درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مشتق/تحلیل مساله مشتق/بیان اقوال و ادله آن

بحث در مشتق به اینجا رسید که هل المشتق حقیقة في المتلبس بالمبدأ في الحال أو الأعم؟

الان بحث می کنند که این في الحال چطور معنا می شود؟ [1]

قبل از اینکه قید في الحال را بیان کنیم چند نکته را عرض می کنیم. کلمه مشتق که مصادیقش برای ما روشن است و معنای نحوی و اصولی آن هم معلوم است. در مشتق یک ذات است و یک مبدا، ذات مثل زید، رجل، مبدا هم همان ضرب است در ضارب، و علم است در عالم. یک زمان تلبس داریم و آن در جایی است که مبدا در ذات وجود دارد، مثل اینکه علم در ذات این آقا وجود دارد و ... تلبس آن حالتی است که ذات آن مبدا و ماده و اصل را دارد. تلبس سه حالت دارد:

یک تلبس فی الحال داریم و یک تلبس در گذشته داریم و یک تلبسی در آینده داریم. لذا متلبس دارای سه حالت شد. البته یک حالت و زمان نطق داریم که یکی از اقسام زمان است، اقسام زمان ماضی است و مستقبل و حاضر، زمان حاضر را حال النطق هم می گویند.

اما حال التلبس دیگر از اقسام زمان نیست اقسام زمان همان سه تا بود که عرض کردیم. حال التلبس و زمان التلبس آن در واقع حالت است و زمان نیست، لذا حال التلبس هم در گذشته داشت و هم حاضر و هم مستقبل، زمان النطق هم همان زمان حاضر است.

در اینجا یک حال النسبة یا حال الجري هم داریم، و آن در جایی است که مشتق بر ذات حمل می شود مثلا می گوییم زید کاتب، یا می گویید زید دیروز کاتب بود. می گویید زید کان کاتبا یا سیکون کاتبا. حال التلبس بر همه این ها قابل تطبیق است.

با این توضیحات عنوان بحث را اینطور بیان می کنیم:

هل المشتق حقیقة في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال أو الأعم؟ متلبس یعنی ذاتی که این مبدا را دارا شده است، اما این متلبس که قید في الحال دارد یعنی در حال حاضر این مبدا را دارد و ممکن است از آن سلب بشود، لذا می گوییم في المتلبس في حال تلبسه، نه اینکه في المتلبس قبل تلبسه یا بعد تلبسه، برای اینکه متلبس ممکن باشد ولی تلبس آن قبلا بوده و الان زائل شده است، لذا علما برای اینکه بیان کنند آن متلبس باید در حال تلبس آن باشد این قید في الحال را آورده اند. لذا قید في الحال یعنی في حال تلبسه.

در اینجا در حقیقت یک کلمه ای در تقدیر است هل المشتق حقیقة یعنی هل الجري و النسبة في المشتق علی الذات، آیا اطلاق مشتق بر ذات حقیقت است یا نه، یا جری مشتق بر ذات حقیقت است یا نه. لذا باید این کلمه را در تقدیر بگیریم.

خلاصه اطلاق مشتق بر ذات باید در حال تلبس باشد یعنی من می گوییم دیروز تلبس بوده است، اطلاق میکنیم شارب را بر ذاتی که تلبس به ضرب دارد و در حال تلبس می باشد، مشتق حقیقت است در متلبس که تلبسش فعلی باشد و نسبت این مشتق به این ذات هم همزمان باشد با تلبس، یعنی اگر نسبت این مشتق به این ذات مطابق و متحد بود با حال تلبس، حال نسبت با حال تلبس یکسان بود، این می شود حقیقت، حال نسبت یعنی بگوییم این آقا الان این مشتق را دارد، اینکه می گوییم نسبت را دارد این با حال تلبس باید یکسان باشد، چه زمانی می گویند این نسبت را دارد می گویند الان، الان هم باید این نسبت را داشته باشد،این می شود حقیقت یا می گویند این نسبت را چه زمانی دارد می گوییم دیروز داشته است باز هم می شود حقیقت، چه زمانی می گویند این نسبت را داراست می گوییم در آینده این آقا دکتر می شود و واقعا هم همینگونه است این می شود حقیقت. پس حال «نسبت و جری و حمل» این اگر مطابق باشد با حال تلبس این می شود حقیقت چه در زمان حاضر باشد چه ماضی چه مستقبل، در همه این موارد چون مطابقت وجود دارد می شود حقیقت.

