجودٌ ذهنی، قابل تصور ثانوی و احضار ثانوی در ذهن نبوده و نمیتواند وجود دومی در ذهن پیدا نماید؛ و ثانیاً غرض از وضع الفاظ برای معانی، تفهیم و تفهّم می باشد و این غرض با وضع الفاظ برای موجود خارجی یا موجود ذهنی، محقق نمیشود، بلکه تفهیم و تفهّم نیازمند وضع لفظ برای ذات معنایی است که هم قابلیت آن را دارد که در خارج به وجود بیاید و هم در ذهن؛ به عبارت دیگر، لفظ برای معنای لابشرط وضع می شود، چه در خارج یا ذهن الآن موجود باشد و چه نباشد، چه ممتنع باشد و چه ممکن، در نتیجه حروف نمی توانند برای نسبت و ربط به معنایی که محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» مطرح فرمودند یعنی وجود خارجی نسبت و ربط وضع شوند، زیرا بر اساس فرمایش ایشان، نسب و روابط دارای ماهیت نیستند و آنچه دارای ماهیت نباشد، قابل احضار در ذهن نیست تا الفاظ برای آن وضع شده و از این طریق، غرض از وضع یعنی تفهیم و تفهّم حاصل گردد؛
و ثالثاً بر فرض پذیرفته شود که وضع الفاظ برای موجود بما هو موجود، قطع نظر از اینکه ماهیت دارد یا خیر، امکانپذیر باشد نیز قطع پیدا میکنیم که حروف برای نسب و روابط وضع نشدهاند، چون بالوجدان دیده میشود که حروف در مواردی استعمال می شوند که وجود نسبت در آن موارد غیر ممکن است، بدون اینکه این استعمال بالعنایة و المجاز بوده باشد. مثلاً گفته میشود: «الوجود للإنسان ممکنٌ و للّه تبارک و تعالی ضروریٌّ و لشریک الباری مستحیلٌ» و حرف «لام» در تمامی این موارد بدون عنایت و علاقه و مجاز و به استعمال حقیقی در معنایی واحد یعنی تخصص مدخول آن به خصوصیتی در عالم معنی استعمال شده است و هیچیک از وجودات خارجی نسبت نیز لحاظ نشده است، نه به مفاد هل بسیطه و نه به مفاد کان تامه؛ چون نسبت به مفاد کان تامه، بین ماهیت و وجود آن برقرار میباشد مثل «زیدٌ موجودٌ»، لذا در ذات واجب تعالی و صفات او و همچنین انتزاعیات و اعتباریات که فاقد ماهیت میباشند، تحقق هیچ نسبتی معقول نیست؛ بنابراین صحت استعمال حقیقی حروف در مواردی مثل صفات واجب تعالی که ثبوت هیچ نسبتی در آنها ممکن نیست، کاشف از آن است که حروف برای وجود خارجی نسب و روابط وضع نشدهاند؛
با توجه به این اشکالات سهگانه روشن میشود ادعای مرحوم محقق اصفهانی مبنی بر وضع حروف برای نسب و روابط، نه به معنای مفهومی آنها که معنای مستقلّ اسمی میباشد، بلکه به معنای وجود آنها بدون اینکه ماهیتی داشتند باشند، در نتیجه اینکه ادعا شود حروف وضع شدهاند برای ربط و نسبت، نه به معنای مفهومی آن که معنای اسمی میباشد، بلکه به معنای وجودی آنها، بدون اینکه ماهیتی داشته باشند که از آن به «وجود رابط» تعبیر شده است، قابل پذیرش نخواهد بود».[1]