درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/مقدمه واجب /مباحث تمهیدی

سنخ بحث مقدمه واجب

یکی از نکاتی که در بحث ماهیت مقدمه‌ واجب مطرح می‌شود این است که آیا این بحث، عقلی هست یا لفظی؟ مرحوم اصفهانی و شاگردشان مرحوم مظفر و دیگران اصرار دارند که این بحث، عقلی است زیرا بحث درباره‌ وجود ملازمه بین وجوب ذی‌المقدمه و وجوب مقدمه است و کشف ملازمه یا حکم به ملازمه، کار عقل است. دیدگاه دیگر که از ظاهر متقدمین استفاده می‌شود، این است که بحث مقدمه‌ واجب را لفظی می‌دانند؛ یعنی آیا صیغه‌ امر، بر وجوب چیزی که مأموربه با آن تمام می‌شود دلالت دارد یا نه؟

قول صحیح این است که این بحث، عقلی است زیرا بحث از ملازمه بین وجوب ذی‌المقدمه و وجوب مقدمه است. لذا از ملازمات عقلیه غیرمستقله است؛ یعنی یک مقدمه‌ استدلال را از شرع می‌گیریم و مقدمه‌ دوم را از اصول فقه می‌گیریم. پس این بحث، عقلی است و شاهد آن این است که اگر در جایی، وجوب ذی‌المقدمه را از دلیل غیر لفظی مانند اجماع استفاده کنیم، آنجا نیز این بحث مطرح می‌شود که آیا بین وجوب آن و وجوب مقدماتش ملازمه هست یا نه؟ پس این بحث اعم است از مواردی که وجوب با صیغه‌ امر ثابت شود و یا با اجماع یا سیره ثابت شود.

توجیه ذکر مقدمه واجب در مباحث الفاظ

اما چرا متقدمین این بحث را در مباحث الفاظ ذکر کردند؟ دو توجیه برای آن ذکر شده است؛ یک توجیه این است که این بحث، از ملازمات عقلیه‌ غیر مستقله است و یک مقدمه‌ آن را باید از شرع بگیریم. معمولا هم مقدمه‌ای که از شرع می‌گیریم، دلیلش لفظی و خطاب شارع در قرآن یا حدیث است. لذا بحث را در مباحث الفاظ مطرح کردند. توجیه دوم این است که در اینجا قولی نقل شده که وجوب مقدمه را از صیغه‌ امر به دلالت التزامی می‌فهمیم. دلالت التزامی را هم برخی از منطقیون از دلالات لفظی می‌دانند. لذا آن را در مباحث الفاظ ذکر کردند.

اشکال آیت الله سیستانی بر عقلی بودن بحث مقدمه واجب

برخی از بزرگان معاصر مانند آیت الله سیستانی فرمودند نمی‌توان این بحث را عقلی قلمداد کرد، بلکه این بحث، لفظی است. فرمودند کسانی که قائل به ملازمه هستند، ادله‌ای که از عقل برای اثبات ملازمه بیان کردند، درست نیست. بنابراین این بحث نمی‌تواند عقلی باشد[1] .

جواب

ما عرض می‌کنیم که در طرح مسأله، نباید به صحت یا سقم دلیل نگاه کنیم بلکه باید ببینیم آیا مسأله به صورت لفظی مطرح شده است یا به صورت عقلی؟ در اینجا بحث از ملازمه‌ عقلی مطرح شده و بحث عقلی است ولو اینکه ادله‌ آن‌ها برای اثبات ملازمه‌ عقلی را نپذیریم. بنابراین باید به ماهیت بحث نگاه کنیم ولو اینکه آن نظر را نپذیریم.

اشکال مرحوم استاد تبریزی در اصولی بودن مقدمه واجب

نکته‌ دیگری که قبلا هم اشاره کردیم این است که مرحوم تبریزی اشکالی در اصولی بودن این بحث مطرح کردند. فرمودند بحث اصولی، چنان‌که در اول اصول آمده، بحث از عوارض موضوع علم اصول است و اینجا از عوارض موضوع علم اصول بحث نمی‌شود بلکه از وجود خود موضوع بحث می‌شود. می‌فرمایند یکی از ادله‌ اربعه، حکم عقل است. در اینجا آیا عقل حکم به ملازمه می‌کند یا ملازمه را کشف می‌کند؟ بعضی نقش عقل را در مباحث عقل عملی، حاکم می‌دانند و برخی نقش عقل را کاشف می‌دانند و می‌گویند حتی در مسائل عقل عملی و حسن و قبح، عقل کشف می‌کند نه حکم. در بحث ملازمه بین وجوب ذی‌المقدمه و وجوب مقدمه هم اگر بگوییم عقل حکم می‌کند، در این صورت در اینجا از وجود حکم عقل بحث می‌شود و مفاد کان تامه است نه کان ناقصه. بله، اگر بگوییم عقل ملازمه را کشف می‌کند، می‌تواند به کان ناقصه برگردد؛ یعنی از ثبوت ظاهری ملازمه با کشف عقل بحث می‌کنیم. پس اگر عقل حکم می‌کند، از ثبوت واقعی ملازمه بحث می کنیم که مفاد کان تامه است اما اگر عقل کشف می‌کند، از ثبوت ظاهری ملازمه با کشف عقل بحث می‌کنیم که مفاد کان ناقصه است. ایشان می‌فرمایند ظاهرا قسم اول صحیح است و یکی از منابع شرع، «حکم العقل» است نه «کشف العقل». بنابراین به کان تامه برمی‌گردد و بحث از مسائل علم اصول خارج می‌شود[2] .