پس عنوان بحث را این چنین تفسیر می کنیم: «هل المشتق حقیقة في المتلبس بالمبدأ في الحال (یعني في حال تلبسه) أو في الأعم» آن وقت حقیقت بودن مشتق را هم این طور معنا کردیم یعنی جري المشتق علی الذات حقیقة أو لا...

خلاصه حقیقت یعنی اتحاد زمان نسبت با زمان تلبس ذات به مبدا. اگر زمان نسبت با زمان تلبس آن ذات بر آن صفت یکسان بود این می شود حقیقت، اگر اینها جدا شدند چطور می شود؟ تا اینجا عنوان بحث روشن شده است.

استاد سبحانی در اینجا به تبع استادشان امام خمینی ره اشکال دارند[2] که حال النسبه نگویید، حال الجری نگویید، حال الانتزاع بگویید. به جای حال نسبت و جری بگویید حال انتزاع، برای اینکه نسبت در جمله وجود دارد، ممکن است که اصلا محل بحث ما جمله نباشد بلکه یک کلمه بگوییم عالم، کاتب، ضارب، نمی گوییم هذا عالم بلکه می گوییم عالم، یا فرض کنید جمله خبریه نیست تا نسبتی در کار باشد بلکه جمله انشائیه است که دارای نبست نیست، می گوییم اکرم العلماء العدول مثلا، پس برای اینکه بحث عمومیت داشته باشد نگوییم اسناد و جری و حمل، بلکه بگوییم انتزاع. اگر حال انتزاعش با حال تلبس آن یکسان بود می شود حقیقت و اگر یکسان نبود می شود محل اختلاف.

به نظر ما این اشکال خوبی است و ما را توجه می دهند که فقط کلمه جری و حمل، محل بحث نباشد. تا اینجا اصل مطلب روشن شد با این بیاناتی که عرض کردیم. البته می شود گفت در هر مشتقی یک نسبتی وجود دارد ولو جمله انشائیه باشد، لذا نیازی به مطلب امام و استاد سبحانی نیست. به هر حال مراد از متلبس در عنوان تلبس فعلی نیست.

قدر متیقن از مواردی که علما در آن بحثی ندارند:

یک مورد همین است که حال النسبه یا به تعبیر استاد حال الانتزاع این وصف، این متحد با حال تلبس باشد این حقیقت است و بحثی در آن نیست و خلافی وجود ندارد و همه آن را حقیقت می دانند در مورد هر سه قسمت آن.

یک مورد دیگر این است که در جایی که حال نسبت فعلی باشد ولی حال تلبس آن آینده باشد، این هم خلافی در آن نیست که مجاز است نه حقیقت. الان کسی دکتر نیست و می گوییم درآینده دکتر می شود همه گفته اند این مجازی است بالاتفاق چون نسبت الان است و تلبس در آینده است.

ولی آنچه که محل اختلاف این است که حال نسبت الان است در حالی که تلبس متقدم است یعنی در گذشته بوده است. بحث مشتق همین است و محل اختلاف واقع شده است. هل المشتق حقیقة في المتلبس في الحال أو الأعم؟ الأعم یعنی المتلبس في الحال و عما انقضی عنه التلبس.

بعضی از علما گفته اند این قید «في الحال» را به معنای حال نطق بگیرید بخلاف ما که حال تلبس معنا کردیم که شامل هر سه نسبت ماضی و حال و آینده شد. اینها می گویند مراد حال النطق است.

می گوییم مراد از حال نطق یک زمان جداگانه ای نیست تا زمان های ما بشوند چهار تا، ما ماضی و حال و آینده داریم، حال نطق یعنی حال حاضر، لذا طبق این بیان باید در حال نطق تلبس محقق باشد، اشکال این قول این است که علما اتفاق نظر دارند که اگر زمان نسبت با زمان تلبس متحد باشد مشتق ظهور در حقیقت دارد و مجاز نیست، ولو در همه زمان های سه گانه باشد، ولی طبق بیان شما باید مجاز باشند مگر در زمان نطق، در حالی که علما چنین اختلافی ندارند و متفق اند بر اینکه حقیقت است نه مجاز. لذا این قول با اتفاق علما مخالف است پس لازم می آید مشتق در خیلی از موارد مجاز بشود که این درست نیست.

