درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ موسوی

1403/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلب دوم پیرامون جریان برائت عقلیه در دوران امر بین اقل و اکثر ارتباطی در أجزاء

یک مرکب اعتباری وقتی از دو منظر (امر – مأمور) مورد ملاحظه قرار می گیرد دو حالت متعاکس پیدا می کند یعنی یک مرکب اعتباری مانند نماز وقتی از سوی مولا مورد توجه قرار می گیرد تا متعلق امر قرار داده شود، ابتدا أجزاء را در نظر میگیرد و از تألیف آنها مرکبی به نام نماز را اعتبار کرده و آن را مأمورٌبه قرا می دهد در ست مثل کسی که قصد دارد با جمع آوری اجزاء مختلف یک مرکب خارجی و مخلوط کردن آنها، معجون تهیه کرد، و آن را در اختیار مریض قرار دهد.

اما از منظر نگاه مأمورٌبه که در مقام امتثال امر مولا بر آمده و قصد اتیان مأمورٌبه را که مرکی اعتباری است، دارد، مسئله بر عکس است؛ چرا که وی ابتدا مرکب اعتباری مانند نماز را در نظر می گیرد و وقتی ملاحظه می کند که این عمل، مرکب از أجزاء است اقدام به اتیان أجزاء به ترتیب می کند نه این که مانند آمر، ابتدا أجزاء و به دنبال آن، مجموع را در نظر بگیرد بلکه مکلف چه بسا وقتی با خطابِ متعلق به نماز مواجه می شود به أجزای آن توجهی ندارد، ولی وقتی در صدد اتیان بر می آید تک تک أجزائ را به همان صورت که آمر، اعتبار کرده است انجام می دهد.

پس، مقام اتیان مرکب اعتباری با مقام امری که به آن تعلق می گیرد متفاوت است؛ زیرا مقام امر، ابتداءاً أجزاء مورد ملاحظه اند و به دنبال آن هیئت مجموعه اعتبار می شود ولی در مقام اتیان، از مرکب شروع شده و به أجزاء ختم می شود.

مطلب سوم: بررسی نقش امر متعلق به مرکب نسبت به أجزاء مرکب و این که آیا أجزاء مامورٌبه مرکب به عنوان مقدمه داخلیه همانند مقدمه خارجیه آن، متعلق امر واقع می شوند یا نه؟

با دو نظریه در مورد وجوب مقدمه خارجیه در بحث مقدمه واجب آشنا شدیم، قائلین به وجوب مقدمه معتقد بودند که وقدمه دارای وجوب غیری است که از وجوب نفسی مامورٌبه مترشح می شود یعنی پای دو وجوب با دو متعلق در میان است مثل اینکه متعلق وجوب نفسی "کون علی السطح" و متعلق وجوب غیری "نصب سلّم" است و منکرین وجوب مقدمه، در عین انکار وجوب شرعی، لزوم عقلی آن را قبول داشتند.

اما در رابطه با أجزاء مرکب و مقدمات داخلیه میگوئیم اگر وجوبشان، غیری باشد پس نفسی به چه چیزی تعلق گرفته است؟ روشن است که نماز به عنوان مجموعه مرکب از أجزاء است نه چیزی متحصل از أجزاء مغایرت داشته باشد مثل طهارت سه گانه که متحصل از افعال و مغایر با آنها هستند و مأمورٌبه عبارت از آن طهارت باطنی است که از وضو و غسل و تیمم حاصل می شود.

حال که در باب جزء و کل چیزی غیر از أجزاء نداریم و نماز، همان أجزاء است نه چیزی که متحصّل از اجزاء باشد، نمی توان وجوب غیری برای آنها در کنار وجوب نفسی متعلق به مرکب دو نظر گرفت و از سوئی نمی توان أجزاء را انکار نموذ؛ چرا که حقیقت این است که مرکب نمی تواند بدون إجزاء تحقق شیدا کند فلذا همان وجوب نفسی متعلق به نماز است که مکلف را به ایجاد أجزاء آن مرکب، بعث می کند؛ زیرا مطرح کردن وجوب غیری این است که ذی المقدمه تحقق پیدا کند در حالی که نسبت به مقدمه داخلیه بالاتر از وجوب غیری را داریم و آن، وجوب نفسی است.

ممکن است گفته شود: قول به انبعاث نسبت به أجزاء از امر نفسی متعلق به مأمورٌبه مرکب را چگونه با قاعده اصولی جمعه می کنیئ که می گوید: "الامر لایکاد یدعو الا الی متعلقه" پس چگونه امر به نماز، مکلف را به ایجاد أجزاء نماز تحریک می کند؟

پاسخ این است که هر چند بین مرکب و أجزاء آن نوعی مغایرت وجود دارد ولی این مغائر به نحو حقیقی کع سبب اثنییت شود، نیست بلکه یک تغائر اعتباری به نحو اجمال و تفصیل است همانند مغائری که بین انسان و حیوان ناطق وجود دارد بنابراین انبعاث به أجزاء از امر متعلق به مرکب اشکالی نخواهد داشت یعنی همان امری مکلف را به ایجاد نماز دعوت می کند به ایجاد أجزاء نیز دعوت می کند به خلاف مقدمات خارجیه که واقعیتی جدا از ذی المقدمه دارند و معنا ندارد که امر به "کون علی السطح" مکلف را به "نصب سلّم" دعوت کند.

در نتیجه، أجزاء یک مرکب که به عنوان مقدمه داخلیه هستند با مقدمات خارجیه تفاوت دارند به طوری که نه وجوب غیری دارند – آنگونه که قائلین به وجوب مقدمه معتقدند – و نه لزوم عقلی دارند صرفاً – آنگونه که منکرین وجوب مقدمه معتقدند – بلکه در مورد أجزاء، جریان از این قرار است که همان امر متعلق به مجموعه و کل، مکلف را به سوی اتیان أجزاء آن مجموعه تحریک می کند؛ چرا که که مرکب، همان أجزاء است که به نحو اجمال اعتبار شده و أجزاء، وجود تفصیلی مرکب است و مغائر بینشان نیست.