درس خارج فقه استاد محمد یزدی

96/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط طلاق دهنده

صاحب جواهر به نکته ای اشاره می کند که جنبه ی علمی دارد نه عملی و می فرماید: شرط چهارم را گفته اند که عبارت است از قصد و نیّت (یعنی طلاق دهنده باید هنگام اجرای صیغه ی طلاق قصد کند). ما در مورد مکره می گوییم: او هرچند خوفا طلاق را اجرا می کند ولی آن را با قصد انجام می دهد و به عبارت دیگر، او هنگام اجرای عقد قصد شوخی ندارد و واقعا قصد از او متمشّی می شود ولی آن را از روی اکراه انجام می دهد. بنا بر این بهتر این بود که این شرط را اضافه نمی کردند و بحث قصد را در زیر مجموعه ی اختیار مطرح می کردند.

ما اضافه می کنیم که در دوران ساواک هم افراد را گاه مجبور می کردند که به چیزی اقرار کنند و فرد هم چیزی می گفت که گاه توریه می کرد و گاه واقع را بیان می کرد ولی در هر حال آنچه را که می گفت قصد می کرد هرچند از روی اکراه بود.

به هر حال چه مکره هنگام اجرای صیغه ی طلاق قصد داشته باشد یا نه چون از روی اکراه طلاق را می خواند، طلاقش معتبر نیست.

بحث بعدی این است که صاحب شرایع فرعی را ذکر می کند و می فرماید: اگر کسی بدون اکراه و از روی اختیار صیغه ی طلاق را اجرا کند و بعد بگوید که من قصد طلاق نداشتم و یا اصلا طلاق ندادم کلام او مورد قبول است زیرا اینکه او نیّت طلاق نداشت امری است که «لا یعرف الا من قِبَله» از این رو باید کلام او را قبول کرد. البته صاحب شرایع این قید را نیز اضافه می کند که قول او مادامی که زن در عده است قبول می شود. (البته هرچند قول او که می گوید من قصد طلاق نداشتم از او قبول می شود ولی او مکلف به همان چیزی است که در واقع نیّت کرده بود و اگر قصد طلاق داشت و به دروغ انکار کرده است طلاق حاصل شده است.)

در عین حال گفته شده است که گاه قرینه دلالت بر این دارد که او راست می گوید و واقعا طلاق را قصد نکرده بود (مثلا با همسرش در حال شوخی و مزاح بود و در این میان صیغه ی طلاق شرعی را جاری کرد.) و گاه قرینه بر کذب او وجود دارد. همچنین موافقت زن بر اینکه صیغه ی طلاق واقعا اجرا شده و یا اجرا نشده نیز می تواند به عنوان قرینه محسوب شود.

در اینجا اصل اولی می گوید که اصل عدم قصد است مگر اینکه قرینه بر صدور قصد وجود داشته باشد.

از این اصل جواب داده شده و گفته اند که وقتی انسان بالغ و عاقل و مختار کاری را انجام می دهد اصل در آن این است که عمل و قول او با قصد همراه است. اگر این اصل جاری شود هر کسی می تواند هر کاری مانند بیع و شراء و امثال آن را انجام دهد و بعد با گفتن اینکه قصد نداشته است منکر آن شود.

شک نیست که در طلاق دهنده مباشرت شرط نیست یعنی لازم نیست که حتما خودش طلاق دهد بلکه می تواند وکیل بگیرد و وکیل از طرف او همسرش را طلاق دهد. در وکالت، حضور و غیاب دخالتی ندارد یعنی اگر خودش هم حاضر باشد وکیلش می تواند در کنارش حاضر باشد و همسرش را طلاق دهد و وکیل می تواند غائب باشد. این مانند وکیل در بیع و شراء است. (البته در افعالی مانند نماز و روزه و سایر عبادات وکالت جایز نیست.)

البته بعضی قید کرده اند که وکیل در طلاق باید حاضر باشد.

همچنین این مسأله مطرح است که آیا مرد می تواند همسرش را وکیل کند که خودش خودش را طلاق دهد؟ به عبارت دیگر طلاق که حقی است که در اختیار مرد است آیا مرد می تواند با وکالت این حق را بر عهده ی زوجه بگذارد؟ زن اگر بتواند وکیل شود در اینجا وکیل می شود که خودش را طلاق دهد.

در این مسأله بین فقهاء اختلاف است. از شیخ در خلاف نقل شده است که این وکالت جایز نیست. همچنین در بحث های حقوقی این نکته مطرح است که اگر کسی همسرش را در این مورد وکیل کند آیا باید وکالت او بلا عزل باشد یا نه (زیرا موکل می تواند هر وقت اراده کرد وکیل را از وکالت عزل کند). این مسأله بین فقهاء نیز محل اختلاف است.

 

بحث اخلاقی:

در خطبه ی امام امیر مؤمنان ع خطاب به همّام خواندیم که حضرت به او فرمود:

أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا (نماز شب بر پیامبر واجب بود همان گونه که در سوره ی مزمل به آن اشاره شده است. ترتیل قرآن به این معنا است که قرآن را به گونه ای بخوانند که مضامین آن با قلب انسان همخوانی پیدا کند. ختم کردن قرآن که با خواندن سریع انجام شود و قلب فرد از آن متأثر نشود اثر خاص خود را ندارد. اگر انسان به تدریج و با تأنی قرآن بخواند انسان به تدریج با قرآن انس پیدا می کند.) يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ (مثلا در اواخر سوره ی زمر در مورد ورود کفار به جهنم و ورود متقین به بهشت آیاتی ذکر شده است مانند: ﴿وَ سيقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‌ جَهَنَّمَ زُمَراً[1] و ﴿وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً[2] بنا بر این اگر کسی قرآن می خواند مخصوصا در تاریکی شب باید به گونه ای باشد که اگر آیاتی در مورد بهشت می خواند خوشحال شود که سرآخر به چنین نعمتی می رسد و اگر آیه ای در مورد آتش را بخواهد ناراحت شود و از آن به خدا پناه ببرد و از گناهان خود استغفار کنند.)[3]

 


[1] زمر/سوره39، آیه71.
[2] زمر/سوره39، آیه73.
[3] نهج البلاغه، صبحی صالح، ص304.