درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/مقدمه واجب/رجوع قید به هیئت یا ماده

در بحث واجب منجز و معلق بودیم که اصل بحث آن تمام شده است. ولی در اینجا می خواهیم برای آن تطبیقاتی ذکر کنیم.[1] در اینجا چند تطبیق و مثال ذکر می کنیم که برخی از باب واجب معلق و برخی نیز از باب واجب مشروط است.

ما عرض کردیم که هر شرطی ظهور عرفی آن این است که به هیئت و حکم برمیگردد و در مثال های آتی همین مطلب را حفظ می کنیم، آن وقت معلق بودن واجب را از خارج می فهمیم.

تطبیق اول:

مثلا خدای تعالی فرموده «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه‌»، شهادت شهر هم دو معنا شده، به اینکه هلال ماه را ببیند و یا اینکه مسافر نباشد و حاضر در وطن باشد، هرکس هلال را ببیند یا حاضر باشد باید روزه بگیرد، پس وجوب روزه منوط به شهادت است، تا شهادت شهر شد و ماه را دیدیم روزه بر ما واجب می شود، ولی از خارج می فهمیم روزه از شب آغاز نمی شود، شهادت شب در شب است ولی روزه از شب نیست. از خارج می دانیم روزه مربوط به شب نیست.

لذا ما واجب مشروط بودن را حفظ کرده ایم، ظهوری که در جمله شرطیه است را حفظ کرده ایم ولی می گوییم روزه واجب معلق است و این معلق بودن را از خارج می فهمیم، معلق به آن قید غیر اختیاری است که طلوع فجر باشد.

تطبیق دوم:

همچنین مثال حج، خداوند می فرماید «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا»، استطاعت شرط است و به وجوب حج برمیگردد، یعنی به محض آمدن استطاعت وجوب هم می آید، اما الان بروم حج؟ نه باید صبر کند تا ایام حج برسد تا برود عمره را انجام بدهد و ... پس از خارج می فهمیم حج در ایام معلومات است، اینجاها را حمل بر واجب معلق کردیم ولی از جهت استظهار از شرط، بلکه از جمله شرطیه وجوب مشروط را فهمیدیم، یعنی وجوب حج باشد ولی واجب در آن همزمان با وجوب نیست بلکه بعدا حاصل میشود.

تطبیق سوم:

خدای تعالی می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ»، این مورد لدلوک الشمس قید است برای حکم أقم، حکم را مشروط می کند به زوال و دلوک الشمس، اینجا دیگر واجب همزمان با وجوب می آید، بخلاف آن دو مثال قبلی که گذشت، از خود آیه که نمی شود وجوب معلق را که در دو مثال قبلی گفتیم فهمید آنجا از قرینه خارجی فهمیدیم، ولی در اینجا واجب و وجوب با هم هستند و ظهور عرفی آیه همین را می رساند.

ظهور عرفی این است که شرط به وجوب برمیگردد ولی در اینجا دیگر وجوب و واجب با هم هستند.

تطبیق چهارم:

این حدیث شریف است که می فرماید: «إذا دخل الوقت وجب الطهور و الصلاة، و لا صلاة إلّا بطهور»، اینجا باز واجب مشروط است یعنی دخول وقت قید است برای وجوب صلات، اینجا واجب معلق نیست، چون واجب با وجوب همزمان است یعنی همزمان با دخول وقت وجوب و واجب می آیند. بخلاف دو مثال اولی که معلق بودن در آنها را از دلیل خارجی فهمیدیم.

سوال: اگر در جاهایی شک کردیم که این قید به هیئت برمیگردد ویا برمیگردد به ماده؟[2]

این بحث بر مبنای قوم می آید نه بنا بر مبنای شیخ که فرمود محال است قید به حکم برگردد، شیخ می گفت که اگرچه ظهور عرفی شرط در رجوع قید به حکم است ولی چون دلیل عقلی داریم از این ظهور دست برمیداریم و می گوییم قیود به ماده برمیگردند، مثل اینکه کسی به دیگری می گوید انت شمس و أنت قمر، یک ظهور ابتدایی می آید که او شمس و یا قمر است ولی بعد زائل می شود و می فهمیم برای توصیف او چنین گفته شده. پس بنا بر مبنای شیخ دیگر جایی برای بحث از این سوال وجود ندارد، البته نظر ایشان نقد شد و ادله اش ذکر شد و ما عرض کردیم قید می تواند به ماده یا هیئت برگردد. ولی بنا بر مبنای مشهور و قوم جای این سوال هست که اگر شک کردیم و قرینه ای نداشتیم که مرجع قید چیست چه باید بکنیم؟

شیخ انصاری هم بنا بر مبنای قوم این بحث را دارند و دیگران هم بحث کرده اند. ثمره اش چیست؟

ثمره اش روشن است اگر به ماده برگردد وقید هم اختیاری باشد باید برویم تحصیل کنیم، اگر به ماده برگردد جز واجب می شود مثل طهارت برای نماز لذا باید تحصیل کنیم. اما اگر به هیئت برگردد اصل وجوب به آن مقید است و تا محقق نشود وجوبی هم در کار نخواهد بود و ربطی به واجب نخواهد داشت. اما اگر قید غیر اختیاری باشد می شود همان واجب معلق که اثرش این است که باید مقدماتش را از قبل انجام دهیم لذا مساله دارای اثر است، اگر به وجوب برگردد بحث مقدمات مفوته پیش نمی آید ولی اگر به ماده برگردد و قید هم غیر اختیاری باشد باید مقدمات مفوته را انجام بدهد.

