درس خارج فقه استاد محمد یزدی

کتاب القضاء

91/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 ادعای مشتبه شدن امر بر نابینا راههای ثبوت زنا
 خلاصه جلسه قبل:
 بحث دیروز به اینجا منتهی شد که نابینایی به تنهایی عذر نیست. و فرقی بین نابینا و بینا نیست و در کلمات اصحاب تصریح شده بود که بخاطر عماء نمی تواند خود را در زنا معذور بداند. اما اگر نابینا ادعا کرد امر بر من مشتبه شد و گمان کردم زنی که با وی مباشرت کردم، همسر یا أمه‌ام بوده، بنابراین از موارد شبهه شده و شبهه دارع حد باشد. اینجا بین اصحاب اختلاف نظر بود که مرحوم محقق تعبیر فرمودند که قیل لا یقبل و الاشبه القبول مع الاحتمال. عرض کردیم که قیل معمولا جایی گفته می شود که خودشان خیلی قبول نداشته باشند و به قائل خیلی اعتنائی نکنند. ولی بعد شارحین گفته اند که قائل به لایقبل حداقل چهار نفر از معاریف فقها هستند. مرحوم شیخ در نهایه و مرحوم صدوق در مقنعه و مرحوم ابن براج در مهذب و مرحوم سلّار در مراسم. عباراتشان هم خوانده شد و معلوم شد که آقایان تصریح می کنند اگر ادعای اشتباه کرد نباید قبول کرد. بعد عرض شد که طرفین مسئله دلیل روشنی ذکر نکردند.
 اما مرحوم صاحب جواهر می فرمایند لاطلاق الأدلة. مرحوم شهید در مسالک می فرمایند قبول چند جهت دارد یکی اینکه أنه مسلم و خبر مسلم حمل بر صحت می شود. ولی استدلال مرحوم صدوق در مقنعه چنین است: لأنه ینبغی أن یکون قد یتحرر و یتحفظ عن الفجور و لا یأتی الا علی الیقین. مسلمان وقتی چشمش نمی بیند و می خواهد با زنی همبستر شود باید تحرر و تفحصی داشته باشد. معنی گمان کردم این زنم است، یعنی احتمال می دادم که زنم نباشد و همین قدر که احتمال می دادی زنت نیست، باید تحقیق می کردی. قاعده یک مسلمان مخصوصا در مسائلی مثل دماء و فروج احتیاط ایجاب می کند و می بایست تا یقین پیدا نکرده عمل نکند. برخی بزرگان دیگر در مسئله انصاف داده اند. مثل ابن ادریس در سرائر: اگر شواهد حال ادعای این نابینا را تائید می کند، می توان قبول کرد. غیر از نابینایی شواهدی هست مثل: مسافر بودم و تازه از راه رسیدم، خسته بودم، نیمه شب بود، وارد خانه خودم شدم، در بستر خودم رفتم، قاعدةً هم می بایست زن خودم در بستر باشد و اتفاقا زن دیگری بود و ... . شواهد نشان می دهد که قصد زنا نداشته است. و اتفاقا این جریان پیش آمده که با غیر زنش مباشرت کرده است. و قواعد هم می گوید در چنین حالتی باید قبول کرد زیرا شبهه است و شبهه دارع حدود است و نمی شود اینجا قائل به رجم شد بخاطر اینکه بدون تفحص با زنی زنا کرده است ولی شواهد نشان می دهد راست می گوید که فکر می کرده زنش است. در ذیل عبارت هم تصریح می کند که اگر شواهد حال خلاف این را می گوید، مثلا جوان هست، حساس است خیلی هم روشن است، به او نمی خورد که بگوید نرسیدم و نمیدانستم و چنین و چنان شد، آدم زرنگی هست ولی نابینا هست. شواهد بر خلاف است. در اینصورت قبول نمی شود و باید حد جاری شود. و شهید در مسالک این فرمایش ابن ادریس را نقل می کند و البته در پایان می فرمایند: الوجه القبول علی الاطلاق! چنانچه برخی از بزرگان دیگر قید دیگری را اضافه کرده اند که با آن قید می توان قضیه را مقداری