جواب

جواب داده شده است که ما شرط نمی‌دانیم مسأله‌ علم اصول، از محمولات و عوارض موضوع بحث کند، بلکه اگر از وجود موضوع هم بحث کند داخل در مسائل علم اصول است. ملاک ما این است که مسأله در طریق استنباط واقع شود؛ چه بحث از کان تامه باشد و چه بحث از کان ناقصه باشد. ما موضوع علم اصول را حجت می‌گیریم و بحث از وجود مصادیق حجت را از مسائل علم اصول می‌دانیم. بحث از ثبوت مصادیق حجت، صغروی است؛ مانند اینکه آیا عقل چنین حکمی دارد یا نه؟ و بحث از حجیت آن‌ها هم کبروی است؛ مانند اینکه آیا حکم عقل حجیت دارد یا نه؟ در سایر مباحث اصولی هم بحث‌های صغروی و کبروی داریم؛ مثلا در ظهورات، هم بحث صغروی داریم که از مصادیق و موارد ثبوت ظهور بحث می‌کند و هم بحث کبروی داریم که از حجیت ظهور بحث می‌کند.

اقسام مقدمه؛ مقدمه داخلیه و مقدمه خارجیه

مقدمه از جهات مختلف تقسیم می‌شود؛ تقسیم اول مقدمه، تقسیم آن به مقدمه‌ داخلیه و مقدمه‌ خارجیه است. برای تعریف مقدمه‌ داخلیه و خارجیه، سه نوع تعبیر ذکر شده است؛ صاحب کفایه می‌فرماید مقدمه‌ داخلیه، اجزای مأموربه است؛ مانند قرائت و رکوع و سجده در نماز، و مقدمه‌ی خارجیه، چیزهایی است که خارج از مأموربه هستند اما وجود مأموربه به آن‌ها وابسته است؛ مانند وضو در نماز[3] . تعبیر دوم این است که مقدمه‌ داخلیه آن است که متعلّق وجوب نفسی باشد ولو وجوب نفسی ضمنی مانند وجوب رکوع در نماز. اما مقدمه‌ خارجیه متعلّق وجوب نفسی نیست. تعبیر سوم هم می‌گوید مقدمه‌ داخلیه آن است که هم قید داخل در مأموربه است و هم تقیّد داخل است مانند رکوع در نماز. اما مقدمه‌ خارجیه، آن است که قید خارج از مأموربه است ولی تقیّد داخل است، مانند وضو در نماز. این تعابیر مختلفی هستند که به یک چیز برمی‌گردند.

دو بحث مطرح شده در مقدمه داخلیه و خارجیه

در تقسیم مقدمه به مقدمه‌ داخلیه و خارجیه دو بحث عمده وجود دارد. بحث اول این که آیا اصلا مقدمه‌ داخلیه داریم یا نداریم؟ آیا اجزای مرکّب هم مقدمیت دارند یا فقط مقدمات خارجیه مقدّمیت دارند؟ بحث دوم این است که اگر بپذیریم مقدمه‌ داخلیه داریم و اجزای واجب، مقدمه‌ داخلیه هستند، آیا علاوه بر وجوب نفسی ضمنی، وجوب مقدّمی و غیری هم دارند یا نه؟

بحث اول و بیان شیخ انصاری

در بحث اول که اجزاء، مقدمه‌ داخلیه هستند، چهار بیان مطرح شده است؛ بیان اول، بیان شیخ انصاری است. ایشان - چنانکه در مطارح الانظار آمده است - می‌فرماید ما به اجزای مأموربه دو نوع نگاه می‌توانیم داشته باشیم؛ اگر «بشرط لا» از انضمام اجزای دیگر نگاه کنیم، مقدمه است، اما اگر «لابشرط» نگاه کنیم، ذی‌المقدمه است[4] .

