1400/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/المخصص المجمل /راه دوّم برای جریان استصحاب عدم ازلی/دو اشکال بر راه دوّم
راه دوّم: برای جریان استصحاب عدم ازلی
پس از روشن شدن بطلان توجیه محقق حائری ره که به عنوان راه اوّل برای جریان استصحاب عدم ازلی مطرح شده بود، راه دیگری که ممکن است قائلین به جریان استصحاب عدم ازلی (همانند آخوند ره که با جاری کردن جریان استصحاب عدم ازلیِ قرشیت، مرأه مشکوکالقرشیه را از شمول دلیل خاص خارج کرده و آنرا مصداق عنوان مأخوذ در خطاب عام " المرأة تری الدم الی خمسین " قرار داده است) بپیمایند این است که: استصحاب عدم ازلی را از راه قضیه سالبه محصّله جاری کنند و چنین قضیهای هر چند با إنتفاء موضوع نیز سازگار است، ولی چون با وجود موضوع نیز سازگار است، لذا به این معنا نیست که حتماً موضوع منتفی باشد.
به منظور جریان استصحاب عدم ازلی از طریق قضیه سالبه محصّله میگویند: باب استصحاب نیازمند دو قضیه متیقنه و مشکوک است که در مانحنفیه، قضیه متیقنه به صورت سالبه محصلهای است که موضوع آن منتفی است، به این بیان که، قبل از اینکه این مرأة به دنیا بیاید مرأهای نبوده تا متصف به قرشیت باشد، لذا قضیه متیقنه این است که " لیست هذه المرئة قرشیة " و مضمون این قضیه تا زمانیکه مرأة متولد شود استمرار پیدا میکند و پس از تولّد مرأة، قضیه سالبه محصّله قضیهای با وجود موضوع خواهد بود، یعنی « هذه المرأة الموجودة لیست قرشیة » و معلوم است که قائل به جریان استصحاب بیش از این را إراده نکرده است، او در صدد إثبات تحقق عنوان عام " المرأة " و إنتفاء عنوان خاص " قرشیت " است که با کمک استصحاب به آن نائل شد، هر چند حالت سابقهاش، سالبه به إنتفاء محمول در آمد و موضوعش تحقق خارجی پیدا کرد ولی دو قضیه از نظر سالبه محصّله بودن تفاوتی ندارد، بلکه از این نظر متحدند و خللی در جریان استصحاب حاصل نشده است.
دو اشکال بر راه دوّمِ جریان استصحاب عدم ازلی:
اشکال اوّل: برای اینکه استصحاب جاری شود، باید قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه کاملاً اتّحاد داشته باشند و تنها در متیقن بودن به لحاظ زمان سابق و مشکوک بودن به لحاظ زمان لاحق با همدیگر متفاوتند و گرنه از جهات دیگر مثل موضوع و محمول لازم است متحد باشند.
حال میگوئیم: هر چند در استصحاب عدم قرشیت مرأة هر دو قضیه (متیقنه و مشکوکه) به نحو سالبه محصّله است ولی در ناحیه قضیه متیقنه این سالبه محصله به إنتفاء موضوع است، یعنی چون مرأهای نبوده تا اتّصاف به قرشیت داشته باشد، گفتند: این مرأة، قرشیه نیست ولی در ناحیه قضیه مشکوکه این سالبه محصله با وجود موضوع است، یعنی سالبه محصله با إنتفاء محمول است و به صرف وجود جامعِ بین چنین دو قضیهای نمیتوان آنها را متحد دانست، کمااینکه " بقر " و " حمار " دارای جامع جنسی هستند و هر دو حیوانند، ولی بین آندو (حمار و بقر) تباین کلّی وجود دارد نه اتحاد.
حال که اتحاد قضیه متیقنه و قضیه مشکوکه ثابت نیست، پس شرط جریان استصحاب حاصل نبوده و جائی برای جریان استصحاب باقی نمیماند.
اشکال دوّم: برفرض که از اشکال اوّل صرف نظر کنیم، باز هم چنین استصحابی را جاری نمیدانیم؛ زیرا این استصحاب و اصل مثبت، حجت نیست.
بیان مطلب: وقتی قضیه متیقنه را که یک قضیه سالبه محصله است تا زمان تحقق موضوع که همان تولّد مرأة است، ادامه میدهید، چه رابطهای بین موضوع محقق شده با قضیه سالبه ایجاد میشود؟ اگر بگوئید رابطهای بین آندو (نه به صورت وصف و نه به صورت دیگر) پیدا نمیشود.
اشکالش این است که، با توجه به اینکه ورود مخصِص را سبب تقیید موضوع عام در اراده جدّی مولا میدانید، پس موضوعی برای عام تحقق پیدا نکرده است.
و اگر بگوئید: وقتی عدم قرشیت در قضیه سالبه محصله متیقنه ادامه پیدا کند تا به وجود مرأة منتهی شود، ارتباط حاصل میشود، از طریق استصحاب.
اشکال این است که، مسلّماً ثبوت این ارتباط بین " مرأة " و " غیر قرشیه " به حکم عقل است و گرنه وجدان یا استصحاب عدم اتّصاف (به جز قضیه سالبه محصله) چنین حکمی ندارند به این معنا که مرأة بودن این مولود به هنگام تولّد یک امر وجدانی است، حال استصحاب سالبه محصله گویای این مطلب است که، مرأةای که قبل از وجود، قرشیه نبود، حالا که متولد شد و مرأة بودن بالوجدان احراز شد و عدم قرشیت هم به نحو سالبه محصله به کمک استصحاب تحقق یافت، یعنی پای عقل به میان آمده و عقل بین مرأة و غیر قرشیت، ارتباط ایجاد میکند.
در حالیکه جاری کردن استصحاب برای ترتب لوازم و ملزومات عقلیه و عادیه مستصحب، سر از مثبِت بودن در میآورد که چنین استصحاببی حجت نیست.
نتیجه: استصحاب عدم ازلی قرشیت، اصل مثبت است و به نظر محققین از اصولیین، اصل مثبِت دارای اعتبار و حجیت نیست و جاری نمیشود.