راحت تر حل کرد. ایشان فرموده اند: اگر این نابینا، انسان عادلی هست یعنی در کارهای دیگر شناخته شده که دروغ نمی گوید، می توان قبول کرد. یعنی به قید عدالت حرف او را قبول کرده اند ولی اگر آدمی است که خیلی راست و دروغ برایش مهم نیست. ممکن است راست بگوید و ممکن است دروغ هم بگوید. اینجا قبول نیست. قید احتمال که مرحوم محقق فرموده اند یعنی الاشبه القبول مع الاحتمال، جالب است و راه حلی است برای اینکه بگوییم اختلاف نیست و برگردانیم به مواردی که احتمال عقلایی باشد و یا یک احتمال عقلایی نباشد. تا اینجا از کلمات آقایان به این نتیجه می رسیم که اصل بر این است که حرف را ابتداءا نباید قبول کرد. اما اگر احتمال راست گویی وی هست یا با شواهد حال که إبن ادریس می فرماید و یا اینکه آدم عادلِ شناخته شده ای هست و تا حالا کسی دروغ از وی نشنیده است و خودش هم می گوید گمان کردم زن خودم است. اینجا یقبل و می توان گفت عدالت کمک می کند به جمله ای که برخی آقایان گفته اند که لأنه مسلم و اصل در اخبار مسلم صحت است. البته این جمله استدلال درستی به نظر نمی رسد و هر چه هر مسلمانی گفت درست نیست. این یک اصل عقلایی دینی نیست. ضع فعل اخیک علی أحسنه داریم که یعنی نباید بلافاصله طرف را به خلاف متهم کند اما اینکه چون مسلم است و اصل در اخبار مسلم مطابقت با واقع است، هیچ مدرک شرعی و عرفی ندارد. پس قیل مرحوم محقق را باید قال گفت زیرا شخصیت های برجسته ای بودند مثل آن چهار بزرگوار و افرادی که مقید کرده‌اند مثل قاضی مقداد و ابن ادریس. ثانیا اینکه گفته‌اند و الاشبه القبول مع الاحتمال این حرف درست است. یعنی قبول دارند که علی الاطلاق نباید قبول کرد. پس می شود گفت محقق با شیخ و مفید مخالف نیست بلکه آنها علی الاطلاق گفته‌اند لا یقبل. اما اگر از آنها سئوال شود که اگر ثابت شود چطور؟ بعید است که بگویند لا یقبل و بنابراین مع الاحتمال یقبل و لا یقبل برای اصل اولیه است. قواعد هم همین را می گوید. شهید بعد از نقل قول ابن ادریس و ابن جنید و ... می فرمایند: و الوجه القبول مطلقا. اما صاحب جواهر بعد از اینکه می گویند اوفق با قواعد مذهب قبول است در آخر می فرمایند اقوی قبول است مع الاحتمال. پس خلاصه اینکه اصل عدم قبول است اما با احتمال عقلایی بخاطر قاعده درأ و احتیاط در فروج و دماء باید قبول کرد و بنابر همین قواعد کلی حرف هر کسی را نباید همینطوری قبول کرد و حضرت می‌فرمایند اگر قرار شد هر حرفی را قبول کرد که حدود تعطیل می‌شود. معلوم است وقتی شرائط ثبوت حدود اثبات می شود نباید همینطوری آنها را رها کرد. درست است که شارع نمی خواهد زنا کردن کسی ثابت شود ولی فرض این است که این آقا را به محکمه آورده اند و زنا هم ثابت است که بر خلاف محلله اش بوده است ولی ادعا می کند گمان کردم محلله خودم بوده است. حال اگر قرائن نشان می دهد واقعا راست می گوید، و تا حدودی منشا شبهه شود، قاعده درأُ قابل عمل است. ولی اگر هیچ شاهد حال نیست بلکه شاهد حال بر خلاف است، اینجا لا یقبل. پس اصل عدم قبول است الا اینکه احتمال عقلایی باشد و مقصود مرحوم محقق در شرائع که فرمودند قیل لا یقبل و الاشبه القبول، شارحین گفته اند اشبه به قواعد و ادله کلیه.
