درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی سبزواری

1400/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بیان امور مقدماتی/مبادی علم اصول /تعریف علم اصول

 

ادامه امر اول: تعریف علم اصول

بحث در این امر در تعریف علم اصول بود که تعریف اول تا هفتم یعنی تعریف قدما، مشهور متأخرین، محقق خراسانی، محقق نائینی، محقق خویی، محقق عراقی و محقق حائری «رحمة الله علیهم اجمعین» بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. در ادامه به بیان تعریف هشتم یعنی تعریف حضرت امام خمینی «رحمة الله علیه» و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

تعریف هشتم: تعریف حضرت امام «رحمة الله علیه»

ایشان در تعریف علم اصول فرموده‌اند: «انّه قواعد کلّیة آلیّة یمکن ان تقع کبری لاستنباط الحکم الشرعی او کبری لاستنتاج الوظیفة الشرعیّة العملیّة».[1]

همچنین در مقام بیان وجه عدول از تعاریف گذشتگان می‌فرمایند:

«قید «القواعد الکلّیّة» برای اخراج مباحث لغوی و رجالی از تعریف می‌باشد، زیرا این مباحث اگرچه قاعده به حساب می‌آیند، اما کلّیّه نیستند؛

قید «آلیّة» برای اخراج قواعد فقهیه است، زیرا قواعد فقهیه، وسیلۀ اکتساب چیز دیگری نیستند، به خلاف مباحث اصولی همچون حجیت خبر واحد که مطلوبیت بالذات نداشته و به جهت آنکه وسیلۀ استنباط حکم شرعی هستند، مورد بحث قرار می‌گیرند؛

قید «یمکن أن تقع» برای ادخال مباحثی همچون قیاس در مسائل علم اصول می‌باشد، زیرا اگرچه مثل قیاس حجت نیست، ولی از آنجا که اگر حجت بود، وقوع آن در طریق استنباط، ممکن می‌بود، وارد در مباحث علم اصول می‌گردد؛

و بالاخره قید «أو کبری لاستنتاج الوظیفة» اخذ شد تا حجیت ظن علی حکم العقل و اصول عملیه در مسائل علم اصول داخل گردد».[2]

 

نقد تعریف حضرت امام «رحمة الله علیه»

این تعریف نیز به نظر می‌رسد از چهار لحاظ مبتلای به اشکال می‌باشد؛ سه جهت اختصاصی و یک جهت اشتراکی:

اشکال اختصاصی اول

کلیت از لفظ «القواعد» نیز دانسته شده و لذا ذکر قید «الکلّیّة» لغو است، زیرا «قاعده» به قضیهای اطلاق میشود که از موضوع و محمولی کلی برخوردار باشد، در مقابل «مسأله» که به قضیۀ شخصیه اطلاق میگردد.

اشکال اختصاصی دوم

ادعای عدم کلیت مباحث علم لغت و علم رجال صحیح نیست، اما اینکه تمامی مباحث علم لغت جزئی نمیباشند به این دلیل است که اگرچه مباحث لغوی مربوط به موضوعٌ له الفاظ، قاعدۀ کلیه نبوده و از مسائل جزئیه و قضایای شخصیه به حساب میآیند، ولی برخی مباحث لغوی از قواعد کلیه هستند؛ مثل اینکه میگویند: «کلّ لفظ جعل اسماً أو فعلاً أو حرفاً، فهو باعتبار المعنی» یا «کلّ لفظ وضع لمعنی معلوم لا ینطبق علی غیره». اما اینکه تمامی مباحث علم رجال، جزئی نیستند به این دلیل است که اگرچه بحث از احوال هر یک از روات به صورت خاص، قاعدۀ کلیه نبوده و از مسائل جزئیه و قضایای شخصیه به حساب میآیند، ولی برخی مباحث رجالی از قواعد کلیه هستند؛ همچون توثیقات عامه مانند «کلّ من وقع فی اسانید کامل الزیارات فهو ثقة» یا «کلّ من روی عنه علی بن ابراهیم من مشایخه فی تفسیره، فهو ثقة» یا «کلّ من روی عنه علی بن الحسن الطاطری من مشایخه، فهو ثقةٌ» یا «کلّ من قال الشیخ فی شأنه: اُسنِد عنه، فهو ثقةٌ».

بنابراین ذکر کلمۀ «الکلّیّة» در تعریف حضرت امام «رحمة الله علیه» توجیهی نداشته و ادعای اخراج مباحث لغوی و رجالی با ذکر این قید نیز صحیح نخواهد بود.


[1] تنقيح الأصول‌، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص26.
[2] تنقيح الأصول‌، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص26.