درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/مقدمه واجب/واجب منجز و معلق

بحث در واجب مشروط و مطلق بود. عرض کردیم اغلب علما واجب مشروط را قبول دارند و آن را اینگونه تعریف می کنند که خود وجوب مشروط است به حصول قید، و تا قید حاصل نشود وجوبی هم در کار نیست. مثلا تا استطاعت حاصل نشود وجوب حج در کار نیست، یا مثلا تا زوال محقق نشود وجوب نماز ظهر در کار نخواهد بود. پس حکم و وجوب قید برمی دارد.

بحث کردیم که واجب مشروط چه زمانی فعلی می شود. عرض کردیم برای فعلیت سه معنا بلکه چهار معنا ذکر شده است:

     فعلیت به این معنا که مولا فعل را در هر صورت و هر جهت می خواهد و حکم قیدی ندارد.

     فعلیت به این معنا که مولا حکم را بیان کرده است.

     فعلیت به این معنا که موضوع حکم در خارج محقق شده است.

     فعلیت به این معنا که مولا لحاظ کند وجود قید را. وقتی لحاظ کرد حکم فعلی می شود.

سوال و جواب

حالا ما بر مبنای خود مرحوم آخوند که می فرمود فعلیت این است که اراده از هر جهت قیدی و تعلیقی نداشته باشد. مرحوم آخوند حتی فرمودند که ممکن است احکامی پیش ولی عصر عج وجود داشته باشد که هنوز فعلی نشده اند، آن وقت یک سوالی مطرح می شود که مولا اگر از هر جهت نمی خواهد چرا انشا کرده است با اینکه هنوز به آنها اراده ای ندارد؟

مرحوم آخوند خراسانی اینطوری جواب می دهند[1] که مولا می بیند بعضی ها قیدی دارند و برخی دیگر هم در آینده قید را پیدا خواهند کرد، لذا یک قانونی را جعل می کند که به درد همه بخورد، هم به درد آنهایی که قید را دارند و لذا حکم نسبت به آنها فعلی می شود و هم به درد آنهایی بخورد که الان قید را ندارند ولی ممکن است در آینده حائز قید بشوند. شارع می بیند اگر بنا باشد تا صبر کند تا قید فعلی بشود این عاقلانه نیست باید تک تک آدمها را ببیند مثلا آیا فلانی مستطیع شد بیاید به او بگوید آقا بیا برو حج، بلکه شارع یک قانون کلی را می گذارد که اگر کسی مستطیع شد بیاید برود حج، هر کسی هم که مستطیع شد حکم درباره او فعلی می شود.

لذا احکام انشائیه لغو نیستند، اراده مطلق درباره آنها وجود ندارد، ولی شارع قانونگذاری آنرا می کند ووقتی قیودش محقق شد حکم می شود فعلی. پس فایده واجب انشائی با اینکه الان فعلی نیست این است که در زمان خودش فعلی می شود. این را مرحوم آخوند فرموده اند در جواب آن سوال.

مرحوم نائینی حرف شان بالاتر از این است[2] ، می فرمایند کلا احکام و قضایای حقیقیه به صورت انشائی است و جعل احکام نمی شود فعلی بشود، بله در قضایای خارجیه می شود فعلی باشد مثلا بگوید «أیها العسکر حرکت کنید»، ولی قانونگذاری اینگونه نیست بلکه به صورت انشائیه است، مثلا می گوید هر مکلفی باید در زوال نماز ظهر بخواند، اگر مستطیع شد باید حج برود، اصلا تمام احکام چون جعل شان به صورت قضیه حقیقیه است نه خارجیه لذا مشروط هستند به حصول شرط و قیدشان، وقتی موضوع محقق شد می شود فعلی، اصلا ما راهی جز این راه نداریم برای جعل احکام. چون هر حکمی موضوعی دارد و شارع موضوع را به عهده نمی گیرد که آیا در خارج وجود دارد یا ندارد، فرض موضوع می کند و می گوید اگر بود حکمش این است و این می شود حکم انشائی. بله اگر موضوع محقق شد حکم می شود فعلی. مولا کاری با موضوع ندارد که محقق است یا نیست بلکه به صورت قضیه حقیقیه حکم را جعل می کند. همه احکام این چنین هستند.

مطلب دیگر این است که مقدماتی که بحث می کنیم که آیا مقدمه واجب، واجب است یا نیست، از برخی از عبارات علما بر می آید که این بحث مخصوص مقدمات وجودیه واجب مطلق است، یعنی اگر واجب مطلق بود و هیچ شرطی نداشت و الان هیچ قیدی نداشت، وجوبش فعلی بود و موضوعش محقق شده بود آن وقت علما بحث می کنند آیا مقدمات آن در سایه آن ذی المقدمه که وجوبش مطلق است آیا مقدمه اش هم واجب می شود، یعنی بحث مقدمه واجب در بحث واجب مطلق داخل است و نه مشروط. بحث در جایی است که واجب مطلق بر آن توقف دارد، یعنی بدون آن حاصل نمی شود ، می گویند «ما لا یتمّ الواجب المطلق الا به»، مثلا یک کسی مستطیع است حج بر او واجب است، الان این آقا که حج بر او وجوبش فعلی است و وجوبش مطلق است، آن وقت بحث می کنیم اگر مقدمه ای داشت آیا مقدمه اش مثل سفر بر او واجب است یا نه؟ یا مثلا ظهر است و وقت نماز داخل شده است، بحث می کنیم که مقدماتش مثل وضو و پوشش بر شخص واجب است یا نه؟ بحث در مقدمات وجودیه واجب مطلق است، برخی اینطور گفته اند که بحث در اینجاست.