 راههای ثبوت زنا:
 مسئله بعد راههای ثبوت زنا است. معنای زنا موضوعا و دو حکم زنا که رجم و یا جلد است، مشخص شد. مرحوم محقق می فرمایند: و یثبت الزنا بالاقرار أو بالبینة. یعنی دو راه است برای اینکه زنا ثابت شود، یکی اقرار طرف است و دیگر بینه بر تحقق زنا. البته هر کدام از این دو راه خصوصیاتی دارد که باید بحث شود. اما الاقرار فیشترط فیه بلوغ المقر و کماله و الاختیار و الحریة. بلوغ، کمال و اختیار از شرایط عامه و تکلیف است. اما حریت به دلیل خاص است. چون اگر عبد باشد، مجازات وی نصف است و یا اینکه اقرار عبد به ضرر غیر می تواند باشد. و تکرار الاقرار اربعا فی اربعة مجالس. یکی از شرائط اینکه اقرار مثبِت زنا باشد چهار دفعه اقرار است و این عبارت می گوید چهار دفعه اقرار باید در چهار جلسه باشد و اگر در یک جلسه چهار مرتبه اقرار کند کافی نیست. که این مسئله مورد اختلاف است. بسیاری از اهل سنت، اقرار در یک جلسه را مثبِت زنا می دانند و برخی هم مثل شیعه معتقدند باید در چهار جلسه باشد. در بین شیعه هم نادراً برخی فقها اقرار در یک جلسه را کافی می دانند. ولو اقرّ دون الاربع لم یجب الحد و وجب التعزیر اگر کمتر از چهار دفعه شد، حد واجب نیست ولی تعزیر واجب است. باید دید دلیل اولیه لزوم چهار مرتبه اقرار و در چهار جلسه بودن چیست؟ اقرار العقلاء علی انفسهم جایز یک قاعده کلی است ولو به ضرر خودش باشد. اما در چنین جایی که می خواهد حد بر او جاری شود، بگوئیم چهار مرتبه شرط است و اقرار اولی و دومی و سومی بلا اثر می تواند باشد، و حتی برخی در تعزیر هم شک کرده اند، دلیل اصلی چیست؟ دلیل اصلی روایات باب است که هم درباره مرد هست و هم درباره زن. این روایت قبلا هم خوانده شد که دلیل اصلی این اقرار موجب ثبوت زنا هست. روایت باب است. در باب 16 از ابواب حد زنا در حدیث اول می فرماید:
 مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ تا اینجا اشخاص شناخته شده هستند عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ گفته شده وی ابی حمزه بطائنی واقفی است و به حضرت موسی بن جعفر(ع) که رسیده توقف کرده است و درباره اینکه واقفی بودن سبب می شود حدیثش قبول شود یا نه بین رجالیون اختلاف است. اما خصوص این شخص را آدم قابل قبولی نمی دانند. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ که شناخته شده است عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مِيثَمٍ سه چهار نفر به نام عمران بن میثم داریم که این آقا عمران بن میثم بن یحیی است زیرا جامع الرواة وقتی درباره عمران بن میثم صحبت می کند، با اشاره به این روایت می گوید که وی راوی این روایت است. أَوْ صَالِحِ بْنِ مِيثَمٍ عمران بن میثم و صالح بن میثم هر دو موثق هستند. امام باقر(ع) به صالح بن میثم گفته‌اند شما و پدرت را خیلی دوست دارم و مورد علاقه ما هستید. این سخن امام(ع) را دلیل بر ثقه بودن او می‌دانند. بنابراین در این سند فقط درباره علی بن حمزه واقفی اختلاف است و برخی او را متهم کرده اند و برخی دیگر گفته اند وقف که دلیل بر کذب نیست. و بقیه آدمهای شناخته شده و معتبر هستند. و