درس خارج فقه استاد محمد یزدی

کتاب القضاء

91/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 تکلیف انسان بر یادگیری ادعای جهالت حکم در حال عده
 در مقدمه‌ی بحث، بحثی است که هم در مباحث اصول فقه مطرح می شود و هم در مباحث حقوق اجتماعی؛ که رابطه انسان با منشا تکلیف و یا مکلِّف چگونه است؟ البته بحث در جای خود باید بررسی شود ولی اینجا مقدار مربوط به بحث ما مطرح می شود. انسانها به مقتضای حیات و قواعد زندگی که جذب منافع و دفع مفاسد است که لازمه اصل حیات نیز می باشد، در زندگی فردی آزاد مطلق هستند و هرچه را به مصلحت حیات خود تشخیص دهند جذب و هر چه مفسده باشد را دفع می کنند. اما در مسایل اجتماعی تشخیص فردی کافی نیست. ساده ترین مثال در زمان ما اینکه هر کس به سادگی نمی تواند بگوید من پزشک هستم. هر کس به مطب من مراجعه کند می توانم معالجه کنم! یک سری مقررات و مقدماتی دارد که باید آنها را قبلا آماده کند و مدرک پزشکی داشته باشد. و یا حتی مشاغل عادی مثل نانوایی و بقالی. به راحتی اجتماع به وی اجازه نمی دهد هر جایی هر کاری خواست انجام دهد بلکه باید مقررات اجتماعی را رعایت کند و اطلاعات لازم را درباره کاری که می خواهد انجام دهد، داشته باشد. حتی فضاهای زندگی اجتماعی مطابق قواعدی است. محل زندگی را با محل کار جدا می کنند. بازار یک حساب دارد و مکانهای تفریح حساب جدا. در قدیم حتی بازار تقسیم بندی دقیق داشت. یادم هست در بازار اصفهان انواع بازارها از بازار اصلی تفکیک می شد، بازار کفاشها، بازار زرگرها، بازار دواتگرها و ... . انسانها در زندگی اجتماعی آزاد نیستند بتوانند به شکل فردی انجام وظیفه کنند یا آنچه به ذهن خودشان بیاید انجام دهند. موظف به رعایت مسایل اجتماعی هستند. سابقا کمتر این مسایل مطرح بوده ولی الان بیشتر شده. مثلا رانندگی، آیا هر کس بتواند ماشین بخرد می تواند با آن رانندگی کرده به خیابان بیاید؟ و یا صِرف ماشین خریدن و توان ماشین داشتن کافی نیست، بلکه گواهینامه لازم است و بدون مدرک نمی تواند و جرم حساب می شود و هکذا. ساده‌تر عرض کنم مگر کسی می تواند صبح که از خانه بیرون آمد بگوید دلم می خواهد وسط این خیابان راه بروم! به او می گویند مقررات اجتماعی می گوید اینجا پیاده رو است و اینجا سواره رو. و در برخی شهرها اینجا برای موتور است و اینجا برای دوچرخه. اینجا برای ماشین سنگین است و اینجا برای ماشین سبک. اینجا برای ماشین تندرو است و اینجا برای ماشین کندرو. نمی توانید هر جور خواستید باشید! مقررات اجتماعی را باید رعایت کنید. اینجاست که این بحث حقوقی مطرح می شود که چه کسی مسئول اطلاع رسانی این مقررات اجتماعی به انسان است؟ انسان موظف است این مقررات را یاد بگیرد و یا سازمانها و نظام اجتماعی موظف به ابلاغ مقررات اجتماعی به انسانها هستند و مسئولان نظام اجتماعی آن مقررات را به انسان یاد دهند؟ ممکن است کسی بپرسد اینها چه ربطی به بحثهای طلبگی دارد؟ اتفاقا این عین همین بحث ماست که آیا شارع مقدس باید به من بگوید باید نماز بخوانی؛ باید به حج بروی؛ باید روزه بگیری؛ اینطور زن بگیری؛ اینطور بچه داری کنی؛ اینطور خرید و فروش کنی و اینطور محاکمه و دعوا داشته باشی و خلاصه همه زندگی را طی یک سری مقررات بیان کند. آیا شارع باید بگوید یا من باید بروم و یاد بگیرم؟ این بحث اصولی است. در مسایل اجتماعی هم همین بحث است که آیا حکومت باید به افراد بگوید یا خود افراد باید یاد بگیرند؟ مثل گواهینامه، مدرک مغازه داری، ساخت خانه. می گویند شرایط زندگی امروز شرایطی است که مقررات دقیقی را می طلبد و ... . این مقررات در زندگی اجتماعی که یک رابطه بین مناشئ تکلیف و مکلَّف هست از کدام طرف وجوب ابلاغ و یا تعلیم و تعلم دارد؟ تصور ما این است که شارع مقدس برای عدم تعلم صریحاً مؤاخذه کرده و در روایات هست که اگر کسی گفت نمی دانستم به او می گویند چرا نرفتی بدانی؟ اگر گفت ما عَلِمت، عبارت روایت هلّا تَعَلّمت (الأمالي ج 1 ص 8 ) است! یا ادله ای که به تواتر می گویند وجوب تعلم بخصوص در فقه برای همه انسانها است. این ادله، تکلیف را از طرف شارع معین کرده یا از طرف انسانها؟ ادله ای که می گوید باید احکام فقه را یاد بگیرید موظفید یاد بگیرید و یاد بدهید، فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ( توبه / 122 ) مگر غیر از این را می گوید که مؤاخذه می کند که چرا نمی روند تحصیل کنند؟ اینها دلالت می کند که تکلیف از ناحیه انسانهاست و نه از ناحیه مبداء تکلیف! در نظام حکومتی همه دنیا اینطور است که حکومت یک وظیفه عمومی دارد و اشخاص موظف هستند بروند و یاد بگیرند. در اسلام هم همینطور است. شارع مقدس انسانها را خلق کرده، عقل و شعور داده، پیغمبر باطن برای انسانها معین کرده و پیغمبر ظاهری هم برای مواردی که پیغمبر باطنی کافی نیست فرستاده. یعنی مواردی که عقل نمی رسد، وحی کمک پیغمبر ظاهری کرده و تبیین می کند که این کار به ضرر است. مثلا خمر حرام است، گوشت مردار حرام است، شاید عقل طبیعی و ساده ابتدایی نتواند مفسده را تشخیص دهد. و این در اصول مفصلا بحث شده است که مصالح و مفاسد که ملاک احکام هستند، و یا بحث کلی که احکام شرعیه جزاف نیستند یعنی همینطوری یک وجوب نیست، همینجوری یک حرام، مستحب یا مکروه نیست. ملاکهایی وجود دارد و این ملاکها در مرحله ملاکاتی اقتضاء است، در مرحله تکلیف و اعلام مراحل تکلیف را معین کرده‌اند تا به تنجّز می رسد از ابلاغ و تبلیغ و علم و تعلم و به تنجّز برسد که وقتی ابلاغ شد و طرف عالم شد، منجّز می شود که در علم اصول بحث شده است. این را مسئله حقوقی بنامیم و یا اصولی فقهی، کلی قضیه این است که تکلیف از ناحیه فرد فرد انسانهاست در مسائل اجتماعی. شخصی