درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی سبزواری

1400/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیان امور مقدماتی/امور مربوط به ادله احکام و الفاظ شارع /وضع

 

ادامه مطلب اول: حقیقت وضع

بیان شد منشأ دلالت الفاظ بر معانی، رابطۀ تکوینی ذاتی میان آنها نبوده و بلکه جعل و وضع ارتباط و علاقه میان لفظ و معنا می باشد و بر این اساس بحث از حقیقت وضع و تعریف آن متصور خواهد بود. لذا بیان گردید دربارۀ حقیقت جعل و وضع، میان اندیشمندان علم اصول اختلاف وجود دارد. بر اساس برخی تعاریف، وضع، امری واقعی می‌باشد، بر اساس برخی دیگر، امری اعتباری و بر اساس برخی دیگر، برزخی میان واقع و اعتبار و بنابراین باید هر یک از این تعاریف به صورت جداگانه ذکر شده و مورد نقد و بررسی قرار گیرد. تعریف اول بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. در ادامه به بیان تعریف دوم و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

تعریف دوم: تعریف محقق خراسانی «رحمة الله علیه»

ایشان در کفایة الاصول می‌فرمایند: «الوضع هو نحو اختصاص للّفظ بالمعنی و ارتباطٍ خاصٍّ بینهما ناشٍ من تخصیصه به تارةً و من کثرة استعماله فیه اخری و بهذا المعنی صحّ تقسیمه الی التعیینی و التعیّنی».[1]

همان‌طور که واضح است، ایشان برای فرار از اشکال وارد بر تعریف اول یعنی عدم جامعیت تعریف نسبت به وضع تعیّنی، در مقام تعریف وضع از مصدر متعدی دالّ بر فعل صادر از غیر یعنی لفظ «تخصیص» استفاده ننموده‌اند، بلکه از مصدر لازم دالّ بر مطاوعه یعنی لفظ «اختصاص» استفاده نموده و نفس اختصاص را که گاه حاصل تخصیص و اخری حاصل غلبۀ استعمال است، وضع به حساب می‌آورند.

نقد تعریف دوم

این تعریف از دو زاویه مورد نقد قرار می‌گیرد:

اول آنکه تعریف وضع به اختصاص، تعریف به لازم می‌باشد، زیرا اختصاص و ارتباط میان لفظ و معنی، علقۀ موجود میان آنها در عالم دلالت است که علی الفرض، ذاتی نبوده و بلکه جعلی و لازمه وضع می‌باشد، نه نفس وضع؛

ثانیاً این تعریف به لحاظ اشتمال بر لفظ «نحو»، ابهام داشته و احاله به مجهول می‌باشد، چون معنای این لفظ، نوعی اختصاص است و تعریف وضع به «نحو اختصاصٍ» مثل آن است که در تعریف انسان گفته شود: انسان، نوعی حیوان است.


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص9.