همه در کتب فقهیه به این استدلال کرده اند ولو در بین روات آن این آدم واقفی است. عَنْ أَبِيهِ قَالَ: أَتَتِ امْرَأَةٌ مُجِحٌّ وسائل می گوید محج ولی در جامع الرواة که به این حدیث اشاره می کند، تحجّ می گوید یعنی با حضرت احتجاج می کرده است. و ظاهرا تحج صحیح است. أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَقَالَتْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي طَهَّرَكَ اللَّهُ فَإِنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَيْسَرُ مِنْ عَذَابِ الْآخِرَةِ الَّذِي لَا يَنْقَطِعُ فَقَالَ لَهَا مِمَّا أُطَهِّرُكِ؟ فَقَالَتْ إِنِّي زَنَيْتُ فَقَالَ لَهَا وَ ذَاتُ بَعْلٍ أَنْتِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ أَمْ غَيْرُ ذَلِكِ قَالَتْ بَلْ ذَاتُ بَعْلٍ فَقَالَ لَهَا أَ فَحَاضِراً كَانَ بَعْلُكِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ أَمْ غَائِباً كَانَ عَنْكِ قَالَتْ بَلْ حَاضِراً فَقَالَ لَهَا انْطَلِقِي فَضَعِي مَا فِي بَطْنِكِ ثُمَّ ائْتِينِي أُطَهِّرْكِ معلوم می شود آن موقع باردار بوده است. فَلَمَّا وَلَّتْ عَنْهُ الْمَرْأَةُ فَصَارَتْ حَيْثُ لَا تَسْمَعُ كَلَامَهُ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّهَا شَهَادَةٌ وقتی آن زن رفت، حضرت با جمله ای که صدای آن خیلی شنیده نمی شد فرمودند خدایا این یک نوبت شهادت شد. فَلَمْ تَلْبَثْ أَنْ أَتَتْهُ زمان زیادی نگذشت که برگشت و به حضرت عرض کرد فَقَالَتْ قَدْ وَضَعْتُ فَطَهِّرْنِي من وضع حمل کرده ام و مرا پاک کن قَالَ فَتَجَاهَلَ عَلَيْهَا حضرت جریان قبلی را ناشنیده گرفتند وتجاهل کردند فَقَالَ أُطَهِّرُكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ مِمَّا ذَا قَالَتْ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي قَالَ وَ ذَاتُ بَعْلٍ أَنْتِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ فَكَانَ زَوْجُكِ حَاضِراً أَمْ غَائِباً قَالَتْ بَلْ حَاضِراً قَالَ فَانْطَلِقِي فَأَرْضِعِيهِ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ كَمَا أَمَرَكِ اللَّهُ برو بچه ات را شیر بده وقتی دو سال تمام شد بیا! قَالَ فَانْصَرَفَتِ الْمَرْأَةُ فَلَمَّا صَارَتْ مِنْهُ حَيْثُ لَا تَسْمَعُ كَلَامَهُ وقتی زن رفت و صدای حضرت شنیده نمی شد، حضرت فرمودند قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا شَهَادَتَانِ یعنی ثابت شد که دو مرحله گفته است. قَالَ فَلَمَّا مَضَى الْحَوْلَانِ أَتَتِ الْمَرْأَةُ فَقَالَتْ قَدْ أَرْضَعْتُهُ حَوْلَيْنِ فَطَهِّرْنِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ چه آدمهایی بودند که قیامت را اینطور باور دارد! زن بچه‌داری که بچه‌اش را شیر می دهد، می ترسد بمیرد و عذاب قیامت بر گردنش باشد! عذاب قیامت را نمی خواهم بلکه عذاب دنیا را می خواهم! فَتَجَاهَلَ عَلَيْهَا وَ قَالَ أُطَهِّرُكِ مِمَّا ذَا فَقَالَتْ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَقَالَ وَ ذَاتُ بَعْلٍ أَنْتِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ فَقَالَتْ نَعَمْ قَالَ وَ بَعْلُكِ غَائِبٌ عَنْكِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ فَقَالَتْ بَلْ حَاضِرٌ قَالَ فَانْطَلِقِي فَاكْفُلِيهِ حَتَّى يَعْقِلَ أَنْ يَأْكُلَ وَ يَشْرَبَ برو بچه‌ات را اداره کن تا اندازه‌ای که بتواند خودش را اداره کند وَ لَا يَتَرَدَّى مِنْ سَطْحٍ وَ لَا يَتَهَوَّرَ فِي بِئْرٍ برو بچه ات را اداره کن که از بلندی و یا در چاه نیافتد قَالَ فَانْصَرَفَتْ وَ هِيَ تَبْكِي زن از حضور حضرت رفت و شروع به گریه کرد فَلَمَّا وَلَّتْ فَصَارَتْ حَيْثُ لَا تَسْمَعُ كَلَامَهُ وقتی زن رفت و صدای حضرت شنیده نمی شد، قَالَ اللَّهُمَّ هَذِهِ ثَلَاثُ شَهَادَاتٍ حضرت فرمودند این سه مرتبه قَالَ فَاسْتَقْبَلَهَا عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ الْمَخْزُومِيُّ در راه عمرو بن حریث مخزومی این زن را دید که در حال گریه است. فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ خانم چرا گریه می‌کنی؟ وَ قَدْ رَأَيْتُكِ تَخْتَلِفِينَ إِلَى عَلِيٍّ نزد علی(ع) رفت و آمد می کنی؟ تَسْأَلِينَهُ أَنْ يُطَهِّرَكِ فَقَالَتْ إِنِّي أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَسَأَلْتُهُ أَنْ يُطَهِّرَنِي فَقَالَ اكْفُلِي وَلَدَكِ حَتَّى يَعْقِلَ أَنْ يَأْكُلَ وَ يَشْرَبَ وَ لَا يَتَرَدَّى مِنْ سَطْحٍ وَ لَا يَتَهَوَّرَ فِي بِئْرٍ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَأْتِيَ عَلَيَّ الْمَوْتُ وَلَمْ يُطَهِّرْنِي می‌ترسم بمیرم و عذاب این زنا برگردنم بماند. مایلم حضرت مرا پاک کند! فَقَالَ لَهَا عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ ارْجِعِي إِلَيْهِ فَأَنَا أَكْفُلُهُ عمرو بن حریث گفت من بچه‌ات را اداره می‌کنم. تو برگرد و از حضرت بخواه تا تو را پاک کند. فَرَجَعَتْ فَأَخْبَرَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِقَوْلِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ برگشت نزد حضرت و گفت عمرو اداره بچه مرا تکفل کرده است. فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ هُوَ مُتَجَاهِلٌ عَلَيْهَا یعنی حضرت باز تجاهل کردند وَ لِمَ يَكْفُلُ عَمْرٌو وَلَدَكِ یعنی عمرو حرفی زده است، معلوم نیست کفالت را قبول کرده باشد! فَقَالَتْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي زَنَيْتُ فَطَهِّرْنِي فَقَالَ وَ ذَاتُ بَعْلٍ أَنْتِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ أَ فَغَائِباً كَانَ بَعْلُكِ إِذْ فَعَلْتِ مَا فَعَلْتِ قَالَتْ بَلْ حَاضِراً قَالَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّهُ قَدْ ثَبَتَ عَلَيْهَا أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ إِلَى أَنْ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ وَ كَأَنَّمَا الرُّمَّانُ يُفْقَأُ فِي وَجْهِهِ عمرو بن حیث دید که حضرت آنقدر ناراحت شده و چهره ایشان قرمز شده است مثل اینکه آب انار به چهره ایشان پاشیده اند. مرد حسابی به تو چه مربوط که ضامن اداره بچه وی شدی؟ حتما حضرت نظری داشته‌اند. این چه دخالت و مقدس بازی هاست که انجام می دهید؟ حضرت امامِ وقت بوده و می خواسته این زن مادری کند. فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَمْرٌو قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَكْفُلَهُ إِذْ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُحِبُّ ذَلِكَ وقتی عمرو اینطور دید، به امام گفت یا امیرالمؤمنین گمان کردم شما دوست دارید که این رجم محقق شود و این زن پاک شود. خواستم کمک کنم. نمی دانستم شما ناراحت می شوید. فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتَهُ فَإِنِّي لَسْتُ أَفْعَلُ اما اگر ناراحت هستید، من این کار را نمی کنم! فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَ بَعْدَ أَرْبَعِ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ لَتَكْفُلَنَّهُ وَ أَنْتَ صَاغِرٌ بعد از اینکه چهار دفعه شهادت ثابت شد، باید متکفل بچه شوی و من هم بر تو نظارت می کنم و اگر کوتاهی کنی تو را مؤاخذه هم می کنم. جمله مورد استناد همین است که أ بعد أربع شهادات بالله. الْحَدیثَ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ رَجَمَهَا. ( وسائل الشيعة ج‌ 28 ص 103 )
 این روایت صراحت دارد که زنی زنا کرده و تا چهار دفعه اقرار در چهار جلسه ثابت نشده حضرت دست به اقدام نزدند و بعد از چهار دفعه دستور رجم دادند و اقدام کردند. این روایت مورد استدلال است و همه فقها به آن تمسک کرده‌اند که فیشترط در ثبوت زنا به اقرار تعدد و در چهار جلسه. شبیه این روایت، در همین باب روایتی در مورد یک مرد هم ذکر شده که روایت دوم است و خودتان ملاحظه کنید. در همه طرف اقرار می کند و حضرت شرایط را می پرسند تا چهار مرتبه که ثابت می شود دستور رجم می دهند هم در مرد و هم در زن! روایت پنجم جمله ای دارد که اشاره می شود. بعد از اینکه حکم رجم اجرا شد:
 ... فَقَالُوا يَا قَنْبَرُ أَخْبِرْهُ أَنَّا قَدْ رَمَيْنَا بِحِجَارَتِنَا وَ بِهَا رَمَقٌ كَيْفَ نَصْنَعُ زنی زنا کرده و حکم رجمش صادر و عمل شده بود. خود حضرت شروع کرده بودند و بعد هم دستور دادند که مردم شروع کنند. تعدادی سنگ زدند تا تمام شد ولی زن هنوز زنده بود. به قنبر گفتند برو به حضرت بگو این هنوز زنده است. چکار کنیم؟ باز هم سنگ بزنیم؟ فَقَالَ عُودُوا فِي حِجَارَتِكُمْ فَعَادُوا حَتَّى قَضَتْ حضرت فرمودند تکرار کنید این سنگ زدنها را تا وقتی که او از دنیا رفت. فَقَالُوا لَهُ قَدْ مَاتَتْ فَكَيْفَ نَصْنَعُ بِهَا گفتند او مرده، چکار کنیم؟ قَالَ فَادْفَعُوهَا إِلَى أَوْلِيَائِهَا وَ مُرُوهُمْ أَنْ يَصْنَعُوا بِهَا كَمَا يَصْنَعُونَ بِمَوْتَاهُمْ. ( وسائل الشيعة ج‌ 28 ص 107 ) حضرت فرمودند جنازه را تحویل اولیاء وی قرار دهید و بگوئید همانطور که با یک مرده عمل می کنید، با این زن هم عمل کنید. یعنی غسل و کفن و ... . پس معلوم می شود رجم مرحله ای از قتل است. که بحث جدیدی مطرح است و یکی از فضلای قمی کتابی نوشته و احتمالی ذکر کرده که إن شاء الله در جای خود مطرح می شود.
 وصل الله علی محمد و آل محمد