درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی سبزواری

1400/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع

 

ادامه تعریف چهارم: مسلک اعتبار

بیان شد گروهی از اصولیون معتقدند وضع، واقعیت خارجی نداشته و حقیقتی اعتباری می‌باشد. این گروه در تفسیر حقیقت اعتباری وضع، دیدگاه‌های مختلفی دارند. همچنین گفته شد محقق خویی «رحمة الله علیه» این دیدگاه‌ها را نقل نموده و مورد بررسی قرار داده‌اند. دیدگاه اول و دوم یعنی دیدگاه محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» در نهایة الدرایة و دیدگاه اعتبار ملازمه مطرح گردید و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در ادامه به بیان دیدگاه سوم یعنی تنزیل اعتباری و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

دیدگاه سوم: تنزیل اعتباری

محقق خویی «رحمة الله علیه» در مقام بیان این دیدگاه می‌فرمایند: «دیدگاه دیگر آن است که بگوییم حقیقت وضع عبارت است از اعتبار وجود لفظ به نحو تنزیلی برای معنی به گونه‌ای که هر چند لفظ و معنی حقیقتاً متفاوت از یکدیگر هستند، اما لفظ در عالم اعتبار، نفس آن معنی باشد. علی الظاهر، این دیدگاه از فرمایشات محقق طوسی «رحمة الله علیه» در شرح منطق اشارات استفاده می شود».[1]

محقق خویی «رحمة الله علیه» در توضیح این دیدگاه می‌فرمایند: «موجود بر دو قسم است: قسم اول، موجود تکوینی که دارای یک وجود ملموس تکوینی عینی در نظام تکوین و عالم خارج می‌باشد؛ مانند مقولات واقعیۀ جوهریه و عرضیه و قسم دوم، موجود اعتباری که دارای وجودی اعتباری در عالم اعتبار است و در عالم خارج، وجود ندارد؛ مانند امور اعتباری شرعی و یا عرفی از قبیل احکام تکلیفی و وضعی. با توجه به این مقدمه گفته می‌شود بعضی حقیقت وضع را از قبیل قسم دوم می‌دانند؛ به این معنی که واضع در عالم اعتبار، وجود لفظ را وجود معنی لحاظ نموده و لفظ را معنی می‌بیند.

بر این اساس، نگاه مستَعمِل به لفظ، آلی بوده و به لحاظ دیدن معنی می‌باشد و نگاه او به معنی، استقلالی است به گونه‌ای که در مرحلۀ استعمال، هر چند مستَعمِل از لفظ استفاده می‌نماید، ولی آنچه را می‌بیند، معنی می‌باشد».[2]

نقد محقق خویی «رحمة الله علیه»

محقق خویی «رحمة الله علیه» پس از طرح این دیدگاه، در مقام اشکال به آن می‌فرمایند: «این تفسیر از حقیقت اعتباری وضع، از دو لحاظ قابل نقد است:

اول آنکه حقیقت وضع، حقیقتی عرفی و سهل التناول و المأخذ می‌باشد در حالی که تفسیر وضع به وجود تنزیلی و مرآتی، تفسیر به معنایی بسیار دقیق و ظریف است که دور از اذهان خواص می‌باشد، تا چه رسد به عامۀ واضعین؛ زیرا چنین معنایی برای عمل وضعی که عامه واضعین انجام می‌دهند، به ذهن آنها خطور نمی‌نماید.

دوم آنکه غرض از وضع و امری که انگیزۀ واضع از وضع می‌باشد، استعمال لفظ در معنای موضوعٌ له به غرض تفهیم آن معنی به دیگران است؛ لذا وضع در حقیقت، مقدمۀ استعمال لفظ به جهت دلالت دادن معنی است و روشن است که دلالت لفظی، حقیقتی قائم بر دو شئ متفاوت یعنی دال و مدلول می‌باشد در حالی که بر اساس این تفسیر، لفظ و معنی در نظر واضع، واحد در نظر گرفته شده است به گونه‌ای که مُستَعمِل در استعمال لفظ، تنها معنی را می‌بیند و اعتبار وحدت میان لفظ و معنی در این تفسیر به گونه‌ای که وجود لفظ، وجود معنی در نظر گرفته شود، امری لغو بوده و با دال و مدلول بودن لفظ و معنی منافات دارد».[3]

بیان استاد معظّم

گفته می‌شود ایراد اول ایشان وارد نیست؛ همان مطلبی که در مقام پاسخ به همین اشکال در دیدگاه اول مطرح گردید، در پاسخ به این اشکال نیز بیان می‌گردد و آن اینکه اولاً تعریف وضع به اعتبار یا تنزیل، امری عرفی بوده و دور از اذهان واضعین نمی‌باشد و ثانیاً عرف به معنای عرف عام، تمام نگاهش به اصل نقل و انتقال معانی به وسیلۀ الفاظ و علائم است و هیچ توجهی به ریشۀ این نقل و انتقال ندارد؛ در حالی که بحث در ما نحن فیه راجع به تعریف و تبیین مبدأ این نقل و انتقال می‌باشد و پس از آنکه ذاتی بودن نقل و انتقال معانی از الفاظ پذیرفته نشد، مبدأ نقل و انتقال، جعل جاعل و وضع واضع دانسته شده و این عرف عام نیست که در مقام تعریف حقیقت جعل و وضع برمی‌آید، بلکه عرف خاص یعنی اهل فن، اهل دقت و اهل نظر هستند که در مقام تعریف حقیقت جعل و وضع برآمده و تعریف جعل و وضع از نظر ایشان به امری که نامأنوس با اذهان عرف عام باشد عیبی نخواهد داشت.

اما ایراد دوم ایشان به نظر می‌رسد وارد باشد؛ زیرا اگرچه در تنزیلیات، مُنَزَّل و مُنَزَّلٌ علیه، عینیت ندارند، ولی وحدت عرفی میان این دو وجود دارد، در حالی که در دلالت الفاظ بر معانی، چنین وحدتی میان لفظ و معنی وجود نداشته و متغایر می‌باشند.


[1] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص41.
[2] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص41.
[3] محاضرات‌ في ‌الأصول، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص41.