بحث جدایی است که اشاره شد. در مسایل اجتماعی بر عهده انسانها است البته کلی آن بر عهده شارع هست. پیغمبر فرستاده، پیغمبر هم اعلام کرده، قرآنِ او هم بیان کرده و کسانی را هم موظف به یاد گرفتن و یاد دادن قرآن کرده. اما شارع موظف نیست مثلا فرد فرد بگوید الان بر شما واجب شد به مکه بروی! خیر، شارع اعلام کرده لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا ( آل عمران / 97 ) و دهها احکام شرعیه دیگری که شارع اعلام مطلق کرده و اشخاص در اینکه مصداق این احکام هستند واجب است یاد بگیرند. و خودشان مکلفند یاد بگیرند. اگر روز قیامت گفتند چرا نماز نخواندی و گفت نمی دانستم نماز واجب است، به او می گویند چرا نرفتی بدانی؟ هلا تعلمت؟ گفتن نمیدانستم کافی نیست! بنابراین به قول مرحوم خوانساری در جامع المدارک فلا یکفی مجرد الجهالة! ( جامع المدارک فی شرح مختصر النافع ج 7 ص 12 ) دنبال این جمله بودم که دیروز بحث شد و خلاصه آن دوباره عرض می شود. و دلیل آن مقدمه‌ی فوق بود که از نظر حقوق اجتماعی و یا در اصول فقه، انسان مکلف به یادگیری و تعلم است و اجمالا وقتی دانست بین او و خداوند تکالیفی وجود دارد، نمی تواند بگوید نمی دانستم این تکلیف هست یا نیست. اگر جایی شک کرد و احتمال داد، واجب است یاد بگیرد و نمی تواند با احتمال خودش را کنار بکشد! البته فقها در جاهل قاصر ممکن دانسته اند. اما کسی که در مجتمع اسلامی زندگی می کند نمیتواند بگوید نمیدانستم، صِرف جهل کافی نیست. این تکلیفی است که همه فقها فرموده اند یجب علیه تعلم. جاهل مقصر کسی است که احتمال دهد تکلیفی دارد، ولی کوتاهی کند. این در اصول فقه بحث مهمی است که اصل اولیه حلیت هر شیئی است مگر حرمتش ثابت شود یا حرمت هر شیئی است مگر حلیت آن ثابت شود؟ اختلاف مبنایی است. و اخباریون می گویند حرمت است مگر حلیت آن ثابت شود. و طبعا از هر چیزی اجتناب می کنند تا دلیل به آنها بگوید استفاده اشکالی ندارد. از هواپیما سوار شدن باید اجتناب کرد مگر یقین کنم با هواپیما هم می شود مکه رفت! و الا باید پیاده یا با شتر رفت! در مقابل اصولیون می گویند اصل بر این است که شارع باید کلیات را بگوید و شارع هم کلیات را گفته است. آیا این جزیی است یا نیست، اصل برائت معین کرده است کجا جاری می شود. در اصل تکلیف، برائت جاری نمی شود بلکه اشتغال است. و بعد از اینکه احتمال داد مکلفم، همه آقایان می گویند مکلف است. و اینکه کسی قاصر است بخصوص اگر در اجتماع مسلمین زندگی می کند، این قصر را قبول ندارند. این یک مقدمه حقوقی یا اصولی. و لذا جهل تقسیم شده به جاهل قاصر و جاهل مقصر. جاهل قاصر کسی که عرفا نمی رسد، شعور، امکانات و شرائط یادگیری ندارد. اما اگر کسی در جایی زندگی می کند که نمی داند ولی می تواند برود و بداند، تعلم بر خودش واجب است و هلا تعلمت یک مؤاخذه است.
