1400/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بیان امور مقدماتی/مبادی علم اصول /تعریف علم اصول
ادامه امر اول: تعریف علم اصول
بحث در این امر در تعریف علم اصول بود که تعریف اول، دوم، سوم و چهارم یعنی تعریف قدما، تعریف مشهور متأخرین، تعریف محقق خراسانی و تعریف محقق نائینی «رحمة الله علیهم» بیان گردیده و مورد نقد قرار گرفت. بحث در تعریف پنجم یعنی تعریف محقق خویی «رحمة الله علیه» بود که در جلسه گذشته بیان گردیده و عناصر دوگانه اصلی این تعریف از کلام ایشان توضیح داده شد. در ادامه به نقد و بررسی تعریف پنجم خواهیم پرداخت.
نقد تعریف محقق خویی «رحمة الله علیه»
این تعریف نیز از چند جهت مورد اشکال میباشد که به صورت جداگانه بیان خواهد گردید.
اشکال اول
این تعریف نیز از قبیل تعریف به غایت بوده و نمیتواند بیانگر حقیقت علم و ضابطی در تعیین مسائل آن علم قرار بگیرد؛ چون وقوع در طریق استنباط، غایت و هدف از شناسایی قواعد اصولی میباشد، نه ضابطهای که بیانگر حقیقت واحدۀ مشترکه میان مسائل علم اصول باشد.
اشکال دوم: اشکال محقق خویی «رحمة الله علیه»
این اشکال در کلام محقق خویی «رحمة الله علیه» ذکر نشده است، اما شهید صدر «رحمة الله علیه» به نقل از ایشان میفرمایند: «این تعریف جامع افراد نبوده و بسیاری از قواعد مسلّم اصولی، از تحت آن خارج میباشند؛ زیرا بسیاری از مسائل علم اصول مانند مباحث الفاظ که مربوط به بررسی مدالیل و مرادات شارع از الفاظ هستند و همچنین مباحث مربوط به افعال و تقاریر شارع در جهت تعیین مدالیل و احوال مربوط به آنها، برای اینکه در طریق استنباط حکم شرعی واقع شوند، نیازمند ضمیمۀ یک کبری و قاعدۀ اصولی دیگر یعنی قاعده حجیت ظواهر هستند».[1]
پاسخ محقق خویی «رحمة الله علیه» از اشکال دوم
اگرچه همانطور که گذشت، این اشکال در کلام محقق خویی «رحمة الله علیه» ذکر نشده است، ولی ایشان آن گونه که شهید صدر «رحمة الله علیه» از ایشان نقل نمودهاند در مقام پاسخ به این اشکال میفرمایند: «اگرچه برخی مسائل علم اصول مثل مباحث الفاظ، برای اینکه در طریق استنباط حکم شرعی واقع شوند، نیازمند ضمیمۀ قاعدۀ «حجیت ظواهر» هستند، ولی این قاعده، قاعدۀ اصولی نیست تا ضمیمۀ آن به یک مسألۀ اصولی، موجب خروج آن مسأله از تحت تعریف علم اصول باشد؛ زیرا حجیت ظواهر، مورد اتفاق جمیع عقلا بوده و قاعدهای مسلّم میباشد و قاعدهای که نیاز به بحث و نظر نداشته باشد، از قواعد علم اصول به حساب نمیآید».[2]
نقد پاسخ محقق خویی «رحمة الله علیه»
به نظر میرسد این پاسخ از جهاتی قابل نقد باشد:
1. صِرف ضروری یا اجماعی بودن یک مسأله دلیل بر خروج آن از تحت مسائل یک علم نمیشود؛ کما اینکه در علم فقه نیز بسیاری از مسائل فقه، ضروری و یا اجماعی هستند، ولی در کنار سایر مسائل اختلافی از مسائل علم فقه به حساب آمده و در علم فقه مطرح میشوند.
2. اگرچه اصل حجیت ظواهر، فی الجمله مورد اتفاق جمیع عقلا میباشد، اما برخی خصوصیات آن مورد اختلاف علما قرار گرفته است؛ مانند اینکه آیا ظواهر مطلقاً حجت هستند یا در بعضی موارد حجت بوده و در برخی موارد دیگر حجت نمیباشند. مانند بحث از حجیت ظهورِ حال و یا بحث از حجیت ظهورِ لفظ در صورتی که ظهور حال، مخالف با آن باشد. مانند اینکه آیا ملاک در حجیت ظهور، ظن فعلی است و یا ظن نوعی. مانند اینکه آیا عدم الظن بالخلاف در حجیت ظهور متعبر است یا خیر؟
در نتیجه گفته میشود بر فرض پذیرفته شود اختلافی بودن یک مسأله و نظری بودن آن، شرط دخول آن مسأله در مسائل علم میباشد، بحث از حجیت ظواهر نیز به لحاظ خصوصیات آن، بحثی اختلافی و نظری بوده و داخل در علم اصول خواهد بود و لذا ضمیمۀ آن به قواعد مربوط به مباحث الفاظ، از قبیل ضمیمه به قاعدۀ اصولی به حساب آمده و موجب خروج مباحث الفاظ و سایر صغریات قاعدۀ حجیت ظواهر از تعریف علم اصول خواهد گردید.
3. بر فرض پذیرفته شود نظری بودن یک مسأله، دخیل در اصولی بودن آن است، اگرچه اشکال خروج مباحث الفاظ و سایر صغریات قاعدۀ حجیت ظهور از تحت تعریف علم اصول، پاسخ داده میشود، ولی موجب ورود اشکال دیگری بر این تعریف خواهد بود و آن اینکه این تعریف مانع نبوده و شامل قواعد ضروری و اتفاقی مثل قاعدۀ حجیت ظواهر نیز میگردد، زیرا در این تعریف بدون اینکه به قید نظری بودن قاعده اشاره شود گفته شده: «هو العلم بالقواعد التی تقع فی طریق الاستنباط».