99/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری
بحث در ترتب ثواب بر واجب غیری است. ضرورت دین است که اگر کسی امتثال کرد اوامر الهی را، ثواب می برد، قرآن کریم هم در آیات زیادی این مساله را بیان کرده است و در روایات هم بیان شده است.
حال بحث این است که بر واجب غیری هم مثوبت است یا نه؟[1] آیا ثواب فقط بر واجب نفسی است یا بر واجب غیری هم ثواب تعلق می گیرد؟
به عنوان مقدمه عرض می کنیم که قطعا واجب غیری عقابی ندارد بحث در ثواب برای آن است. یعنی اگر کسی ذی المقدمه را ترک کرد اینطور نیست که یک عقاب برای ترک ذی المقدمه داشته باشد و یک عقاب هم برای ترک مقدمات داشته باشد، نه این چنین نیست ترک تکلیف فقط یک عقاب دارد و ترک مقدماتش دیگر عقابی ندارد. کسی به ثبوت عقاب برای ترک مقدمات قائل نشده است. مثلا فرض کنید یک فردی می خواهد برود حج، حج مقدماتی دارد گذر نامه بگیرد ویزا بگیرد بلیط بگیرد، اگر ترک کرد بیایند به خاطر حج و هر مقدمه ای از مقدماتش یک عقاب مستقل برای او قرار دهند، این را کسی نمی تواند قائل باشد، لذا اتفاق نظر وجود دارد که ذی المقدمه و مقدماتش یک عقاب بیشتر ندارد. همه اینها در حکم یک تمرد و یک گناه است، این آقا یک ملاک را از دست داده است. پس وجوب غیری اگر ترک شود عقاب ندارد.
اما انجام واجب غیری ثواب دارد یا نه؟
آیا چنانکه ترکش عقاب ندارد فعلش هم ثواب ندارد یا نه فعلش ثواب دارد؟ در اینجا نظریاتی وجود دارد ولی قبل از بیان نظریات مقدماتی را ذکر می کنیم:
مقدمه اول این است که این بحث یک بحث کلامی است، آیا اتیان به ماموربه غیری ثواب دارد یا نه این در کلام مطرح می شود، بحث مربوط به ثواب و عقاب یک بحث کلامی است و خواجه در تجرید هم این مساله را بحث کرده اند. البته از ابعادی که در اینجا مطرح نشده است می توان به این بحث ابعاد فقهی یا حقوقی هم داد، این مساله مربوط به کیفر است، البته اینجا کیفری اخروی مطرح است و در قوانین کیفرهای دنیوی وجود دارد، این کیفرها بر چه اساسی است؟ در دنیا این مختلف است، این مجالس تشریع قوانین، بر مبانی خاص خودشان کیفرها را تعیین می کنند، مثلا بر چه اساسی باید شخصی ده سال به زندان برود، آن دیگری بیست سال ، آن دیگری شصت سال و ... این ها بر چه اساس و مبنایی است؟ در دنیا فرق دارد و مبانی اهل حقوق مختلف است.
پس از جهاتی می شود در این مساله محل بحث، بحث حقوقی و فقهی هم انجام داد، مثلا جرم های جدید بر چه اساسی باید کیفر داده شود، اینها با بحث ما ارتباط دارد وبی ارتباط نیست.
مقدمه دوم این است که درباره ماهیت جزا و ثواب اخروی، سه تا مسلک و مبنا وجود دارد:[2]
1.مسلک اول این است که به نحو تجسم اعمال است، خدای تعالی مستقیما اصلا دخالتی ندارد که ثواب و عقابی بگذارد، بلکه انسان با اعمال خودش روبرو می شود، اعمالش در این جهان از اعراض است و در آخرت جز جواهر محسوب می شود، مثلا نماز نوعی حرکات است یعنی اعراض است، ولی در آخرت جوهر می شود مثلا می شود یک انسانی. اعمال قبیح هم اعراض است مثلا جمله ای از دهان او در می آید که دیگری را می رنجاند، این جملات عرض است ولی در آخرت می شود یک عقرب، می گوید این عقرب از کجا آمد می گویند این همان جمله ای است که گفتی.