 بحث در این بود که زن مسلمان شوهر دار نمی تواند ادعا کند حرمت زنا در این حال را از نظر اسلام نمی دانستم و یا حرمت ازدواج در حال عده رجعیه را! عرف می گوید چطور در مجتمع اسلامی زندگی می کردی؟ در زمان ما در دورترین روستا بخاطر ارتباطاتی که الان وجود دارد نمی تواند بگوید نمی دانستم! امروز عصر ارتباطات است. همانطور که چرت و پرتها در سایتها وجود دارد، احکام اسلام و درسهای حضرات آیات هم در سایتها هست. در رادیو هست. کسانی که از تکالیف فرار می کنند و مثلا استفاده از ابزار ارتباطی را بر خود حرام کرده اند، طبق مقدمه بالا مورد مؤاخذه قرار می گیرند که هلا تعلمت؟ همانطور که چنین افرادی در حقوق اجتماعی مثلا می روند گواهینامه می گیرند، باید در حقوق شرعی هم یاد بگیرند. همین قدر که احتمال داد، باید برود و یاد بگیرد و نمی تواند بگوید نمی دانستم، و یا شغلم طوری بود که برای یادگیری وقت نمی کردم! او باید شغل خود را عوض می کرد. اصلا اگر در شهری بود که احکام شرعی را در آن نمی تواند یاد بگیرد و موجب عمل نکردن به احکام شرعی می شود، یجب علیه که از آن شهر خارج شود. در قرآن دهها آیه برای هجرت وجود دارد. پس بنابر این اگر کسی در دنیای ما بگوید نمی دانستم، قطعا قابل قبول نیست. و حتما هم عقاب می شود و عقاب بلا بیان نیست. زیرا با احتمال تکلیف، یجب علیه تعلم. سایت ها، رادیو و ابزار ارتباطی را هم کنار بگذاریم، امروز در دورترین روستاها، طلاب تبلیغ می روند و روضه آقا اباعبدالله(ع) را می خوانند. در کنارش می گویند نماز واجب است. کلیات را می گویند. همان روستایی که سالی یکبار روحانی می بیند، مکلف است یاد بگیرد و مؤاخذ است چرا نرفتی یاد بگیری؟! باید می رفتی شهر یاد می گرفتی! اینجا فقط دنبال کشاورزی و درآمد بودی! چرا یکی از بچه ها را نفرستادید طلبه شود و برگردد برای خودتان بگوید؟ آیه شریفه همین را می گوید که شما در روستایی هستید که هیچ نمیدانید و مردم روستا هم هیچ نمی دانند. ولی می دانید که مسلمانید و با خدا ارتباط دارید. واجب است یکی از شما برود یاد بگیرد و برگردد و بگوید. فلولا نفر من کل فرقة همین را می گوید. آیات شریفه و روایات بر اصل عدم قبول ادعای جهل برای کسی که احساس تکلیف کرد، تاکید دارند و در مقدمه هم عرض شد که بر انسان واجب است یاد بگیرد و بر شارع مقدس بیشتر از این نیست که پیغمبر بفرستد و آخوند هم داشته باشد! و لذا اگر کسی مسئله بلد است، تبیین بر او واجب است و اگر از او پرسیدند، نمی تواند بگوید پول می گیرم تا بگویم! حرام است و این از بدیهیات فقه است. بر شارع اعلام کلی واجب است و بر حکومت هم همینطور. الان هم کسی نمی تواند بگوید نمی دانستم این جنس قاچاق است، دولت می گوید اعلام کرده ایم و این شخص را محاکمه و جریمه هم می کنند. زیرا در جامعه و فضایی زندگی می کرد که می توانست برود و بداند.
