99/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/الجملة الشرطية /مطلب دوم در مورد استفاده علیت منحصره در قضیه شرطیه از راه تبادر
مطلب دوم در مورد استفاده علیت منحصره در قضیه شرطیه از راه تبادر
هر چند استعمال قضیه شرطیه در موردی که شرط، علت منحصره جزاست مورد قبول است ولی باید توجه نمود که استعمال قضیه شرطیه اختصاص به این مورد ندارد بلکه در موارد دیگر نیز این استعمال انجام میگیرد:
1ـــــ گاهی قضیه شرطیه در موردی استعمال میشود که با وجود اینکه شرط، علت تامه جزاست ولی عنوان انحصار در کار نیست، مثلا اگر گفته شود: "إذا طلعتِ الشمسُ فالحرارة موجودةٌ"
و در خطاب دیگری گفته شود: "إذا تحققتِ النارُ فالحرارة موجودةٌ"
بدون شک این استعمال یک استعمال حقیقی است و هیچگونه تجوّز و تسامحی در آن وجود ندارد و دائره استعمال حقیقی، محدود به علت منحصره بودن شرط نیست.
2ــــ گاهی قضیه شرطیه در موردی استعمال میشود که شرط، اصلا علت تامه جزا نیست بلکه علت ناقصه است مثل اینکه گفته میشود: "اگر آتش تحقق پیدا کند احراق حاصل میشود" این استعمال نیز حقیقی است با وجود اینکه برای تحقق علت تامه علاوه بر وجود آتش، محاذات و عدم رطوبت نیز لازم است.
3ـــــ گاهی قضیه شرطیه در موردی استعمال میشود که نه تنها علیت تامه یا ناقصه وجود ندارد بلکه اصلا ترتبی حاصل نیست مثل اینکه گفته میشود: "إذا تحققتِ الاربعةُ تحققتِ الزوجیةُ" چنین استعمالی به صرف وجود ملازمه بین زوجیت و اربعه، یک استعمال حقیقی است.
4ـــــ گاهی قضیه شرطیه در موردی استعمال میشود که اصلا ملازمهای نیز بین شرط و جزاء وجود ندارد ولی در عین حال قضیه شرطیه بدون هیچ تجوز و تسامحی استعمال میشود مثل اینکه گفته میشود:
"اگر فلان مسئول کشوری به مسافرت برود محافظین، او را همراهی میکنند" در حالی که بین مسافرت و همراهی محافظ فقط یک ارتباط وجود ندارد بدون اینکه این ارتباط به حد لزوم برسد.
از آنچه گفتیم روشن شد که از راه تبادر نمیتوان علیت منحصره شرط برای حکم مذکور را اثبات نموده و به دنبال آن قائل به مفهوم قضیه شرطیه شد.
راه انصراف
راه دوم از راههای اثبات مفهوم برای جمله شرطیه، راه انصراف است به این معنا که قبول داریم که ادات شرط برای افاده علیت منحصره وضع نشدهاند بلکه صرفا برای افاده مطلق علاقه لزومیه میان شرط و جزاء وضع شدهاند ولی علاقه لزومیه دارای افرادی است:
1ـــ علاقه گاهی میان متلازمینی است که ترتبی بر هم ندارند مثل زوجیت و اربعه.
2ـــــ علاقه گاهی میان علت غیر منحصره و معلول است مثل علاقه بین معلول و علت ناقصه یا علت تامه غیر انحصاریه.
3ـــــ علاقه لزومیهای که میان علت منحصره و معلول آن وجود دارد.
قضیه شرطیه وقتی به نحو مطلق استعمال شود و قرینهای برای تعیین نوع علاقه در آن وجود نداشته باشد به کاملترین نوع علاقه و ارتباط و مصداق اکمل آن انصراف پیدا میکند که لزوم میان علت منحصره و معلول است و با ثبوت انصراف به علیت منحصره، مفهوم داشتن هم ثابت میشود؛ زیرا تا زمانی که علت منحصره موجود باشد معلولش نیز موجود است و با زوال علت منحصره معلولش نیز منتفی خواهد شد.
بررسی راه دوم (انصراف)
همانگونه که آخوند ره در کفایه نیز فرموده است دو اشکال به این طریق وارد است[1] :
1ــــ اکملیت یک فرد از افراد مطلق، سبب انصراف مطلق به فرد مزبور نمیشود وگرنه مطلقی به حال اطلاق باقی نمیماند؛ زیرا هر مطلقی در عالم دارای فرد اکملی است مثل اینکه فرد اکمل انسان، پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و فرد اکمل رقبه، مؤمن و عادل و... است، آنچه سرچشمه انصراف میشود کثرت استعمال مطلق در یک فرد یا یک صنف است که موجب انس ذهن به آن فرد یا صنف و در نتیجه تبادر به ذهن میشود و خوشبختانه همانگونه که گذشت جمله شرطیه در مورد شرط غیر منحصر و علت غیر منحصره نیز فراوان استعمال میشود پس انصراف ظهوری نسبت به علت منحصره در میان نیست.
2ــــ اصلا قبول نداریم که لزوم میان علت منحصره و معلولش، اکمل افراد لزوم باشد و نمیتوان پذیرفت که اگر معلولی دارای یک علت تامه و معلول دیگر دارای دو علت تامه باشد، ارتباط بین معلول دوم با علتهایش ضعیفتر از ارتباط بین معلول اول با علت منحصرهاش باشد، هیچ فرقی بین علت منحصره و علت غیر منحصره ــــــ از نظر ارتباط ــــ وجود ندارد.
نتیجه: راه انصراف، هم از نظر کبری و هم از نظر صغری مخدوش است و از این راه هم مفهوم داشتن جمله شرطیه قابل اثبات نیست.