مولوی یک جمله ای دارد:
چون ز دستت زخم برمظلوم رست آن درختی گشت وزان زقّوم رست
آن سخن های چو مارو کژدمت مار و کژدم گشت و می گیرد دمت
در این دنیا سخن است ولی در عالم دیگر تبدیل به جواهر می شود چه خوب چه بد. موجوداتی که باعث ثواب و یا موجوداتی که باعث عقاب شخص صاحب اعمال می شود. در تجسم اعمال هم سه تا بیان وجود دارد:
بیان اول: همین است که عمل متمثل به یک صورت جوهری می شود که ذکر کردیم. شاهدش این آیه کریمه است که این تجلی را بیان می کند: «يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون».
روزی که دینارهای این آقا را جمع کرده و او را داغ می زنند چون این دینارها را در راه الهی خرج نکرده است. آیه دیگر این است:
«إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا».
این عذاب را برای خورندگان مال ایتام قرار داده اند. در این دنیا چون ظاهرش خوبه برای شخص لذیذ است ولی صورت آخرتی آن آتش است. این بیان هم در آیات قرآن و هم در روایات شواهد فراوانی دارد. این بیان را ما باید فی الجمله قبول کنیم ولی بحث این است که این بیان همه جزاهای الهی را شامل است یا نه؟ این را نمی شود گفت لذا اجمالا قابل قبول است چون دلیل نسبت به همه اعمال نداریم.
بیان دوم برای تجسم اعمال:
این است که در آخرت که ثمره اعمال را می بیند از قبیل چیدن اعمال خودش است، کانه شخص در زمین آخرت چیزی هایی را می کارد و ثمرش را در آخرت می چیند. در روایت است «الدنیا مزرعة الآخرة». این بیان دوم نمی گوید همین الان اعمال صورتی دارند بلکه می گوید شخص در دنیا که اعمالی دارد کانه دارد این اعمال را به صورت بذر و دانه در زمین آخرت می کارد و وقتی به آنجا منتقل شد ثمره آنها را درو می کند. مولا علی علیه السلام می فرمایند «العمل الصالح حرث الآخرة». پس جزا از قبیل ثمره بذر افشانی خودمان در دنیا است.
بیان سوم برای تجسم اعمال:
برخی از عرفا و حکما گفته اند این جزا از نوع فعل نفس است یعنی انسان وقتی یک عمل نیکی را انجام بدهد و بر آن مداومت کند در نفس او ملکه می شود و در نفس او باقی می ماند و وقتی از دنیا برود آنها را به همراه خود دارد، این نفس هم طبق ملکات خود کار می کند لذا آثاری از او پیدا می شود، و از آثاری که از نفسش پیدا می شود ثواب می برد یا معذب می شود. پس نه از قبیل تجسم اعمال است و نه از قبیل کاشتن بذر است، بلکه در درون عذاب می کشد مثلا آدم حسود در درون می سوزد و در آخرت پیدا می شود و روشن تر می شود. یا در درونش از ملکات خوبی ایجاد کرده و از آنها لذت می برد. نفس هم چون ابدی است آثار آن هم ابدی است و شخص را لذت یا عذاب می دهد. مثل کسی که خودش را در جوانی کور می کند ولی دیگر تا آخر عمر نمی بیند و عذاب می کشد. اگر زندگی دنیا ابدی بود همیشه کور می بود و خودش هم مسؤول کارش بوده است.
این سه بیان هم به نوعی جوابی است برای تصحیح خلود در نار.
2.مسلک دوم برای ثواب و عقاب این است که این دو از قبیل قرارداد است یعنی شارع قانون گذاشته که طبق حکمتی که داشته است این چنین ثواب و عقاب به اشخاص برسد. یعنی کسانی که اعمال شرعی را انجام بدهند ثواب می برند و در این مورد ثواب می شود تفضل و در مورد ترک آن اعمال می شود عقاب و این هم از نوع عدالت است.
در تقضل برای ثواب، و عدالت برای عقاب، به این آیه تمسک می شود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون».
اینجا حرفی از تمثل اعمال نیست بلکه این قرارداد شارع است که این چنین ثواب و عقاب بدهد. این یک قانون کلی است و در برخی موارد ممکن است کم و زیاد بشود.