 لا اشکال که مطلقه رجعیه در حال عده به منزله زن شوهر دار است. اگر چنین زنی در حال عده با مردی ازدواج کرد و مباشرت هم کردند، هر دو زانی هستند و اگر مرد زن دارد و این زن را گرفته، مجازات وی رجم است و حکم زن هم چون در عده رجعیه بوده، رجم است. و حد بر وی جاری می شود. صحبت در این بود که اگر هر دو یا یکی ادعا کردند نمی دانستیم در عده عقد و مباشرت حرام است، و یا اینکه در عده بودن را نمی دانستیم و می دانستیم در عده عقد حرام است، در هر دو احتمال مؤاخذ هستند. و همینکه احتمال می دانند باید تحقیق می کردند. مرحوم خوانساری با همه احتیاطاتی که می کنند، در ذیل این بحث می گویند باید تفحص می کردند و حق با مرحوم طوسی و مرحوم مفید است. دیروز بطور اجمال عرض شد که مرحوم محقق گفتند اگر مردی با چنین زنی ازدواج کرد، لو ادعا احدهما الجهالة، قبل إذا کان ممکنا فی حقه (شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام ج‌ 4 ص 138 ) در مقابل ایشان مرحوم مفید داشتند: و لا یلتفت الی انکارها العلم بتحریم ذلک إن أنکرته ( المقنعه ص 780 ) یعنی اگر زن گفت حرمتش را نمی دانستم، لا یلتفت بلکه یُحد. مرحوم شیخ طوسی در نهایه گفت: فإن ادّعيا أنّهما لم يعلما أنّ ذلك لا يجوز في شرع الإسلام، لم يصدّقا فيه، و أقيم علیهما الحدّ (النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى ص 696 ) مرحوم صاحب جواهر در جمع بین این دو قول، گفته اند مقصود شیخ و مقصود مفید جایی است که احتمال ندانستن در آن باشد. دیروز عرض شد که تنزیل مرحوم صاحب جواهر قابل قبول نیست وعبارات آنها چنین دلالتی ندارد و قابل حمل نیست. درست است که اگر از شیخ طوسی پرسیده شود تکلیف جاهل قاصر چیست، ایشان جواب می دهند همانطور که در جاهل قاصر گفته‌ایم، او تکلیف ندارد و مؤاخذ نیست. ولی روایت صریحاً می گوید این آقا جاهل قاصر نیست و باید تفحص می‌کرده و یاد می‌گرفته است. زنا حساب می شود و مجازات محصنه دارد. جامع المدارک شرح مختصر النافع است و شرح شرایع نیست، و عبارات مختصر النافع با شرایع در برخی کلمات تفاوت جزئی دارد. مثلا در مختصر النافع در ذیل همین بحث، تقبیل و بعضی التذاذات دیگر آمده است ولی در شرایع دیگر اینها را نیاورده و فقط مسئله وطی را آورده است. مرحوم آیة الله خوانساری می گوید: و یمکن أن یقال تارة یکون الجاهل قاصرا بحیث لا یحتمل الحرمة و أخری یکون شاکا او ظانا ففی هذه الصورة یجب علیه الفحص. در جایی که شاک یا ظان است باید تفحص کند. و مع عدم الفحص لا عذر له فلا یکفی مجرد الجهالة پس صرف اینکه بگوید نمی دانستم کافی نیست. و یمکن استفادة هذا مما فی صحیحة یزید الکناسی ایشان می گویند این مسئله که جهل جاهل مقصر فایده ندارد و حق با شیخ طوسی و مرحوم مفید است، از صحیحه کناسی استفاده می شود. و ظاهرا این استفاده هم درست است. ( جامع المدارک فی شرح مختصر النافع ج 7 ص 12 ) صحیحه کناسی حدیث سوم از باب هفتم، چنین است:
 وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ قبل از ابی ایوب همه شناخته شده هستند. یزید کناسی را از شیوخ قمیون ذکر می کنند. جامع الرواة در مورد ابی ایوب می گوید: کنیةٌ لسلیمان بن وندار و المنقری و خالد بن یزید و منصور بن حازم یعنی کنیه مشترک است بین چند نفر با اسامی مختلف. اما در عین حال این روایت را صحیحه تعبیر کرده اند یعنی این ابی ایوب را کنیه کسی می دانند که صالح است. قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّه(ع) عَنِ امْرَأَةٍ تَزَوَّجَتْ فِي عِدَّتِهَا سوال شد از حضرت که زنی در عده شوهر کرده فَقَالَ إِنْ كَانَتْ تَزَوَّجَتْ فِي عِدَّةِ طَلَاقٍ لِزَوْجِهَا عَلَيْهَا الرَّجْعَةُ اگر این ازدواج در عده طلاقی بوده که شوهرش می توانسته رجوع کند، فَإِنَّ عَلَيْهَا