1400/11/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع
ادامه مطلب اول: حقیقت وضع
بیان شد منشأ دلالت الفاظ بر معانی، رابطۀ تکوینی ذاتی میان آنها نبوده و بلکه جعل و وضع ارتباط و علاقه میان لفظ و معنا میباشد و بر این اساس بحث از حقیقت وضع و تعریف آن متصور خواهد بود. لذا بیان گردید دربارۀ حقیقت جعل و وضع، میان اندیشمندان علم اصول اختلاف وجود دارد. بر اساس برخی تعاریف، وضع، امری واقعی میباشد، بر اساس برخی دیگر، امری اعتباری و بر اساس برخی دیگر، برزخی میان واقع و اعتبار و بنابراین باید هر یک از این تعاریف به صورت جداگانه ذکر شده و مورد نقد و بررسی قرار گیرد. تعریف اول، دوم و سوم بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. در ادامه به بیان تعریف چهارم و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
تعریف چهارم: مسلک اعتبار
گروهی از اصولیون معتقدند وضع، واقعیت خارجی نداشته و حقیقتی اعتباری میباشد. این گروه در تفسیر حقیقت اعتباری وضع، دیدگاههای مختلفی دارند. محقق خویی «رحمة الله علیه» این دیدگاه ها را نقل نموده و مورد بررسی قرار دادهاند.
دیدگاه اول، دیدگاه محقق اصفهانی «رحمة الله علیه» در نهایة الدرایة میباشد. حاصل فرمایش ایشان آن است که میفرمایند: «در وجود نوعی ارتباط و اختصاص میان لفظ و معنا، شکی وجود ندارد، بحث راجع به حقیقت این اختصاص و ارتباط است و اینکه آیا امری مقولی است و یا آنکه امری اعتباری میباشد؟
تحقیق مطلب آن است که حقیقت ارتباط، اختصاص و علقه وضعیه میان لفظ و معنی نمیتواند از مقولات واقعیه باشد، نه مقولات جوهریه که خود، مطابَق و ما به ازاء خارجی دارند و نه مقولات عرضیه که از حیثیات شئ هستند که آن شئ، مطابَق و ما به ازاء خارجی دارد، چون مقولات عرضیه اعمّ از اینکه خود دارای مطابَق خارجی باشند یا آنکه صرفاً دارای منشأ انتزاع خارجی باشند، لا محاله برای وجود خارجی خود نیاز به یک موضوع دارند، در حالی که طرفین ارتباط، اختصاص و علقه وضعیه یعنی موضوع و موضوعٌ له اینچنین نیستند، زیرا موضوع و موضوعٌ له، طبیعی لفظ و معنا میباشد، نه لفظ و معنایی که در خارج وجود دارند، مثلاً این طبیعی لفظ «ماء» است که برای طبیعی جسم سیّال وضع شده است، چه لفظ «ماء» تلفظ بشود و چه نشود و چه معنای «جسم سیّال»، به ذهن کسی بیاید و چه نیاید.
از جمله ادله مقولی نبودن ارتباط، اختصاص و علقه وضعی میان لفظ و معنا آن است که مقولات، امور واقعیهای هستند که با اختلاف انظار و تفاوت اعتبارات، متفاوت نمیگردند در حالی که شکی نیست که ارتباط، اختصاص و علقه وضعی میان لفظ خاص و معنای خاص، به اختلاف انظار و اعتبارات واضعین، متفاوت میگردد و دیده میشود گروهی میان یک لفظ و معنایی خاص، ارتباط بر قرار میکنند و گروهی دیگر، میان همان لفظ و معنایی دیگر.
بنابراین تحقیق در معانی که برای شئ و یا شخصی اعتبار میشود آن است که این معانی به وجود حقیقی خود موجود نیستند، بلکه به وجود اعتباری وجود دارند، به این معنا که شارع، عرف و یا گروهی خاص به جهت مصلحتی خاص، معنا را برای شئ و یا شخصی خاص، اعتبار مینمایند نظیر تنزیلیّات و حقیقت ادعائیّه، و اگرچه نفس این اعتبار، امری واقعی و قائم به معتَبِر می باشد، ولی مُعتَبَر، طبیعت معنی است، نه وجود خارجی آن، بنابراین معنای مُعتَبَر در خارج به وجود نمیآید، بلکه به لحاظ طرف واقع شدن معنی برای اعتبار واضع، وجود به آن نسبت داده میشود.
البته این معنای معتَبر، گاه از امور تسبیبیّه مثل ایجاب و قبول است که شارع مقدس آن را سبب برای جعل ملکیت توسط شارع اعتبار کرده است در نتیجه با ایجاب و قبول متعاقدین، ملکیت توسط شارع بالمباشره اعتبار شده و توسط متعاقدین، بالتسبیب اعتبار میگردد؛ و گاه معنای معتَبَر از امور غیر تسبیبیّه مثل اختصاص وضعی است که وجود آن، صرفاً نیازمند اعتبار واضع می باشد و واضح است که اعتبار هر معتَبِری بالمباشرة، قائم به آن معتَبِر میباشد، نه بالتسبیب تا لازم باشد الفاظی مثل «وَضَعتُ» را سبب برای ایجاد اعتبار خود قرار دهد، در نتیجه تخصیص واضع، همان اعتبار ارتباط و اختصاص بین لفظ خاص و معنای خاص توسط واضع میباشد».[1]
ایشان در ادامه میفرمایند: «نحوه دلالت لفظ بر معنای موضوعٌ له خود عیناً همان نحوه دلالت سایر دوالّ بر معانی خود میباشد، زیرا همانطور که سماع لفظ موجب انتقال به معنای آن میباشد، وضع علمی که بر سر هر فرسخ نصب میشود نیز دلالت بر آن دارد که این مکان، رأس فرسخ میباشد، با این تفاوت که وضع در این دوالّ و علائم، حقیقی بوده و در لفظ، اعتباری میباشد به این معنا که وضع در علائم، همان نصب علامت در خارج میباشد، نه اعتبار معتَبِر در حالی که وضع در لفظ، اعتبار لفظ برای معنا توسّط معتَبِر و واضع میباشد، لذا نتیجه گرفته میشود نفس اختصاص و ارتباط میان لفظ و معنا، حقیقت وضع نیست، بلکه از لوازم وضع میباشد».[2]
ایشان در پایان میفرمایند: «وقتی روشن شد که نحوه دلالت لفظ بر معنای موضوعٌ له، عیناً همان نحوه دلالت سایر دوالّ بر معانی خود میباشد دانسته میشود نیازی نیست حقیقت وضع را تعهد ذکر لفظ به هنگام اراده تفهیم معنی بدانیم آنگونه که بعضی مثل محقق نهاوندی مطرح فرمودهاند، زیرا همانطور که در ناصب علم بر رأس فرسخ، تعهدی وجود ندارد، بلکه صرفاً علم را بر رأس فرسخ قرار میدهد تا از رؤیت آن، انتقال به معنا یعنی رأس فرسخ حاصل گردد، در وضع الفاظ نیز تعهدی وجود نخواهد داشت، نهایتاً وضع در نصب علم حقیقی است و در وضع الفاظ، اعتباری».[3]