1400/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الحصر /تحقیق در مورد مفهوم إستثناء
تحقیق در مورد مفهوم إستثناء:
همانگونه که در آغاز مباحث مفاهیم و خصوصاً در بحث مفهوم گفتیم، هرجا سخن از لفظ " مفهوم " در میان باشد، پای " حصر و إنحصار " در کار است، و هرگاه یک منطوق، مثلاً "جمله شرطیه"، بر علیّت إنحصاریه شرط برای جزاء دلالت نماید، دارای مفهوم خواهد بود.
در جمله استثنائیه، آنچه مسلَّم است، این است که استثناء از نفی، اثبات است، و إستثناء از اثبات، نفی است.
همانگونه که حضرت امام راحل ره میفرماید: و لا ينبغي الإشكال في أنّ الاستثناء من النفي يفيد الإثبات، و بالعكس، فقوله: «ما جاءني أحد إلاّ زيدا» يدلّ على مجيء زيد.[1]
ولی آنچه لازم است مورد عنایت قرار گیرد إفاده حصر است، یعنی متکلمی که خطابی مانند: « جاءنیَ القوم الّا زیداً » را میگوید، آیا در مقام رساندن سه مطلب است؟
1. عدم مجئی را برای زید ثابت میکند.
2. عدم مجئی را منحصر در زید میکند.
3. مجئی را برای سائر افرادِ قوم ثابت میکند.
بر فرض که جمله استثنائیه مفید حصر باشد، بحث این است که آیا حصر عنوان مفهومی دارد، یا خودِ منطوق بر آن دلالت مینماید؟
به نظر میرسد که آنچه متفاهم عرفی است، و مورد تصریح علمای ادبیات قرار گرفته، حصری که در جمله استثنائیه استفاده میشود در ارتباط با منطوق است و ربطی به مفهوم ندارد؛ زیرا منطوق همه چیز را بیان کرده و ربطی به مفهوم ندارد و نوبت به آن نمیرسد، منطوق جمله « جاءنی القوم الّا زیداً » مفید 3 چیز است: قوم آمدند، زید نیامد، نیامدن منصر به زید است. و با این حساب چیزی برای مفهوم نمیماند، و حال آنکه در سائر مباحث مفهومی مثل شرط و وصف و... قضیه مفهومیه غیر از قضیه منطوقیه بوده، لذا ناچار بودیم آنرا در دائره مفهوم داخل کنیم، ولی در اینجا، نفس قضیه منطوقیه بر همه چیز دلالت میکند و چیزی که در دائره مفهوم قرار گیرد باقی نمیماند.
البته در مورد سائر الفاظی که بر حصر دلالت میکند، مثل: « إنّما ، بل إضرابیه و تعریف مسند به ال » ممکن است کسی قائل به مفهوم شود، مثل اینکه در خطابی مانند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [2] ﴾ ولایت و سرپرستی و صاحب إختیار بودن مخصوص خداوند و رسول أکرم (صل الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد.( البته نائب الامام دارای ولایتی در طول ولایت معصوم علیه السلام بوده و چیز دیگری نیست)؛ زیرا:
اوّلاً: اهل لغت در کتابهای خود تصریح کردهاند که " إنّما " مفید حصر است.( البته بنابراینکه قول لغوی از باب بیّنه دارای حجیت باشد)
ثانیاً: تبادر حصر از لفظ " إنّما " در نزد اهل لسان، که نشانه حقیقت بودن است و بر وضع چنین لفظی بر إفاده حصر دلالت میکند.
لذا ممکن است در مورد لفظ " إنّما " قائل به مفهوم شویم؛ زیرا به دنبال کلمه " إنّما " فقط یک حکم مطرح میشود و عدم آن حکم از دلالت " إنّما " بر حصر استفاده میشود.
در لفظ " بل " که یکی از حروف عطف است، اجمالاً میگوئیم: فقط در صورتی که در مقام ردع و إبطالِ ماسَبَق استعمال شود، یعنی تحت مطلبی را به عمد و قصد بگوید و سپس با آوردن " بل " و ما بعد، آن مطلب را تخریب و معدوم کند و مطلب حقّ را بیان نماید و در صدد رساندن این معنی باشد که آنچه اوّل گفتیم نیست، و آنچه پس از " بل " گفتیم درست است، مثل اینکه ابتدا از زبان مشرکان نقل میکند که آنان فرشتگان را دختران خداوند میدانستند و سپس از این نظر إعراض کرده و میفرماید: « بل عبادٌ مکرمون »، یعنی سخن مشرکان مردود است و فرشتگان منحصراً بندگان گرامی داشته شده الهی هستند، یا ابتدا از قول بتپرستان و کفّار نقل میکند که آنان پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) را جنّ زده میدانستند که جنّی به زبان او سخن میگوید ولی بلا فاصله میفرماید: « بل جاءَهم بالحقّ... » یعنی آنحضرت فقط از سوی خداوند سخن میگوید و کلام حقّ را آورده است و مجنون نیست.
در چنین مواردی که هدف متکلم از استعمال لفظ " بل " این است که ثبوتاً کلام سابق را ردع و إبطال نماید و در واقع در صدد إلقاع این مطلب است که کلام مقدّم بر " بل " ثابت نیست و حکم بعد از " بل " ثابت است، در این صورت حتماً إفاده حصر میشود و دارای مفهوم است.
خلاصه اینکه حصر در باب استثناء (منطوقی است) با حصر در باب سائر ادوات دالّ بر حصر (ممکن است مفهومی باشد) فرق دارد، البته ثمره مهمّی بر این مسئله مترتب نمیشود.