درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/مقدمه واجب/طهارات ثلاث

بحث در مساله ثواب و عقاب گذشت و مسالک مختلف را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در واجبات غیریه ما می توانیم ثواب را اثبات کنیم[1] ولی در صورتی که آن مقدمه به قصد توصل به ذی المقدمه اتیان بشود، برای اینکه صدق اطاعت می کند لذا مکلف مستحق ثواب می شود، بنا بر اینکه مسلک استحقاق را بپذیریم. البته بنا بر مسلک تفضل هم می شود قائل به ثواب شد. الان وارد این بحث می شویم که در طهارات ثلاث چند اشکال شده است. گفته اند آن مبنایی که شما در بحث استحقاق ثواب اختیار کرده اید با مطلبی که در طهارت ثلاث همه قبول دارند نمی سازد، لذا چهار اشکال در اینجا وجود دارد:[2]

اشکال اول این است که از روایات استفاده می شود که خود این طهارات ثواب دارد و حال اینکه مرحوم آخوند خراسانی قائل شده است مقدمات ثواب ندارد.

جواب این اشکال را می توان اینگونه داد که این اشکال مبنایی است و جوابش با توجه به مبانی مختلف می شود و فرق دارد، بر اساس مبنای آخوندره یکی از آن دو جواب که فرمودند را باید گفت که گذشت، یعنی روایات را یا بر ثواب مشقت حمل می کنیم یا بر شروع در عمل حمل می کنیم. پس ثواب در حقیقت برای ذی المقدمه است. [3]

اما بنا بر قول به استحقاق می شود گفت واجبات غیریه ثواب دارند اگر با قصد توصل انجام بشوند، و ترتب ثواب بر آنها اشکالی ندارد، این مقدمات را برای قصد توصل به نماز انجام داده است. یا از راه اینکه بگوییم خداوند تفضلا به مکلفین به آنها ثواب می دهد برای انجام مقدمات.

پس مقدمات هم دارای ثواب هستند مثلا الوضوء علی وضوء نور، یا وارد شده است اصحاب پیامبر وقتی بول می کردند وضو می گرفتند برای اینکه می ترسیدند مرگ شان در حال حدث برسد. لذا خود این وضو خودش مطلوب است وثواب دارد، نورانیت دارد. پس اشکال اول قابل جواب است به اینکه ترتب ثواب بر مقدمات از نظر ما اشکالی ندارد.

اشکال دوم این است که گفته اند واجبات غیریه توصلی هستند و تعبدی نیستند و از طرف دیگر در طهارات ثلات تعبد و قصد تقرب شرط است، اوامر غیریه دلالت دارند که آن چیزی که واجب و ذی المقدمه بر آن متوقف است باید انجام بشود، پس این امر دیگر کاری ندارد که آیا تعبدا اتیان بشود یا توصلا، می گوید باید انجام بشود، مثلا نماز توقف دارد بر شستن لباس، باید اتیان بشود و یا نماز توقف دارد بر اتیان وضو، باید انجام بشود و هکذا، امر غیری در آن تعبدی نیست بلکه می گوید باید متوقف علیه را انجام داد، می گوید مقدمه را اتیان کن و به هر نحوی که اتیان کردی اشکالی ندارد تعبدی باشد یا توصلی باشد، از طرف دیگر در طهارات ثلاث می گویید تعبد لازم است، ما می گوییم امر توصلی چطور می تواند تعبدی باشد؟ این اشکال است.

اشکال سوم اشکال دور است، می گویند امر غیری دعوت می کند به مقدمه و می گوید آن را اتیان کن، از طرف دیگر مفروض ما این است که مقدمه ما عبادی است، می گوییم امر غیری متوقف است بر اینکه این مقدمه و عبادت باشد تا امر غیری بیاید، باید عبادیت باشد تا اینکه امر غیری به آن تعلق بگیرد، از آن طرف عبادیت هم متوقف است بر امر، چون تا امری نباشد ما نمی توانیم قصد عبادت کنیم و این یعنی دور. امر غیری می گوید من وقتی می آیم که عبادیتی در کار باشد و عبادیت هم بر امر غیری متوقف است و این همان دور است.

اشکال چهارم این است که گفته اند اصلا برخی از اصولی ها قائل هستند که در مقدمات ما امر غیری نداریم اصلا، می گویند اینکه مقدمه را اتیان می کنیم به خاطر دلیل عقلی است، یعنی چون عقل می گوید انجام می دهیم، لذا برای مقدمات ما امر می خواهیم چون امر نداریم. برای مقدمات امر غیری نیاز است در حالی که در اینجا امری وجود ندارد زیرا انجام مقدمات را عقل درک می کند.