اشکال بر کلام شیخ انصاری

بر بیان ایشان در هر دو قسمت، اشکال شده است. گفته‌اند اگر اجزاء را بشرط لا ببینیم، دیگر نمی‌تواند مقدمه باشد. مقدمه جایی است که ارتباطی با مرکب داشته باشد، اما اگر بشرط لا دیده شود، ارتباط آن با مرکب و سایر اجزاء قطع می‌شود و دیگر نمی‌تواند در خدمت مجموع باشد بلکه برای خود مستقل است.

جواب به اشکال اول

ما جواب می‌دهیم که منظور ایشان از اینکه اجزاء را لابشرط ببینیم این است که به آن‌ها لحاظ استقلالی داشته باشیم نه به این معنا که اصلا انضمام هم نداشته باشد. بشرط لا را به دو نحو می‌توان تفسیر کرد؛ یکی اینکه در خارج هم مستقل باشد و منضم به چیز دیگری نباشد که در این صورت، اشکال وارد است. دوم اینکه لحاظ استقلالی به آن داشته باشیم نه لحاظ آلی؛ یعنی هر چند در ضمن مرکب هست و به اجزای دیگر انضمام دارد ولی ما با نگاه استقلالی به آن نگاه می‌کنیم و انضمام اجزای دیگر به آن را لحاظ نمی‌کنیم.

اشکال دوم بر کلام شیخ انصاری

در لابشرط هم اشکال شده که اگر اجزاء را لابشرط ببینیم، همان مرکب و ذی‌المقدمه می‌شود نه جزء و مقدمه.

جواب استاد سبحانی

استاد سبحانی پاسخ دادند که «لابشرط یجتمع مع ألف شرط». لابشرط را هم می‌توان با حالت انضمام در نظر گرفت و هم می‌توان با حالت تجرّد در نظر گرفت. وقتی با حالت انضمام (بشرط شیء) در نظر گرفته شود، می‌شود مرکب. پس اجزاء، زمانی که بشرط شیء (بشرط انضمام با باقی اجزاء) لحاظ شود همان مرکب می‌شود نه زمانی که لا بشرط لحاظ شود[5] .

بیان مرحوم آخوند در بحث اول طبق برداشت استاد سبحانی

بیان دوم، نظر صاحب کفایه است. ایشان می‌فرماید: مجموع اجزاء بالاصل یعنی به صورت سرجمع و یک کاسه (نه تک‌تک اجزاء) را اگر به صورت لابشرط در نظر بگیریم، می‌شود مقدمه‌ داخلیه و اگر بشرط الانضمام در نظر گرفتیم می‌شود ذی‌المقدمه[6] . مجموع اجزاء را به دو نحو می‌توان لحاظ کرد: هم می‌توان لابشرط در نظر گرفت و هم می‌توان بشرط انضمام به یکدیگر در نظر گرفت. اگر لابشرط لحاظ شود، مقدمه است و اگر بشرط انضمام باشد، ذی‌المقدمه است. این بیان، برداشت استاد سبحانی از کلام صاحب کفایه است.

اشکال استاد سبحانی

استاد سبحانی اشکال می‌کنند که چرا فقط مجموع اجزاء را مقدمه‌ داخلیه قرار می‌دهید؟ تک تک اجزاء هم می‌توانند مقدمه‌ داخلیه باشند و لازم نیست فقط مجموع آن‌ها را مقدمه‌ داخلیه بدانیم[7] .

جواب

به نظر ما اشکال استاد سبحانی وارد نیست زیرا چنان‌که مرحوم تبریزی و صاحب منتقی الاصول از متن کفایه برداشت کردند، مرحوم آخوند نمی‌خواهد این را بگوید. مرحوم آخوند، هم کل اجزاء را مقدمه می‌دانند و هم تک‌تک اجزاء را مقدمه می‌دانند ولی می‌گویند در صورتی مقدمه است که لابشرط در نظر گرفته شود. بنابراین این برداشت از کلام مرحوم آخوند که ایشان مقدمه‌ داخلیه را در مجموع اجزاء منحصر می‌کند، ظاهرا درست نیست بلکه طبق برداشت مرحوم تبریزی و صاحب منتقی الاصول، مرحوم آخوند علاوه بر اینکه مجموع اجزاء بالاصل را در صورت لحاظ لابشرط، مقدمه‌ داخلیه می‌داند، تک‌تک اجزاء را هم در صورت لحاظ لابشرط، مقدمه‌ داخلیه می‌داند. الحمد لله رب العالمین

 


[1] الرافد في علم الأصول، محاضرات السید علی السیستانی، السيد منير السيد عدنان القطيفي، ج1، ص42.
[2] دروس في مسائل علم الأصول، التبريزي، الميرزا جواد، ج1، ص441.. (استاد تبريزي بر مبناي مرحوم آخوند اين اشكال را مطرح كرده اند)
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص89.
[4] مطارح الأنظار، الكلانتري الطهراني، الميرزا أبو القاسم، ج1، ص211.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص443.
[6] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص90.
[7] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص444.