مرحوم محقق خراسانی گفته اند بحث مقدمه واجب مخصوص واجب مطلق نیست و بحثی که درباره ملازمه بین وجوب مقدمه و ذی المقدمه وجود دارد این بحث مختص واجب مطلق نیست، بلکه هم در واجب مطلق پیش می آید و هم در واجب مشروط. نهایت مطلبی که هست این است که این وجوب مقدمه تابع وجوب ذی المقدمه است، چنانکه اصل وجوبش تابع است مطلق بودنش هم تابع آن وجوب ذی المقدمه است همچنین مشروط بودنش هم تابع آن است، به این معنا که اگر وجوب ذی المقدمه مطلق است وجوب مقدمه می شود مطلق و اگر ذی المقدمه وجوش مشروط است وجوب مقدمه هم مشروط می شود. لذا ملازمه فقط مخصوص جایی نیست که وجوب ذی المقدمه مطلق باشد.

مثلا وجوب نماز ظهر مشروط به زوال است و هنوز زوالی هم محقق نشده است می گوییم مقدمه نماز وضو است بحث ملازمه پیش می آید که آیا بین وجوب نماز و وضو ملازمه است یا نه؟ اگر گفتیم ملازمه وجود دارد، البته این وجوب مقدمه که ما ثابت می کنیم وجوبش مشروط است به خاطر مشروط بودن وجوب ذی المقدمه، و اگر مطلق باشد وجوب آن هم مطلق می شود. پس وجوب مقدمه تابع ذی المقدمه است در مطلق و مشروط بودن، چنانکه در اصل وجوبش تابع ذی المقدمه است.

نکته بعدی این است که در اینجا بحثی وجود دارد که بعدا توضیح می دهیم و آن این است که فرض بفرمایید که واجب یا مطلق است و یا مشروط است و معنای هر دو را هم گفتیم، گفتیم اگر وجوب مشروط باشد دیگر داخل در بحث مقدمه واجب نمی شود، اصل وجوب اگر مشروط به قیدی باشد دیگر داخل در بحث مقدمه واجب نمی شود، تا بگوییم حالا که ذی المقدمه واجب است آن چیزی که قید اصل وجوب است آن هم واجب می شود، نه چنین نیست، فرض این است که وجوبش مشروط به همان است، وقتی می گوییم وجوب حج مشروط به استطاعت است، دیگر معنا ندارد بگوییم با وجوب حج استطاعت هم واجب می شود، این معنا ندارد چون این شرط می شود برای خود وجوب، یعنی طبق نظر مشهور که فرمودند که قیود بر دو قسم است یکی قید اصل وجوب است و یک قیودی است که قید واجب است، بحث ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و مقدمه آن در جایی است که قید متعلق وجوب باشد، اگر یک چیزی هست به آن وابسته است مثل سفر آن هم واجب می شود بنا بر قول به ملازمه، اما اگر قیدی بود که قید برای اصل وجوب بود آن دیگر در بحث ما داخل نیست، حالا اگر در یک قیدی شک کردیم که آیا قید وجوب است و یا قید واجب است؟

اگر قید برای وجوب باشد می شود شرط وجوب، دیگر تحصیل آن بر ما واجب نیست ولی اگر قید واجب باشد می شود مقدمه وجودیه واجب و تحصیل آن بر ما لازم خواهد بود، مثلا می گوید اگر قدرت پیدا کردی امر به معروف کن، نمی دانیم این قدرت داشتن شرط وجوب امر به معروف است، اگر شرط وجوب باشد تحصیل قدرت بر ما لازم نخواهد بود چون معنا ندارد بگوییم برو شرط را حاصل کن، شرط خودش حاصل شده، ولی اگر شرط واجب باشد تحصیل قدرت هم بر ما واجب خواهد بود.

می گوید اگر قدرت داری امر به معروف کن، پس باید برود قدرت را هم تحصیل کند اگر شرط واجب باشد بخلاف صورتی که شرط وجوب باشد، حال اگر شک کردیم که قید شرط وجوب است و یا واجب؟ وظیفه چیست؟ مثلا نمی دانیم قدرت در امر به معروف شرط وجوب است یا واجب؟ اگر وجوب مطلق باشد قید قدرت شرط واجب است مکلف باید مقدمه اش را تحصیل کند لذا باید برود قدرت را تحصیل کند، این بحث را بعدا توضیح خواهیم داد ان شاء الله تعالی.