پس این بحث که شک می کنیم که قید به ماده برگردد یا به هیئت، دارای ثمره است. در اینجا دو نظریه وجود دارد:

نظریه اول این است که شیخ می فرماید اگر شک داشتیم که قید به هیئت برمیگردد یا به ماده، مقتضای اصل لفظی این است که باید به ماده برگردد، و برای این نظریه خودشان دو وجه ذکر کرده اند:

وجه اول این است که اطلاق شمولی و بدلی اگر با هم تعارض کردند اطلاق شمولی مقدم است، ما می گوییم «صلّ إن دخل الوقت»، «إن استطعت فحجّ»، این قیود وجود دارد، این قیود را ما نمی دانیم بر فرض به هیئت برمی گردد یا به ماده، شیخ ره می فرمایند که این صلّ را شما بیا تحلیل کن، هیئت می شود همان وجوب، ماده اش هم صلات است، می شود «یجب علیک الصلاة»، یا «یجب علیک الصوم». می فرمایند قید «یجب علیک» شمولی است یعنی چه قدرت دارید چه ندارید چه وقت داخل شده و یا نشده، همه این حالات را شامل می شود، «یجب علیک الاکرام» شمول دارد و همه حالات را می گیرد. می شود یک وجوب شمولی و مستمر، باید اکرام کنیم و ادامه بدهیم.

اما خود اکرام و خود صلات و خود صوم بدلی است، یعنی یک صوم یا یک صلات یا یک اکرام بر شما واجب است، اگر تکرار فهمیدیم از ادله دیگر است، ولی از این کلمات یک واجب بدلی را و یک طبیعت را می فهمیم. لذا مرحوم شیخ ره فرموده یجب علیک دارای شمول است، یعنی اطلاق شمولی دارد، این از حکم، ولی آن متعلق یک طبیعت واحده را بیان می کند.

ایشان فرموده چون هیئت شمولی است و ماده بدلی است لذا هر جا شمولی با بدلی معارضه کردند شمولی مقدم است بر آن دیگری. مثلا گفته است اکرم العالم، العالم شمولی است یعنی هر کسی که علم دارد را شامل است، اما از آن طرف گفته است أهن فاسقا، این جا بدلی است، اکرام شمولی است و اهانت بدلی است، حال یک آقایی است هم عالم است و هم فاسق، کدام دلیل مقدم می شود، شمولی مقدم می شود.

در ما نحن فیه هم نظیر همین مثال است که ذکر کردیم. اگر قیدی آمد مثلا می گوییم اکرم زیدا إن جائک، قید إن جائک قید اکرام است و قید یجب علیک نیست، یعنی اکرامت در زمان مجی باشد اما وجوب مقید به آن زمان مجی نیست بلکه وجوب از هم اکنون شروع شده است. می فرمایند چون اکرام اطلاقش بدلی است و چون وجوب اطلاقش شمولی است، آن قید را می زنند به اطلاق بدلی. این بیان مرحوم شیخ انصاری که چرا اگر یک جایی شک کردیم که این قید برمیگردد به هیئت یا به ماده؟ می فرمایند اطلاق شمولی مقدم است و قید را به ماده می زنند.

البته اینجا استاد سبحانی مدظله می فرمایند[3] این بحث در جایی که یک وجوبی آمده است و یک متعلقی، مثلا گفته اکرم العالم یا صلّ، بعد شرطش در یک کلام منفصل آمده است و نمی داند شرط به وجوب برمیگردد یا به واجب، مثلا گفت: ای مردم نماز بر شما واجب است و بعد از یک روز گفت: نماز را باید در وقتش بخوانید. یا فرمود زکات بر شما واجب است و بعدا فرمود اگر به نصاب رسید باید زکات بدهید. پس قید یک وقت منفصل است و یک وقت متصل است.

جناب استاد و برخی دیگر می فرمایند این بحث در جایی می آید که آن قید منفصل باشد نه متصل، در کلام آمده اکرم العالم و یا گفته صلّ تمام شد، دیگر قید متصلی ندارد، بعدا قیدی منفصل اگر بیاید در محل بحث ما داخل است. بحث در این است که این قید منفصل باشد و ندانیم که به کدام یک از هیئت یا ماده بر می گردد، والا اگر قید متصل باشد کلام چون محفوف به قرینه می شود و قرینه مجمل است کل کلام هم مجمل می شود اصلا بحثی نمی آید.

