99/12/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /بحث از مفهوم قضیه¬ شرطیه¬ای که جزای آن عام استغراقی است
بحث از مفهوم قضیه شرطیهای که جزای آن عام استغراقی است
با توجه به موارد فراوانی که برای این مسئله در فقه وجود دارد مثل[1] : "إذا کان الماء قدر کرّ لم ینجّسه شئ" که لفظ "شئ" نکرهای که در سیاق نفی (لم ینجسه) واقع شده است و نکره در سیاق نفی، مفید عموم است و معنای منطوق این است که: اگر آب به قدر کرّ رسید هیچ یک از اعیان نجسه و اشیائی که صلاحیت منجسیت دارند نمیتوانند در آن تأثیر کرده و آن را نجس کنند.
و از سوئی در مفهوم قضیه شرطیهای که جزای آن، عام استغراقی است بین شیخ انصاری ره و شیخ محمد تقی اصفهانی ره صاحب کتاب هدایة المسترشدین اختلاف واقع شده است، لذا شایسته است مفهوم چنین قضیهای را مورد بررسی اجمالی قرار دهیم.
شیخ انصاری ره میفرماید[2] :
مفهوم روایت فوق، عبارت از جمله "إذا لم یکن الماء قدر کر ینجّسه کل شئ" است و مراد از لفظ "کل شئ" در مفهوم عبارت از اشیائی است که صلاحیت منجسیت را دارند که عبارت از اعیان نجسه هستند.
اما از نظر شیخ محمد تقی اصفهانی ره [3] مفهوم روایت فوق این است که:
"الماء إذا لم یکن قدر کر ینجسه شئ" و لفظ "شئ" در مفهوم قضیه از سیاق نفی خارج شده و در سیاق اثبات قرار گرفته است و نکره در سیاق اثبات مفید عموم نیست.
شیخ انصاری ره مدعی است که کلمه "شئ" در منطوق روایت به عنوان "شیئیت" أخذ نشده بلکه به عنوان مشیر است که اجمالا جانشین عناوین نجسه است یعنی شارع میخواست بفرماید: "إذا کان الماء قدر کر لم ینجسه الدم و لا المنی و لا البول و لا الغائط و..." ولی ملاحظه کرده است که ذکر همه این عناوین به نحو تفصیل، به طول میانجامد و انگیزهای برای ذکر تفصیلی آنها وجود ندارد، لذا به جای آنها لفظ "شئ" را قرار داده است، بدون اینکه عنوان "شیئیت" خصوصیت و موضوعیتی داشته باشد.
ایشان ره میفرمایند: اگر امام علیهالسلام میفرمودند: "إذا کان الماء قدر کر لا ینجسه الدم و لا البول و..." مفهوم آن، عبارت بود از اینکه: " إذا لم یکن الماء قدر کر ینجسه الدم و البول و..." پس لفظ "شئ" جنبه مرآتیت دارد و اگر عناوین نجسه به نحو تفصیلی در منطوق ذکر میشدند در ناحیه مفهوم نیز عمومیت جریان پیدا میکرد یعنی همان عموم استغراقی که در منطوق مطرح بود در ناحیه مفهوم نیز جاری میشد.
ولی نظر صاحب هدایة المسترشدین ره این است که با توجه به اینکه در منطوق، نکره در سیاق نفی واقع شده است دارای عموم است و مفهوم، نقیض منطوق است و نقیض سالبه کلیه، موجبه جزئیه است.
تحقیق در مسئله
ممکن است گفته شود امر مفهوم چنین روایتی دائر بین دو فرمایش فوق الذکر نیست بلکه در این جا مطلب سومی نیز در کار است که با آنچه از مفهوم اراده میشود انطباق دارد؛ زیرا از مفهوم قضیه شرطیه به "الانتفاء عند الانتفاء" تعبیر میشود، چنین تعبیری در قضیه شرطیهای که به صورت موجبه باشد روشن است ( همانگونه که در مثل "إن جاءک زید فاکرمه" گذشت) ولی در اینجا باید معنای "الانتفاء عند الانتفاء" را در ارتباط با قضیهای مانند: "إن لم یجئک زید فلا تکرمه" مورد توجه قرار داد که چون جزای منطوق (لا تکرمه) دارای معنای سلبی است معنای "الانتفاء عند الانتفاء" در اینجا این است که "اگر مجیئ زید تحقق پیدا نکرد حرمت اکرام وی منتفی خواهد شد" چرا که در مفهوم شرط، چیزی بیش از انتفای جزا هنگام انتفای شرط، مطرح نیست و ما در بحث مفهوم علم اصول به دنبال نقیض گیری علم منطق نیستیم و مراد از مفهوم در اینجا عبارت از "الانتفاء عند الانتفاء" است به این معنا که با نبودن شرط، جزا هم منتفی میشود، اما اینکه چه چیزی در جای آن وجود دارد در دائره مفهوم أخذ نشده است بلکه از این ناحیه باید منطوق را مورد ملاحظه قرار داد بنابراین مفهوم این است که اگر آب به قدر کر نرسید، جزاء (لا ینجسه شئ) منتفی میشود، همانگونه که حضرت امام خمینی ره نیز میفرماید[4] :
ما یستفاد من الشرطیة فی مثل تلک القضایا "بعد تسلیم المفهوم" هو کون الشرط علة منحصرة للعموم، فلا ینافی عدم الانحصار بالنسبة الی البعض، فبلوغ الکرّ علة منحصرة لعدم تنجسه بکل نجاسة، لا أنه علة منحصرة لعدم تنجسه بالبول. و علة منحصرة لعدم تنجسه بالدم و... و العمدة هو فهم العرف و هو مساعد علی ما ذکرنا.