واجب معلق و منجز و فلسفه ابداع آن

بحث بعدی این است که واجب را تقسیم کرده اند به معلق و منجز: همانطور که گفتیم واجبات نسبت به شروط و قیود یا مطلق هستند و یا مشروط. مرحوم صاحب فصول واجب مطلق را به دو قسم تقسیم فرموده اند[3] . گفته اند واجب مطلق یا منجز است ویا معلق است، منجز یعنی الان، هم وجوبش فعلی است و هم واجب قیدی ندارد و فعلی است، یا نه وجوب فعلی است ولی واجب آن هنوز فعلی نشده است بلکه مقید است به یک امر غیر اختیاری مثل دخول وقت، یا مثلا در ماه مبارک رمضان همین که هلال را دیدید بر شما روزه واجب می شود «من شهد منکم الشهر فلیصمه» وجوب با امر فلیصمه می آید ولی واجب از زمان طلوع فجر است، وجوب از زمان رویت هلال است ولی واجب از زمان طلوع فجر است یعنی واجب مقید به طلوع فجر است که غیر اختیاری است.

بعد فرموده اند ممکن است آن قید اختیاری باشد ولی از ما نخوانسته اند که آن را حاصل کنیم، مثلا می گوید اگر زید آمد او را اکرامش کن، من می توانم کاری بکنم که زید بیاید ولی از من نخواسته اند بلکه گفته اند اگر خودش آمد اکرامش کن. در اینجا فرض می کنیم وجوب فعلی است، از همین الان وجوب آمده و واجب هم آمده است ولی مقید است به حصول امر اختیاری که خودش باید حاصل بشود، این می شود واجب معلق.

صاحب فصول واجب مشروط را قبول دارد مثل باب استطاعت که تا نباشد وجوب حج در کار نیست، یا کسی که بالغ نشود وجوبی برایش نیست، ولی یک جاهایی که واجب، مشروط نیست بلکه مطلق است و وجوب الان آمده است، می فرماید اینجا دو قسم است یا مطلق منجز است یعنی واجب قید غیر اختیاری ندارد و فعلی است و یا مطلق معلق است یعنی واجب دارای قیدی است که هنوز حاصل نشده است مثل دخول وقت یا قید اختیاری که خودش باید به وجود بیاید.

حال ایشان چرا این واجب معلق و منجز را فرض کرده اند، چه مشکلی بوده که ایشان این نظریه را طرح کرده اند؟

قبل از توضیح آن باید اصطلاح مقدمات فوته را توضیح دهیم، مراد از آن، مقدماتی است که مقدمه وجودی برای یک واجب هستند نه مقدمه وجوب، این مقدمات طوری اند که در زمان خود واجب، نمی شود آنها را انجام داد، بلکه باید قبل از زمان خود واجب انجام داد، اینها را می گویند مقدمات مفوته، اگر این مقدمات قبلا انجام نشود نمی شود واجب را در زمان خودش انجام داد، مثل شخصی که جنب است که باید شب غسل کند تا بتواند در روز، روزه بگیرد اگر شب عمدا غسل نکند روزه اش باطل می شود، پس روزه وابسته به انجام این غسل است، این را می گویند مقدمه مفوته، یعنی اگر انجام نشود واجب فوت می شود.

صاحب فصول دیده اند که در واجبات مشروطه که وجوب شان مشروط به یک قید و شرط است، اگر ما این واجبات مشروطه را بصورت واجب مشروط قلمداد کنیم یعنی تا قید و شرط نیامده باشد وجوب هم نمی آید، آن وقت در این جاهایی که واجب مشروط داریم ولی دارای مقدمات مفوته اند، اگر بگویید وجوب نمی آید تا آن شرطش حاصل شود، مثلا وجوب روزه ماه رمضان را نگویید شب شروع می شود بلکه بگویید در زمان طلوع فجر شروع می شود، چون فرض این است که وجوب این مقدمه منوط است به وجوب ذی المقدمه، ذی المقدمه هم که مشروط بود هنوز شرطش حاصل نشده بود، پس شرطش باید بیاید تا اینکه خود این هم واجب بشود، پس من چرا باید مقدمه را جلوتر انجام بدهم؟

پس ایشان خواستند از راه فرض وجوب معلق برخی از اقسام واجب مشروط را از تحت آن در بیاورند و داخل در واجب مطلق کنند، و بعد از آن داخل در واجب مطلق معلق کنند، لذا ایشان دیده اند اگر ما قائل بشویم به واجب مشروط و مطلق، در واجب مشروط در برخی موارد مثل آن فردی که مقدمات مفوته دارد به مشکل برمی خوریم، چرا باید ما این مقدمات را جلوتر انجام بدهیم؟ واجب که مشروط است و هنوز وجوبش نیامده است، برای رفع این مشکل قائل به واجب مطلق معلق شده اند، واجب را معلق گرفته اند و وجوب را مشروط نگرفته اند، وقتی وجوب مطلق باشد مقدمات مفوته آن هم واجب می شود، این علت و حکمت نظریه ایشان است.

روی این مساله فکر کنید تا جلسه بعدی توضیح بدهیم.

 


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص98.
[2] أجود التقريرات‌، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص125.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص486.