درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/مقدمه واجب/واجب نفسی و غیری

بحث در این بود که اگر امری از طرف ما وارد بشود و ما ندانیم که آیا این واجب نفسی است و یا غیری است، در اینجا حکم چیست؟ مثلا مولا فرموده «اذا مسست میتا فاغتسل»، اگر مس میت کردید باید غسل کنید، ما نمی دانیم این غسل وجوب نفسی دارد یا اینکه وجوب غیری دارد یعنی مقدمه است برای نماز مثلا.

بحث در اینجا این است آیا در اینجا اصلی وجود دارد که در صورت ندانستن وجوب نفسی و یا غیری به آن مراجعه نمود؟ در اینجا باید در دو مقام بحث کنیم:

     مقام اول: اصل لفظی.

     مقام دوم:اصل عملی.

بحث ما تا الان بر روی اصل لفظی مثل اطلاق و اصاله الظهور و وضع و اینها بود، آیا به اینها می شود تمسک کرد؟ فرموده اند ما اصل لفظی داریم در اینجا و می شود با آن اثبات کرد که این وجوب محل بحث وجوب نفسی است و نه غیری. ما چندین وجه را ذکر کردیم برای اینکه وجوب نفسی است که این وجوه گذشت و توضیح دادیم:

    1. وجه اول تمسک به اطلاق صیغه امر بود که مرحوم آخوند فرمودند.

    2. وجه دوم تمسک به بنای عقلا بود.

    3. وجه سوم تمسک به حکم عقل بود.

    4. وجه چهارم تمسک به اطلاق ماده واجب دیگر بود.

    5. وجه پنجم تمسک به اطلاق ماده خود واجب مشکوک بود.

    6. ...

مرحوم شیخ انصاری که وجه اول را ذکر کرده بودند بر آن اشکال کرده بودند که از اطلاق هیئت، وجوب نفسی استظهار نمی شود، برای اینکه معنای هیئت یک معنای جزیی است و لذا قابلیت تقیید را ندارد، و مرحوم آخوند هم از این اشکال جواب دادند که معنای هیئت مفهومی و کلی است و لذا قابلیت تقیید را دارد که توضیحش گذشت.

استاد سبحانی در اینجا بیانی دارند[1] به اینکه ما در اینجا بین این دو تا علم حد وسط را می گیریم، اینکه شیخ ره فرمودند مفاد و معنای این هیئت طلب تکوینی است این را ما قبول نداریم چون طلب تکوینی با لفظ ایجاد نمی شود بلکه مقدمات خاص خودش را دارد. ولی از شیخ قبول می کنیم که طلب جزیی است، جزئیت را قبول داریم. از آخوند ره هم که فرمودند مفادش مفهوم کلی است مفهوم بودنش را قبول داریم اعتباریت را قبول داریم ولی کلی بودن را قبول نداریم.

فردیت را از شیخ ره می گیریم و اعتباریت و انشائی بودنش را از مرحوم آخوند می گیریم. لذا مفاد صیغه امر فرد الطلب است ولی اعتبارا.

اگر استاد این را می گویند دوباره اشکال برمیگردد که فرد طلب چطور قابلیت تقیید دارد و چطور ما بدون وجود اطلاق نفسی بودن را اثبات کنیم؟ لذا نمی شود وجوب نفسی بودن را اثبات نمود.

استاد سبحانی می فرمایند ما از یک راه دیگری این نفسی بودن را اثبات می کنیم. می فرمایند ما از راه حالات جلو می آییم و می گوییم درست است که این فرد است و از این جهت اطلاق ندارد ولی همین یک فرد دارای حالات مختلف است و نسبت به حالاتش قابل تقیید است، یعنی همین فرد وجوب حالاتی دارد مثل حالت آمدن و نیامدن و ... مولا می توانست به حالات خاصه تقیید بزند و حال که تقیید نزده است می فهمیم وجوب نفسی است.

ما عرض می کنیم حالات شاید اینجا مشکل را حل نکند، شما می فرمایید فرد وجوبی حالاتی دارد و وجوب غیری این است که نسبت به حالات مختلف قیدی نداشته باشد، مثلا می گوید غسل بکن، دوست داشتی نماز بخوان و دوست نداشتی نخوان، نسبت به نماز قیدی ندارد، ولی اینجا بحث از افراد وجوب است و فهمیدن یک فرد از افراد با حالات فهمیده نمی شود، اطلاقی مساله را حل می کند که ناظر به افراد باشد مثل وجوب نفسی و غیری، و الا اطلاقی که ناظر به حالات باشد مشکل را حل نمی کند. باید کلیت نسبت به افراد را درست کنید و بعد با استفاده از اطلاق نفسی بودن را اثبات کنید.

پس به نظر ما همان فرمایش آخوند درست است یعنی معنای صیغه امر همان طلب کلی است و لذا قابل تقیید هم هست و اگر قیدی نباشد نفسی بودن اثبات می شود. بله نفرمایید که مبنای آخوند که فرقی بین حرف و اسم نمیگذارد صحیح نیست، و لذا بسیاری حرف ایشان را قبول نکرده اند، می گوییم ما هم این مبنای آخوند را قبول نداریم، منظور ما که می گوییم معنای حرفی کلی است کلام آخوند نیست که معنای حرف و اسم را یکی می داند، ما می گوییم معنای حرف و اسم جوهرا با هم فرق دارند، فرقش هم در این است که معنای حرفی لحاظش مستقل نیست نه اینکه کلی نمی باشد، کلی هست ولی لحاظ معنایی مستقلی ندارد. پس ما کلی بودن معنای صیغه امر را می پذیریم ولی قائلیم دارای لحاظ مستقل نیست بخلاف معنای اسمی که لحاظ مستقل دارد. لذا اسم و حرف در کلیت با هم فرقی ندارند در لحاظ و عدم لحاظ با هم فرق دارند.