البته در اینجا اضافه می کنیم قرارداد یعنی خداوند می توانست قرار ندهد ولی حال که قرار داده است باید به آن عمل کند والا می شود خلف وعده ولی در عذاب می تواند از عذاب شخص بگذرد و لذا وعده باید انجام شود و بر مولا قبیح است که ثواب ندهد، ولی وعید و عقاب قابل ترک است و خدای تعالی می تواند به آن عمل نکند و از عقاب بگذرد و عفو نماید و اشکالی بر آن وارد نیست چون عفو قبیح نیست. این هم یک جواب دیگری برای خلود است یعنی ممکن است مولا عفو کند.
کیفرهایی که الان در کشورهای مختلف است قراردادی است لذا برخی از آنها را عوض می کنند و کیفر دیگری را جایگزین آن می کنند.
3.مسلک سوم برای ثواب و عقاب این است که این کیفرها استحقاقی است یعنی نه تجسم اعمال است و نه قراردادی است بلکه استحقاقی است مشهور هم همین نظر را پذیرفته اند مثل مرحوم خواجه و آخوند، این شخص در اثر عمل خوبی که انجام می دهد استحقاق پیدا می کند، یک نحوه طلبکاری پیدا می کند. مرحوم خواجه طوسی می فرماید: «ان المشقّة من غير عوض ظلم، و هو قبيح».
تکلیف ها مشقت آور است و خداوند اگر در مقابل آن عوضی ندهد این ظلم است، لذا خدای تعالی در قبال تکالیف عوض می دهد، مثلا شما که کارگر می گیرد باید اجرتش را بدهید، خدا هم به بندگانش اجرت می دهد. این دیدگاه بسیاری از بزرگان است.
استاد سبحانی می فرمایند که ما، هم صغرای این استدلال را قبول نداریم و هم کبرای آن را. اولا قبول نداریم هر تکلیفی مشقت آور است، و ثانیا قبول نداریم مشقت بدون عوض ظلم است:
اما اول را قبول نداریم برای اینکه باید ببینید این مشقت برای انسان به ما هو انسان مشقت است یا سعادت است؟ ممکن است در دید سطحی مشقت حساب بشود ولی با دید عمیق می فهمیم این سعادت برای مکلف است. مثلا به کسی می گویند سنگ ریزه نخورید چون معده نمی تواند هضم کند و در کنارش برای مرتکب یک شلاقی هم قرار می دهند، در اینجا این تکلیف برای شخص سعادت است چون اگر سنگ ریزه بخورد می میرد مثلا.
همه دستورات اسلام از این قیبل است و برای افراد سعادت می آورد اگرچه به نگاه اولیه و سطحی تکلیف مشقت آوری باشد. پس مشقتی در کار نیست و صغرا درست نیست، انسان فقط که مرتبه حسی ندارد بلکه مرتبه عقل و خیال هم دارد باید با همه مراحل تحلیل کرد.
اما دومی را قبول نداریم برای اینکه وقتی مشقت بدون عوض ظلم می شود که انسان از خودش مایه بگذارد، ولی اگر دارایی شما برای خودتان نیست ولی برای آمر است، و آمر می گوید دارایی من را در این راه خرج کن، لذا ظلمی پیش نمی آید، خداوند مالک همه چیز است چه ظلمی در کار است اگر به بنده خودش بگوید اعمالی را انجام بدهد و در مقابلش بنده مستحق نباشد. لذا ما استحقاق را قبول نمی کنیم.
یک بیان دیگر هم برای استحقاق ذکر شده است:
و آن این است که در قرآن تعبیر اجر و اجرت آمده است و این همان استحقاق است و غیر آن نیست. شما وقتی کسی را اجیر می کنید مستحق اجرت می شود. قرآن می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظيم». همچنین می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَريم».
جواب این آیات این است که این تعابیر به این معناست که خداوند دارد لطفی می کند و از باب تفضل این چنین فرموده است نه اینکه واقعا بخواهد شخصی مستحق اجرت باشد. خداوند خودش دارد کاری می کند تا بنده از او طلبکار باشد. این تعبیرات از باب توسع و تفضل است.
این شد دیدگاه هایی درباره ثواب و عقاب. ما مسلک اول و دوم را قبول داریم ولی مسلک سوم را قبول نکردیم. ولی باید از خود ادله بفهمیم که کجاها از باب تجسم اعمال است و کجاها نیست. حال باید بحث کنیم آیا واجب غیری ثواب دارد یا نه و اگر ثواب دارد به کدام یک از دو مسلک اول است که پذیرفتیم.