درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

99/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقصد اول/اوامر/معنای صیغه امر

پس از بحث در ماده امر می‌رسیم به بحث از صیغه امر که طبعاً در جهات مختلفی باید این بحث را انجام دهیم. جهت اول بحث در معنای صیغه امر است، برای صیغه امر علاوه بر بعث و تحریک معانی دیگری هم ذکر شده است:

مانند تعجیز و تهدید و انذار و اهانت و تحقیر و مانند اینها، مثلاً برای تعجیز می‌شود این آیه را به‌عنوان نمونه را ذکر کرد که می‌فرماید «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه‌»، می‌فرماید اگر شک در قرآن دارید شما نیز سوره‌ای مانند قرآن بیاورید که در اینجا امر برای نسبت عجز دادن به مخاطب است. برای تهدید می‌شود این مثال را ذکر کرد که خدای تعالی می‌فرماید «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ‌» هرچه که می‌خواهید انجام بدهید که این امر در مقام بیان تهدید است. گاهی به‌عنوان انذار استعمال شده است مقل این آیه «تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّام‌». گاهی به معنای اهانت و تحقیر ذکر شده است مثل این آیه «اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُون‌» در جهنم گم بشوید، «قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور». یا به معنای تمنی استعمال شده مثل این شعر امرء القیس «ألا أيّها الليل الطويل ألا انجلي بصبح وما الإصباح منك بأمثل»[1] . همچنین به معنای تسویه آمده است «اصبروا أو لا تصبروا».

مرحوم صاحب کفایه می‌فرمایند[2] که معنای صیغه امر در تمام این موارد یکی است و آن هم انشا طلب است و اینکه این موارد متعدد را شمرده‌اند اینها اختلاف در داعی است؛ یعنی اینکه آن گوینده‌ای که صیغه امر را استعمال می‌کند در انشا طلب، داعی او گاهی تعجیز است و گاهی انذار است و گاهی... لذا معنا و مستعمل فیه صیغه امر یکی است و آن هم انشاء الطلب است؛ اما معانی متعدد از ناحیه دواعی و انگیزه‌های مختلف گوینده است، شبیه آنچه که در بیان معنای ماده امر فرمودند که گذشت.

و اشکالی ندارد یک حقیقت و یک فعل مصداق مفاهیم مختلفی واقع بشود این حتی در افعال خارجیه هم صادق است مثل ضرب که ممکن است بری تادیب یا تشفی یا غصب باشد، یا ضحک ممکن است به‌خاطر سرور و یا تعجب و استهزا باشد و هکذا... در امور اعتباری هم اشکال ندارد قولی مثل صیغه امر، مصداقی برای مفاهیم مختلف باشد با اینکه معنا واحد است؛ ولی همان معنای واحد مصداق واقع می‌شود برای معانی متعدد و رنگ آن معانی را می‌گیرد.

اصل بیان مرحوم آخوند قابل‌خدشه نیست ولی مطلبی که در اینجا دارد این است که صیغه امر گرچه در همه این موارد به یک معناست ولی ظاهر صیغه امر وقتی بدون قرینه باشد این است که انشا طلب برای بعث و تحریک است نه چیزی دیگر مثل تهدید و تعجیز و اینها.

حال این ظهور منشئش طبق قول آخوند ره این است که واضع حین الوضع قید کرده است، یعنی به‌عنوان قید الوضع این را اخذ کرده که صیغه امر را به‌خاطر داعی بعث به کار بگیرید؛ لذا اگر کسی به داعی غیر بعث به کار بگیرد می‌شود خروج از موضوع له و خروج از شرط واضع و می‌شود استعمال مجازی.

اشکالی که بر این بیان ایشان وارد است این است که اولاً اینکه می‌فرمایید این قید الوضع است باید بگوییم قید الوضع در جایی پیش می‌آید که مربوط به مراد و استعمال تصوری باشد اصلاً وضع و قید الوضع مربوط به معنای تصوری است؛ ولی اینکه انشا طلب به‌خاطر بعث باشد یا تحقیر باشد یا... این می‌شود معنای تصدیقی و مراد جدی است، و این اصلاً داخل در بحث وضع نیست، لذا این را نباید با وضع توجیه و تحلیل بفرمایید. البته این اشکال قابل دفع است به اینکه قید الوضع که می‌گویید مربوط به معنای تصوری است نه تصدیقی این را ما در مفردات می‌پذیریم. اما در جملات نمی‌پذیریم و صیغه امر چون جمله است معنای تصدیقی هم داخل در معنای وضعی قرار خواهد گرفت.