در اینجا به فرمایش محقق عراقی ره می رسیم،[2] اینجا اشکالی دارند بر مرحوم آخوند، آخوند ره می گفتند می شود به اطلاق هیئت تمسک کرد، مرحوم عراقی می فرمایند چون حرف لحاظ استقلالی ندارد نمی شود آن را تقیید زد، وقتی معنای حرفی لحاظ استقلالی ندارد قابلیتی برای تقیید نخواهد داشت.

از این اشکال جواب داده اند به اینکه ما بعد از اینکه آن معنای حرفی را به کار بردیم این اشکال شما پیش می آید، اما قبل از به کار بردن معنای حرفی و وقتی می خواهیم معنای حرفی را در ذهن بیاوریم، در مرحله لحاظ می شود آن را مقیدا در نظر گرفت، وقتی مقیدا در نظر گرفتیم در قالب حرف می ریزیم، یعنی از اول که مقید می شود مقیدا متولد می شود، همان مثال معروف ضیق فم الرکیة، یعنی از اول چاه را کوچک درست کنید، در اینجا هم از اول پایه را کوچیک می گذارد، این جواب را خیلی ها دارند. این جواب در جاهای دیگر هم ممکن است کاربرد داشته باشد.

جواب دیگری استاد تبریزی دارند[3] به اینکه در واجب نفسی و غیری قیدی که می آید از باب تقیید نیست بلکه از باب تعلیق است یعنی جزیی را نمی شود تقیید کرد ولی می شود تعلیق کرد، و اینجا از باب تعلیق است، می گوییم وجوب این معلق به آن واجب است چه جزیی باشد چه کلی، تعلیق در جزئیات ممکن است، بله تقیید ممکن نیست چون یک فرد را نمی شود به چند فرد تبدیل کرد و از آن اطلاق ساخت.

پس اگر خطابی در شرع بود و ندانستیم وجوب حاصل از آن نفسی است و یا غیری، مثل امر به ختنه کردن فرزندان، این وجوب اگر غیری باشد، تا ذی المقدمه فعلیت پیدا نکند این هم فعلیت نمی یابد، اگر نفسی باشد فعلیت می یابد، با این وجوه مذکوره تمسک می کنیم و می گوییم اصل نفسی بودن است.

اگر دلیل ما که خطاب در آن وجود دارد اصلا اطلاقی ندارد و در مقام بیان نیست، دیگر در اینجا اصل لفظی هم وجود ندارد، در این مورد اگر شک کردیم بین واجب نفسی و یا غیری باید چه کار کنیم؟ باید به سراغ اصل هملی برویم. در اینجا صوری وجود دارد:[4]

صورت اول این است که ما شک داریم که این مورد واجب نفسی است یا غیری؟ و ما می دانیم که این واجب اگر غیری هم باشد آن ذی المقدمه الان فعلیت دارد و لذا این وجوب غیری هم فعلیت دارد. مثلا نمی دانیم نذر کرده ام امسال فرزندم را ختنه کنم و یا اینکه نذر نکرده ام ولی الان مستطیع شده و باید برود حج و باید ختنه کند؟ در هر دو صورت ختنه بر او واجب است در اینجا باید چه کرد؟ باید اصالت اشتغال جاری کنیم و یا برائت؟

استاد می فرمایند باید اصالت اشتغال جاری بشود و باید این را انجام بدهد و باید جلوتر هم انجام بدهد و نباید منتظر آمدن زمان حج شود، وجوب نفسی، قبل از مکه رفتن و بعد از مکه رفتن ندارد. اصالت اشتغال می گوید باید قبل از رفتن به حج انجام بدهید چون نفسی است و باید انجام بگیرد.

ولی ظاهرا مرحوم نائینی فرموده اند در اینجا برائت جاری می شود یعنی نسبت به غیریت برائت جاری می کنیم، نسبت به وجوبش که باید انجام داد، ولی غیریت یک قید اضافه است، مثلا این عبادت ده جزئش یقینی است و یک جزئش مشکوک است و در آن برائت جاری می شود چون از باب اقل و اکثر ارتباطی است و در این موارد برائت جاری می شود نسبت به زائد.

در اینجا که گفته اند «باید جلوتر از زمان حج انجام بدهیم» این خودش یک قید زائدی است و در آن برائت جاری می شود و می گوییم هر وقت انجام دهیم درست است چه قبل و چه بعد از رفتن به مکه. پس غیری نیاز به قید دارد، شما شک دارید که اقل واجب است که همان نفسی بودن است و یا اکثر واجب است که همان غیری بودن است، غیری چون نیاز به قید دارد، قید زائدی می خواهد، در اینجا برائت جاری می شود.

استاد و برخی از بزرگان اشتغال جاری کرده اند ولی مرحوم نائینی برائت جاری کرده اند، و این برمی گردد به آن اختلافی که در اقل و اکثر ارتباطی وجود دارد که برخی برائت جاری کرده اند و برخی احتیاط جاری کرده اند.

صورت دوم این است که گاهی می دانیم که وجوب غیری دارد، نمی دانیم وجوب نفسی هم دارد یا ندارد.

صورت سوم این است که گاهی هم شک داریم وجوب غیری دارد یا نه؟

این دو صورت اخیر را هم باید بحث کنیم.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص512.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص511.
[3] دروس في مسائل علم الأصول، التبريزي، الميرزا جواد، ج2، ص73.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص517.