ثانیا لازم می آید که زمان داخل در معنای مشتق بشود، از سه زمان حاضر و ماضی و مستقبل، زمان حاضر داخل در معنای مشتق می شود، وقتی شما می گویید مراد حال النطق است معنایش این است که مشتق بر زمان حاضر دلالت دارد وحال اینکه معنای مشتق بسیط است، این اشکال طبق گفته ما وارد نیست چون ما گفتیم مراد از قید مذکور حال التلبس است نه حال النطق، حالت است و زمان نیست، ولی طبق نظر شما زمان داخل در معنای مشتق می شود چون حال النطق جز زمان های اصلی است. بلکه گفتیم فعل هم دلالت بر زمان ندارد بنفسه بناء علی رأي الآخوند ره.

این دو اشکال به کسی که مراد از حال را حال النطق می گیرد وارد است.مرحوم آخوند درباره فی الحال نظرشان چیست؟ کفایه دو نسخه دارد در اینجا، در یک جا فرموده أي حال التلبس، در یک نسخه دیگر فرموده أي حال النسبة، قید في الحال را ایشان اینگونه تفسیر کرده است. نسخه های موجود می گویند حال التلبس.

استاد سبحانی حفظه الله تعالی و برخی از بزرگان می فرمایند حال التلبس هم نگویید بلکه همان نسخه که ذکر کرده حال النسبه درست است، ما در تفسیر این قید گفتیم حال التلبس میگیریم ولی حال النسبه را مقدر می گیریم یعنی اگر حال التلبس و الجری با حال النسبه یکسان و متحد شد می شود حقیقت. ما اینطوری معنا کردیم. حقیقت یعنی جری المشتق حقیقة، چون گفتیم ذات همیشه حال التلبس ندارد بلکه ممکن است در گذشته و یا آینده باشد.

آقایان نسخه حال النسبه را درست دانسته اند، چون گفته اند اگر حال را حال التلبس بگیریم این تکرار لازم می آید، یعنی وقتی گفته هل المشتق حقیقة في المتلبس بالمبدا في حال التلبس، متلبس که قبلا گفت، این في الحال را هم بگویید في المتلبس می شود تکرار. برای اینکه تکرار لازم نیاید می گوییم في الحال یعنی في حال النسبة و الجری. این شد تفسیر این آقایان. بعد هم اشکال کرده اند بر اینکه حال النسبة هم نگویید بلکه بگویید حال الانتزاع چون نسبت فقط در جملات خبریه است نه انشائیه لذا شامل اکرم العالم نمی شود.

بنده عرض کردم مراد همان في حال التلبس است و آن نسخه که این قید را گفته درست تر است، چه بگوییم جری و چه بگوییم انتزاع. فی حال التلبس اگر با حال النسبه یکی باشد می شود حقیقت. لذا عنوان می شود هل المشتق حقیقة في المتلبس في حال الجري و النسبة أو الأعم. استاد سبحانی چون مراد از متلبس را فعلی گرفته اند لذا اشکالشان هم وارد است و تکرار لازم می آید ولی ما مراد از متلبس را فعلی نمی گیریم بلکه مراد از متلبس ذاتی است که حالت تلبس را پیدا می کند حالا یا در گذشته یا حاضر یا آینده، با هر کدام که تلبس با حال نسبت متحد شد معنا می شود حقیقی. آن ذاتی که متلبس می شود في حال التلبس. برای اینکه این توهم دور بشود قید في حال التلبس را آورده اند در عنوان.

انما الاشکال این است که ما نسبت را برمیداریم و به جای آن انتزاع می گوییم تا شامل بشود هم مفردات و هم جملات انشائیه را.

لذا حال النطق گرفتن در عبارت صحیح نیست ولی اینکه آن را حال التلبس بگیریم و یا حال النسبه بگیریم و یا حال الانتزاع بگیریم نتیجه همه یکی می شود. خلاصه مطلب این است که حال النسبه باید با حال التلبس متحد باشد اگر متحد بودند این می شود حققیت، انما الکلام این است که اگر متحد نبودند آیا مجاز است یا نه؟ اینجا دو صورت دارد:

اگر حالت نسبت بر حال تلبس متقدم باشد این هم می شود مجاز اتفاقا. اگر حالت نسبت متاخر از حال تلبس باشد اینجا اختلافی است مثل کسی که قبلا عالم بوده و الان نیست و به او می گویند عالم این اطلاق مجازی است یا حقیقی؟

این صورت اخیر در اینجا محل بحث و اختلاف واقع شده است.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص263.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص264.