این سه اشکال اخیر را که با هم ذکر کردیم باید جواب دهیم و اینها را دفع کنیم:

مرحوم آخوند[4] از این اشکالات جواب داده اند[5] به اینکه ما گفتیم طهارات ثلاث عبادت هستند نه اینکه عبادت بودنشان را از این امر غیری بگیرند تا اینکه شما بگویید امر غیری توصلی است و مصحح عبادت نیست، ما می گوییم اینها عبادت بودن شان از امر نفسی استحبابی متعلق به خودشان می گیرند، لذا طهارات ثلاث دو امر دارند یک امر نفسی استحبابی و یک امر غیری، اولی تعبدی است و دومی توصلی است. با این جواب مرحوم آخوند همه اشکالات برطرف می شود.

توضیح مطلب این است که مرحوم آخوند در بحث تعبدی و توصلی بیان کرده اند که اخذ قید قصد امتثال در متعلق امر ممکن نیست و در امر نفسی هم همین مطلب را دارند و نتیجه گرفته اند که امر به ذات عمل می خورد و تعبد را از جایی دیگر می فهمیم یعنی به حکم عقل یا بیان مولا می فهمیم، یعنی می فهمیم غرض مولا اضیق است از امر او، امر مولا که دلالت داشت بر اینکه متعلق را بیاور، ما می توانیم متعلق را هم با قصد و هم بدون قصد قربت بیاوریم و اتیان کنیم، ولی ما از خارج فهمیده ایم که غرض مولا از متعلق فقط با قصد قربت حاصل می شود و غرض او اضیق از امر اوست، وقتی این را ما از خارج از امر او فهمیدیم، تعلق را با قصد قربت انجام می دهیم.

در طهارات هم یک امری داریم که به ذات طهارات ثلاث خورده است، بعد یک دلیل عقلی داریم که باید اینها را با قصد قربت انجام دهیم پس عبادت هستند این طهارات، بعد همین عمل با این خصوصیت الان مقدمه نماز قرار گرفته است آن وقت شارع می خواهد بفرماید واجب است شما نماز را با آن وضو بیاورید، وضو باید اتیان بشود، اینجا دیگر آن عبادیت وضو از این امر غیری ناشی نشد بلکه از آن امری که به ذات اعمال خورده بود ناشی شد، البته به همراه آن دلیل عقلی که می گفت باید امر مولا را با قصد امر انجا دهی با قصد تقرب انجام دهی، لذا عبادیت طهارات ثلاث از ناحیه امر استحبابی به ذات آنها است به همراه همان قرینه عقلی، دیگر از ناحیه امر غیری نیستت تا این اشکالات پیش بیاید.

اشکال دوم این بود که امر غیری چطور عبادت را تصحیح می کند؟ می گوییم امر غیری عبادت را تصحیح نکرده است تا شما اشکال کنید، عبادی بودن را همان امر استحبابی به همراه قرینه عقلی درست کرده است، اشکال سوم هم که دور بود برطرف شد چون امر غیری درست است متوقف است بر عبادت ولی عبادیت متوقف بر امر خودش است که استحبابی بود، و اشکال چهارم که می گفت امر غیری وجود ندارد می گوییم این اشکالی به وجود نمی آورد چون طهارات ثلاث متوقف بر امر خودشان هستند.

در اینجا اشکالی متوجه مرحوم آخوند است به اینکه پس مکلف باید قصد امر نفسی را داشته باشد و بگوید من وضو می گیرم به خاطر امر استحبابی قربة إلی الله و دیگر نمی تواند نیت امر وجوبی را داشته باشد چون غسل و وضو في حدّ نفسه مستحب هستند و حال آنکه اتفاق وجود دارد که کسی قصد امر غیری را هم داشته باشد اشکال ندارد یعنی بگوید وضو می گیرم با نیت امر وجوب. لذا اشکالات برمیگردد.