الرَّجْمَ مجازاتش رجم است. یعنی زنای محصنه بوده. زیرا مثل زن شوهر دار است وَ إِنْ كَانَتْ تَزَوَّجَتْ فِي عِدَّةٍ لَيْسَ لِزَوْجِهَا عَلَيْهَا الرَّجْعَةُ فَإِنَّ عَلَيْهَا حَدَّ الزَّانِي غَيْرِ الْمُحْصَنِ اما اگر در عده ای هست که شوهرش نمی توانسته رجوع کند یعنی طلاق خلع یا بائن بوده است، زانی هست ولی حدش جلد است. وَ إِنْ كَانَتْ تَزَوَّجَتْ فِي عِدَّةٍ بَعْدَ مَوْتِ زَوْجِهَا مِنْ قَبْلِ انْقِضَاءِ الْأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ الْعَشَرَةِ أَيَّامٍ فَلَا رَجْمَ عَلَيْهَا اما اگر در عده وفات بود چون شوهر نداشته، زنا حساب نمی شود وَ عَلَيْهَا ضَرْبُ مِائَةِ جَلْدَةٍ البته آقایان می گویند عده وفات برای احترام شوهر است و در هر حال شوهردار حساب نمی شود ولی ظاهرا ازدواج بر وی در عده حرام است که باید در نکاح برسی شود. تا اینجا مورد بحث نیست و استفاده مرحوم خوانساری و دیگران مثل صاحب جواهر اینجاست: قُلْتُ أَ رَأَيتَ إِنْ كَانَ ذَلِكَ مِنْهَا بِجَهَالَةٍ از امام سوال می کند اگر این کار زن با جهالت بوده، قَالَ فَقَالَ مَا مِنِ امْرَأَةٍ الْيَوْمَ به مراتب زمان امام صادق(ع) تبیین احکام شرعیه ضعیف‌تر از زمان ما بوده، مِنْ نِسَاءِ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَ هِيَ تَعْلَمُ أَنَّ عَلَيْهَا عِدَّةً فِي طَلَاقٍ أَوْ مَوْتٍ هیچ زنی نیست نداند وقتی طلاق داده می شود و یا شوهرش می میرد عده دارد وَ لَقَدْ كُنَّ نِسَاءُ الْجَاهِلِيَّةِ يَعْرِفْنَ ذَلِك زنان جاهلیت می دانستند عده دارند چطور زن مسلمان نمی داند؟ قُلْتُ فَإِنْ كَانَتْ تَعْلَمُ أَنَّ عَلَيْهَا عِدَّةً وَ لَا تَدْرِي كَمْ هِيَ اگر می دانسته عده دارد ولی مقدار آن را نمی دانسته، فَقَالَ إِذَا عَلِمَتْ أَنَّ عَلَيْهَا الْعِدَّةَ لَزِمَتْهَا الْحُجَّةُ فَتَسْأَلُ حَتَّى تَعْلَمَ. ( وسائل الشيعة ج ص 126 ) عمده فقره اخیر است. یعنی واجب است برود یاد بگیرد. این زن وقتی می داند عده دارد ولی زمانش را نمی داند، یا نمی داند فرق عده طلاق با عده وفات چقدر است، باید آنها را یاد بگیرد. بنابراین در این مسئله همانطور که دیروز به نتیجه رسیدیم، ادعای جهالت لا یقبل و حق با مرحوم مفید و شیخ طوسی است. اما اگر قاصر بودن کسی ثابت شود، از باب جهل قاصر است . یک قدم جلوتر اینکه از باب احتیاط قاعده درأ. زنی در کناره های تهران یا قم زندگی می کند. شوهر هم کرده اما واقعا نمی دانسته. اهل نماز و روزه است و الان که به او گفته شده، تنش می لرزد و می گوید خدایا چه گناه بزرگی کردم! شک می کنیم آیا زنا محقق شده است. حال این زن جاهل قاصر است و باید می رفته یاد بگیرد. مجازات قیامت در جای خود باقی است. هلا تعلمت؟ آیا قاضی با اینکه احتمال قوی می دهد واقعا جهل بوده، می تواند بر او حد جاری کند؟ یا اینکه مصداق شبهه است؟ مصداق شبهه اگر شد، الحدود تدرأ بالشبهات و یا احتیاط در فروج و دماء ایجاب می کند رجم اقلا نباشد. به نظر ما حداکثر جلد است ولی رجم نیست. یعنی مقتضی قواعد فقهی ایجاب می کند جان طرف حفظ شود ولو اینکه گفته شود این زنا کرده و باید می رفت یاد بگیرد. مؤاخذ هم هست که چرا نرفتی یاد بگیری و روز قیامت هم این مؤاخذه را دارد. اما رجم مورد تردید است.
 و صل الله علی محمد و آل محمد