درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی سبزواری

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیان امور مقدماتی/مبادی علم اصول /موضوع علم اصول

 

ادامه مرحله اول: بررسی موضوع علم به نحو عام

بیان شد واضح است که هر علم، برخوردار از مسائلی است که اگرچه مرکب از موضوعات و محمولات مختلفی می‌باشند، ولی مشترکاً در مسیر هدفی که از تدوین آن علم تعقیب می‌شود به کار می‌روند. انّما الکلام در دو نکته می‌باشد: اول آنکه آیا هر علمی نیازمند موضوعی واحد می باشد یا خیر؟ و دوم آنکه در صورت اول، آیا تعریف موضوع علم به «ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیّة» صحیح است یا خیر؟

بحث از نکته اول گذشت و به این نتیجه رسیدیم که اگرچه استدلال عقلی به قاعدۀ الواحد برای اثبات دلالت وحدت غرض هر علم بر وجود موضوع جامع وحدانی مقولی مشترک میان موضوعات مسائل آن علم، مبتلای به برخی اشکالات بوده و صحیح نیست، ولی استدلال عقلائی به دلالت وحدت غرض هر علم بر وجود موضوع جامع وحدانی مشترک میان موضوعات مسائل آن علم صحیح بوده و گفته می‌شود از نگاه عقلا، وحدت غرض مترتب بر مسائل یک علم، کاشف از وجود جهت مشترکه ای میان موضوعات مختلفه مسائل آن علم می‌باشد که این مسائل را در مسیر تحصیل غرض از آن علم قرار می‌دهد و این جامع و جهت مشترکه، هر چه باشد، موضوع آن علم خواهد بود. در ادامه به بیان نکته دوم خواهیم پرداخت.

نکته دوم: تعریف موضوع علم

گفته می‌شود فلاسفه در مقام تعریف موضوع هر علم به صورت عام فرموده‌اند: «موضوع کلّ علمٍ ما یبحث فیه عن عوارضه االذاتیّة» و همین تعریف توسط بعضی اصولیون همچون محقق خراسانی «رحمة الله علیه» در علم اصول نیز مطرح شده است. با مطالعه در کتب فلاسفه راجع به گسترۀ این تعریف دو دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اول آن است که این تعریف، اختصاص به موضوع علوم برهانی دارد؛ یعنی علومی که موضوعات آنها یا امور واقعیه هستند و یا امور انتزاعیه‌ای که از امور واقعیه انتزاع شده‌اند. لذا شامل علوم اعتباری که موضوعات آنها امور اعتباریه می‌باشند، نگردیده و نمی تواند معیاری برای تشخیص موضوع علوم اعتباری ارائه دهد.

 

این دیدگاه از فرمایشات قدمائی همچون الشیخ الرئیس «رحمة الله علیه» در اشارات[1] ، محقق طوسی «رحمة الله علیه» در شرح آن[2] و علامه تفتازانی در شرح مقاصد[3] استفاده می‌شود. همچنین از میان معاصرین، مرحوم علامه طباطبایی «رحمة الله علیه» در حاشیۀ اسفار بعد از ذکر این تعریف، به عنوان یکی از احکام مربوط به موضوعات در علوم می‌فرمایند: «ذلک کله انّما یجری فی العلوم البرهانیّة من حیث جریان البرهان فیها، و امّا العلوم الاعتباریّة الّتی موضوعاتها امورٌ اعتباریّةٌ غیر حقیقیّة، فلا دلیل علی جریان شیءٍ من هذه الاحکام فیها اصلاً».[4]

دیدگاه دوم آن است که این تعریف، اختصاصی به موضوع علوم برهانی نداشته و شامل موضوع علوم اعتباری نیز می‌گردد. این دیدگاه از کلام قطب رازی «رحمة الله علیه» در شرح مطالع[5] استفاده شده و همچنین می‌توان آن را از فرمایشات حکیم سبزواری «رحمة الله علیه» نیز در حاشیه اسفار[6] استفاده نمود.

مبنای تفاوت این دو دیدگاه نسبت به این تعریف آن است که طرفداران دیدگاه اول، لفظ «ذاتی» در این تعریف را به معنای ذاتی باب برهان دانسته‌اند و لذا این تعریف را مختص به موضوع علوم برهانی می‌دانند؛ در حالی که طرفداران دیدگاه دوم، این لفظ را به معنایی اعم از ذاتی باب برهان یعنی به معنای مطلق آنچه محوریت برای مباحث یک علم دارد دانسته‌اند و لذا این تعریف را هم در موضوع علوم برهانی جاری می‌دانند و هم در موضوع علوم اعتباری.

بنابراین لازم است مقدمةً این تعریف به لحاظ عناصری که مشتمل بر آن می‌باشد، توضیح داده شود تا روشن گردد آیا این تعریف عمومیت داشته و می‌تواند ملاک تشخیص موضوع هر علمی قرار بگیرد یا خیر؟

عناصر دخیل در این تعریف، چهار لفظ هستند: «موضوع»، «علم»، «عوارض» و «ذاتیّة»؛

اما در رابطه با لفظ «موضوع» گفته می‌شود این لفظ در استعمالات و محاورات علمی، در چند معنا به کار می‌رود:

اول موضوع در مقابل عرض که به معنای جوهر می‌باشد؛ فلاسفه در تعریف عرض می‌گویند: «ماهیّةٌ لو وُجِدَت، وُجِدَت فی موضوعٍ مستغنٍ عنها».

 

دوم موضوع در مقابل محمول است؛ اهل منطق می‌گویند هر قضیۀ حملیۀ مرکب از موضوع و محمول یا مرکب از موضوع، محمول و نسبت می‌باشد.

سوم موضوع به معنای محور مباحث و مسائل یک علم است.

گفته می‌شود مقصود از موضوع در این تعریف، دو معنای اول نبوده بلکه همین معنای سوم می‌باشد.

اما معنای دوم مراد نیست، چون قضایای مطرح در علوم، منحصر در قضایای حملیه نیستند تا گفته شود مراد از موضوع علم، موضوع در مقابل محمول است؛

و اما معنای اول مراد نیست، زیرا در این صورت لازم می‌آید موضوع علم، حتی برخی علوم برهانی را نیز شامل نشود؛ مانند فلسفه که موضوع آن «وجود» می‌باشد، زیرا اگرچه وجود، منشأ انتزاع ماهیات اعم از جواهر و اعراض می‌باشد، ولی بنا بر اصالة الوجود، خود وجود خارج از این ماهیات بوده و جوهر نخواهد بود.

 


[1] الإشارات و التنبيهات‌، ابن سينا، ج1، ص51.
[2] شرح الاشارات و التنبيهات للمحقق الطوسى‌، الطوسي، الخواجة نصير الدين، ج1، ص298.
[3] شرح المقاصد، التفتازاني، سعد الدين، ج1، ص167.
[4] الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج1، ص30.
[5] لوامع الاسرار فی شرح المطالع الانوار؛ الرازی؛ القطب الدین؛ ص18 تا 20.
[6] الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج1، ص32.