اشکال دیگری بر صاحب کفایه شده و آن اینکه ایشان فرمودند این قید الوضع است و دخیل در موضوع له نیست؛ بلکه موضوع له در تمام موارد یکی است، قید الوضع این است که به داعی بعث استعمال بشود اشکالی که این کلام دارد این است که ما اصلاً قید الوضع نداریم، واضع کاری که انجام می‌دهد این است که لفظ را به معنا مربوط می‌کند و آن معنا می‌شود موضوع له آن، و کاری دیگری نمی‌کند و لذا نمی‌شود شرایطی را هم برای آن بگذارد؛ بلکه چنین چیزی در لغت معهود نیست، ایشان این شرط الوضع را در وضع معانی حروف هم بیان کردند که در آنجا هم به ایشان نظیر این اشکال شده است همچنان که بحثش گذشت که معانی اسما و حروف یکی‌اند و فقط از ناحیه قید الوضع فرق دارند. خلاصه واضع چنین شانی ندارد که برای وضع شرط قرار دهد این دلیلی ندارد. در اینجا هم می‌فرمایند که صیغه طلب را شارع برای انشا طلب وضع کرده؛ ولی شرط کرده است که آنرا برای داعی بعث به کار ببرید.

عرض می‌کنیم وضع و واضع چنین شانی ندارند.

اشکال دیگری هم متوجه ایشان است که اگر قید الوضع است و کسی از این خارج شد و شرط را رعایت نکرد باید بگوییم اصلاً استعمال غلط است وحال اینکه می‌فرمایید استعمال مجازی است؛ لذا این داعی به بعث بودن داخل در موضوع له است البته به‌صورت قید و نه جز. پس لفظ دلالت دارد بر همان انشا طلب که موضوع له باشد؛ ولی مقیدا به اینکه به داعی بعث باشد، لذا این را ما قید وضع نمی‌دانیم؛ بلکه قید موضوع له می‌دانیم و شاهد مطلب این است که اگر کسی صیغه امر را در انشا طلب به کاربرد ولی بدون رعایت این قید، احساس مجازیت و عنایت می‌شود، کانه آنجا دیگر انشا طلبی که قید داشت وجود ندارد و لذا شعور به مجازیت و عنایت می‌شود، این شاهد بر این است که این قید قیدی برای موضوع له است.

توجیه دیگری وجود دارد به اینکه این به جهت انصراف است؛ یعنی از کثرت استعمال ناشی شد؛ چون معمولاً صیغه امر در داعی بعث کثرت استعمال دارد؛ لذا ما وقتی صیغه امر را استعمال می‌کنیم ذهن می‌رود به همان داعی بعث که البته این وجه دارای اشکال است؛ چون کثرت استعمال نمی‌تواند ظهور معتبر و حجت را برای ما درست بکند.

وجه دومی برای انصراف گفته شده است که صحیح می‌باشد البته اگر ما قید موضوع له را نپذیریم این وجه را می‌پذیریم و آن این است که اصالت تطابق حکم می‌کند که داعی در اینجا همان بعث و تحریک است؛ چون وقتی انشا طلب می‌کند آن حالت و داعی که مناسبت بیشتری با انشا طلب دارد همان بعث و تحریک است و دواعی دیگر مثل تحقیر و تهدید و اینها مناسبت با انشاء الطلب ندارند؛ لذا می‌گوییم به‌خاطر اصالت تطابق صیغه امر ظهور دارد در اینکه این انشا طلب به‌خاطر بعث و تحریک است نه به دواعی دیگری. پس معنای صیغه امر انشا طلب است به داعی بعث و تحریک.

اما اینکه به داعی بعث و تحریک است این از کجا ناشی می‌شود در اینجا چندین بیان ذکر شده است:

یکی بیان مرحوم آخوند است که می‌فرمود این قید الوضع است که عرض کردیم این دچار به اشکال است. یک بیان دیگر هم این بود که این شرط قید موضوع له است وبه دلالت التزامی بر معنا دلالت دارد. بیانی دیگر هم این بود که که این از ناحیه انصراف است و برای آن دو منشأ ذکر کردیم. این بحث از جهت اول.

جهت دوم از بحث در معنای اصلی صیغه امر است[3] که ما عرض کردیم معنای اصلی آن انشاء الطلب است؛ ولی علما در این یک بحثی دارند که آیا آن معنای اصلی که مرحوم آخوند تعبیر به انشاء الطلب کردند درست است یا نه باید تعبیر دیگری به کار بگیریم؟

مرحوم اصفهانی فرموده است؛ چون معنای صیغه یک معنای حرفی است باید بگوییم معنای صیغه امر نسبت طلبیه است که بین مبدأ و متکلم و مخاطب است، یک نسبت طلبیه ای که سه جهت دارد، لذا باید بگوییم این نسبت طلبیه است و نگوییم انشاء الطلب است.

مرحوم محقق عراقی فرموده‌اند که صیغه امر معنای اصلی آن همان نسبت ارسالیه است بین فاعل و مبدأ، به‌جای نسبت طلبیه این تعبیر را آورده‌اند. مرحوم امام خمینی فرموده‌اند که صیغه امر وضع شده است برای بعث و اغراء، به نظر می‌رسید اینجا تعبیرات مختلف است؛ ولی واقع یکی است؛ لذا همه می‌خواهند یک معنا را بیان کنند و لذا با هم فرقی ندارند.