ما عرض کردیم ظاهرا این مطلب قابل اشکال است و بحث مختص قید منفصل نیست. ما می خواهیم ببینیم اگر قیدی در کلام بود به واجب برمیگردد یا به وجوب، اگر ما اثبات کردیم ظهور دارد به وجوب برمیگردد اگر این ظهور را اثبات کنیم دیگر اجمالی در کار نخواهد بود، بحث ما نتیجه را روشن می کند که آیا این قید به وجوب برمیگردد یا به واجب. اگر ا اثبات کردیم که هر قیدی ظهور دارد در اینکه به هیئت یا ماده برگردد اگر هر کدام را اثبات کردیم دیگر اجمالی رخ نخواهد داد در کلام. بله اگر به این نتیجه نرسیدیم اجمال رخ خواهد داد.

اگر قید و آن شرط متصل باشد جلوی ظهور استعمالی را می گیرد، یعنی این هیئت و ماده ظهور استعمالی داشتند که مطلق اند و قید ندارند، مثلا فرمود اکرم زیدا، این هم وجوب و هم اکرامش هیچ قیدی ندارد، لذا ظهورشان تمام می شود، و بعدا که گفت اکرم زیدا ان جائک، این ظهور استعمالی از بین نمی رفت، فوقش این است که اگر ما اثبات کردیم قید به ماده برمیگردد، ظهور تصدیقی ماده را از بین می برد، و اگر اثبات کردیم به هیئت برمیگردد ظهور تصدیقی هیئت را از بین می برد، و الا ظهور استعمالیش در سر جای خودش باقی است همچنان. می توانیم به مولا اسناد بدهیم که مولا قیدی نیاورده بود و به ما فهمانده بود که هیچ قیدی ندارد، پس اسناد ما الان هم درست است ولو اینکه بعدا قیدی بیاید و بدانیم که ماده قید است یا بدانیم هیئت مقید است، می توانیم به مولا ظهور استعمالی مطلق را اسناد بدهیم، ظهور استعمالی از بین نمی رود یعنی الان هم می شود اثبات کنید و بگویید آن موقع که مطلق فرمودید، می گوید بله مراد جدی من نبود، برای اینکه روز بعد قیدش را گفتم و در گذشته مناسب نبود قید را بگوییم.

پس فرق قید متصل و منفصل این است که در منفصل ظهور استعمال شکل می گیرد و بعد از آمدن قید از بین می رود، ولی اگر قید متصل باشد از اول کار جلوی آن اطلاق ماده را می گیرد اگر قید برای ماده باشد و یا جلوی اطلاق هیئت را می گیرد اگر قیدی برای هیئت باشد. لذا اینکه بفرمایید این بحث مخصوص جایی است که قید منفصل باشد این قابل قبول نیست و بحث در هر دو قید منفصل و متصل می آید.

خوب الان یک قیدی داریم نمی دانیم و شک داریم که آن قید به هیئت برمیگردد ویا به ماده برمی گردد. شیخ انصاری می فرماید به یجب علیک برنمی گردد و همیشه به ماده و اکرام برمیگردد. به این دلیل که اطلاق در ناحیه هیئت شمولی است و در ناحیه ماده بدلی است و اطلاق شمولی رجحان دارد بر اطلاق بدلی، در زمان تعارض این دو.

مرحوم آخوند ره از ایشان جواب داده اند که درست است[4] که اطلاق در هیئت شمولی است و در دیگری بدلی، ولی این اطلاق شمولی همیشه ملاک تقدم نیست، بلکه در جایی است که شمولیت را از وضع بفهمیم، اگر این چنین باشد بله مقدم می شود، اگر شمولیت از وضع فهیده می شود و منشا آن وضع باشد مثل الفاظ عموم، بله مقدم می شود، ولی اگر شمولیت و بدلیت از اطلاق بفهمیم مثل اکرم العالم، دیگر در این صورت دلیلی نداریم که باید اطلاق شمولی را بر بدلی مقدم کنیم بلکه هر دو در یک رتبه اند.

پس گاهی به شمول می رسیم و گاهی به بدلیت می رسیم. در اکرم العالم به شمول می رسیم و در اهن فاسقا به بدلیت می رسیم ولی هر دو منشاش اطلاق است، در خود اکرام و صلات، گفتیم هیئتش به یجب علیک برمیگردد، و ماده اش هم می شود صلات و صوم و اینها، یجب علیک درست است بر شمول دلالت دارد اما به کمک اطلاق، نه اینکه یجب علیک وضع شده تا همه حالات را بگیرد، نه این چنین نیست چون مولا قیدی نیاورده اطلاق را می فهمیم. و در طرف اکرام و صلات و صوم هم از مقدمات حکمت بدل را می فهمیم و این یک جاهایی از اطلاق به شمول می رساند و در جاهایی به بدلیت می رساند. در طرف هیئت ما را به شمول می رساند و در طرف ماده ما را به بدلیت می رساند ولی منشا هر دو یکی است و آن اطلاق است و لذا یکی بر دیگری مقدم نخواهد شد.

این دلیل اول و جوابش.

ادامه در جلسه بعدی ان شاءالله تعالی.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص500.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص502.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص502.
[4] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص105.