مرحوم آخوند در جواب می فرمایند که الأمر یدعو إلی متعلقه، اگر قصد امر استحبابی را بکند که اشکالی نیست ولی اگر امر غیری را قصد کند آن وقت سه اشکال بر می گردد که عبادیت عمل را چگونه می خواهید تصحیح کنید، ایشان می فرمایند الأمر یدعو إلی متعلقه. امر غیری ما را دعوت می کند به سوی متعلق خودش، هر امری این چنین است، در اینجا امر غیری ما را به متعلق خودش بعث می کند که همان وضویی است که مستحب است یعنی اگر ما امر غیری را قصد کنیم در ضمن آن هم امر غیری را هم قصد می کنیم.

مرحوم نائینی سه اشکال کرده اند بر جواب مرحوم آخوند ره که باید آنها را بررسی کنیم:[6]

اشکال اول ایشان این است که این جواب شما در وضو و غسل قابل پذیریش است نه در تیمم، چون تیمم استحباب نفسی ندارد نورانیتی ندارد و فقط چون مقدمه نماز است ما آن را انجام می دهیم. این را استاد سبحانی جواب داده اند به اینکه روایاتی که وارد شده اند در باب تیمم استحباب را می رساند، مثل این روایت که نقل شده «التیمم أحد الطهورین»، یا روایت «التیمم یکفیک عشر سنین»، یا این روایت را که حماد بن عثمان نقل کرده: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ لَا يَجِدُ الْمَاءَ أَ يَتَيَمَّمُ لِكُلِّ صَلَاةٍ فَقَالَ لَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْمَاءِ». به منزله آب باشد خصوصیات آب را خواهد داشت، عموم منزلت اقتضای این را دارد که رافع حدث هم باشد.

ما از این روایات می فهمیم تیمم هم همان نورانیت را در ظرف خودش دارد. پس این اشکال مرحوم نائینی وارد نیست، خصوصا اگر ما تیمم را رافع حدث بدانیم علاوه بر مبیح صلات بودن آن. اگر کسی رافع بداند یعنی تیمم مثل وضو همه آثار را دارد، البته در ظرف خودش رافعیت دارد. اگر هم بگوییم مبیح صلات است علما اتفاق دارند که هر کاری که می شود با وضو انجام داد با تیمم هم می شود همان را انجام داد.

اشکال دوم ایشان این است که ما امر استحبابی را قبول داریم ولی وقتی آن امر غیری آمد و وجوبی است پس باید این دو امر استحبابی و وجوبی در هم مندک بشوند چون یک فعل نمی شود دو امر داشته باشد، وجوب هم که در استحباب مندک نمی شود بلکه استحباب در وجوب مندک می شود پس می ماند وجوب غیری و استحباب نفسی دیگر باقی نمی ماند لذا اشکالات سه گانه بر می گردد. نمی شود بگوییم طهارات ثلاث هم الزامی اند و هم استحبابی نسبت به صلات مثلا.

جوابش این است که اینجا اگر متعلق ها یکی بود این اشکال شما وارد بود، اگر متعلق آن استحباب نفسی و وجوب غیری یکی بودند باید می گفتیم اینها باید در همدیگر مندک بشوند، ولی متعلق ها جدا هستند هر کدام در جای خودشان هستند، اینجا هم اتفاقا اینطوری است یعنی بر یک موضوع وارد نشده اند بلکه دو موضوع اند ولی در طول هم هستند، امر نفسی به ذات عمل خورده است بعد امر غیری می گوید همان مقدماتی را که دارای امر نفسی هستند آنها را من مقدمه قرار دادم برای صلات مثلا. قضیه طولی شد.

مثل این است که مثلا یک کسی اجیر می شود تا نمازهای قضا شده میت را بخواند، لذا اوفوا بالعقود می گوید باید انجام دهی و امر در آن هم توصلی است، از طرف دیگر هم امر صلات تعبدی است، لذا امر توصلی می خورد به آن عمل تعبدی. یا برخی از اساتید مثال می زدند به اینکه کسی هست برایش مشکلاتی پیش آمده است و شب بلند شده است تا نماز شب بخواند. نماز شب امر نفسی استحبابی دارد و قبلا هم بود ولی این آقا را بیدار نمی کرد ولی الان بیدار شده به خاطر آن مشکلات، لذا در اینجا داعی بر داعی دارد.

یا مثلا نذر کرده است که نماز شب بخواند و امر در نذر توصلی است ولی به یک فعل تعبدی تعلق گرفته است. و این هیچ اشکالی ندارد که امر توصلی به یک فعل و متعلق تعبدی تعلق بگیرد و این نظائر زیادی دارد.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص530.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص536.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص534.
[4] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص111.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص538.
[6] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص539.