ولی نکته‌ای که در اینجا شهید صدر و شاگردان او تذکر داده‌اند و نکته دقیقی است این است که موضوع له صیغه امر در هر حقیقت یک معنای طریقی نیست، بلکه موضوع له صیغه امر همان بعث و اغراء و هل‌دادن خارجی است.

ما گاهی یک‌لفظ را استعمال می‌کنیم که آن معنا خودش به ذهن می‌آید، خودش طریق است برای یک واقعیت دیگر، حال آن واقعیت دیگر یا خارجی است یا اعتباری، مثلاً می‌گوییم شجر، بیع و... با این الفاظ معانی خاصی در ذهن ما می‌آید که خود این معانی طریق هستند برای یک واقع دیگری چه اعتباری و چه خارجی، ولی در صیغه امر چنین چیزی در کار نیست و صیغه خودش طریق برای یک واقعیت دیگری نیست چنین چیزی به ذهن نمی‌آید. شما تصور بفرمایید همان حالت هل‌دادن کسی را، یا کشیدن کسی را به‌سوی کاری، آن وقت ما وقتی صیغه امر را به کار می‌گیریم در حقیقت یک لفظی را به کار گرفته‌ایم که جای آن کشیدن و هل‌دادن نشسته است، جای آن را پرکرده است، یعنی واقعاً مثل این است که داریم شخص را هل می‌دهیم یا می‌کشیم، نه اینکه بخواهیم بگوییم صیغه امر خودش حکایت می‌کند از یک معنای دیگری.

می‌خواهیم یک چیزی را پیدا کنیم که جایگزین هل‌دادن یا کشیدن بشود؛ لذا صیغه امر وضع شده است برای بعث خارجی، پس وضع یک حیطه وسیع‌تری دارد، همیشه به این صورت نیست که یک‌معنایی را برای ما بفهماند در ذهن ما مرتسم بکند که آن معنا حکایت گر یک واقع حقیقی یا اعتباری است، این‌طوری نیست؛ بلکه گاهی هم جایگزین آن واقع خارجی یعنی آن هل‌دادن می‌شود. در نفس خودمان وقتی امر متوجه ما شد احساس می‌کنیم کسی دارد ما را وادار می‌کند هل می‌دهد یا می‌کشد به‌سوی کاری، و این غیر از آن عالم حکایت و این‌هاست؛ لذا حقیقت صیغه امر چنین حقیقتی است که به‌درستی شهید صدر آن را بیان کرده‌اند.

مرحوم نائینی در اینجا یک بیان خاصی دارند[4] و آن این است که می‌فرمایند معنای صیغه امر وهیئت امر نسبت ایقاعیه است، یعنی صیغه امر وضع شده است برای ایقاع فعل و واقع ساختن فعل بر ذمه مخاطب، می‌خواهد یک باری را بر ذمه اش بگذارد صیغه امر را به کار می‌گیرد. وقتی می‌گویید اکتب در واقع یک فعلی را بر عهده او گذاشته‌اید.

نظیر این معنا را مرحوم خوئی دارند و گفته‌اند صیغه امر وضع شده است برای دلالت بر ابراز یک امر اعتباری نفسانی، متکلم اول اعتبار می‌کند چیزی بر عهده طرف گذاشته بعداً با صیغه امر آن را ابراز می‌کند.

ولی اشکالی که بر هر دو بزرگوار مطرح است این است که این بیانی که دارید درباره صیغه امر، این بیان نیاز به یک دقتی دارد که از عهده گوینده عادی خارج است گوینده عادی چنین حوصله‌ای ندارد که در این مطلب‌ها چنین دقتی داشته باشد، به اینکه می‌خواهم این فعل را به عهده طرف بگذارم یا بگویم می‌خواهم اول اعتبار کنم و بعداً ابراز کنم، چنین چیزی به ذهن گوینده عادی نمی‌آید و از دقت عرف عام خارج است عرفی که روزانه ده‌ها بار از امر استفاده می‌کنند چنین دقتی ندارند.

اشکال دوم این است که این بیان شما وقتی درست است که گوینده عالی باشد تا بتواند اعتبار بکند، حال اینکه صیغه امر را سافل و مساوی هم می‌گوید؛ لذا معنا ندارد بگویید دارند چیزی را اعتبار می‌کنند و بر عهده طرف مقابل می‌گذارند آنها چنین جایگاهی ندارند.

لذا صحیح این است که بگوییم معنای صیغه امر همان نسبت طلبیه است یا بفرمایید نسبت ارسالیه است البته با همان بیانی که مرحوم شهید صدر داشتند، یعنی صیغه امر جایگزین آن بعث و هل‌دادن و یا کشیدن خارجی است.

روشن می‌شود معنای صیغه امر نسبت طلبیه است و عند الاطلاق نسبت طلبیه ای است که به داعی بعث می‌باشد از صیغه امر استفاده می‌شود. آن وقت بحث واقع می‌شود آیا این نسبت طلبیه وجوبیه است یا اعم از آن و استحبابیه است.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص336.
[2] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص69.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص70.
[4] فوائد الأصول، الكاظمي الخراساني، الشيخ محمد علي، ج1، ص129.