درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: استعمال لفظ در اکثر از معنا/مقدمات/مقدمه اول

بحث در استعمال لفظ در اکثر از معناست به اینکه آیا می شود لفظ را در بیشتر از یک معنا به کار گرفت یا نه؟ [1]

در عنوان بحث برخی گفته اند لفظ مشترک یعنی بحث مختص به لفظ مشترک است، ولی ظاهرا بحث به مشترک لفظی اختصاص ندارد و اعم است و لفظ ولو غیر مشترک هم باشد این بحث می آید که آیا این لفظ را می شود همزمان در معنای حقیقی و مجازی به کار گرفت یا نه. لذا بحث مختص مشترک لفظی نیست. استمعال لفظ در اکثر از یک معنا ممکن است یا نه، هم از نظر لغوی بحث می کنند و هم از نظر امکان عقلی.

مثلا کلمه عین را بگوییم هم ذهب را اراده کنیم و هم فضه را، هم عین باکیه را اراده کنیم و هم عین جاریه، در یکبار که عین می گوییم هر دو معنا را با هم اراده کنیم، این می شود استعمال لفظ در اکثر از معنا، یا کلمه اسد را بگوییم هم حیوان مفترس را اراده کنیم و هم رجل شجاع را، این جایز است یا نه؟

این مساله در فقه و تفسیر قرآن و در فهم احادیث تاثیر دارد، اگر جایز بدانیم گاهی می توانیم از یک حدیث یا یک آیه دو معنا را استفاده کنیم ولی اگر قائل به عدم جواز آن باشیم باید یک معنا را کنار بگذاریم. این بحث بین علما واقع شده است. در دو مورد گفته اند داخل در محل نزاع نیست:[2]

یکجا لفظ در مجموع به کار برود یعنی بگوییم این معنا و آن معنا، گفته اند این مورد بحث نیست و ممکن است اتفاقا، مثل اینکه آینه ای را جلوی دو نفر بگیرید هر دو را با هم نشان می دهد، یک مقداری دورتر بروید ده نفر را هم می تواند نشان بدهد، لذا این ممکن است، مثلا بگویید ده تا یکی، اینجا محل بحث نیست و همه می گویند این چنین استعمالی ممکن است. در اینجا چند معنا، همه با هم جزء المعنی هستند.

یک مورد دیگر که داخل در بحث نیست این است که شما جامع را در نظر بگیرید یعنی یک جامعی را برای چند معنا فرض کنید و آن جامع را در این موارد به کار بگیرید، مثلا جون در عربی به معنای سفید و سیاه هر دو می آید، هم غلام سیاه را می گویند جون و هم غلام سفید را. رنگ بشره و پوست انسان معنای جامع است که هم شامل سفیدی است و هم سیاهی. لذا این دو مورد از محل نزاع خارج است.

محل نزاع در جایی است که لفظ را در هر کدام از آن معناها به کار بگیرد مثل آن جایی که لفظ در یک معنا به کار برود، مثل اینکه یک آینه را بگیرید و همزمان تک تک صور را نشان بدهد، در اینجا هم یک لفظ تک تک معانی خودش را نشان بدهد و بر آنها دلالت کند همانطوری که دلالت بر یک معنا دارد. بله در مجموع به کار گرفتن مثل کلمه بشره اشکالی ندارد یا لفظ را در معنای جامع به کار گرفتن هم اشکالی ندارد مثل لفظ عین، این دو مورد از بحث ما خارج اند.

مشهور می گویند چنین استعمالی ممکن نیست، مرحوم آخوند هم می گوید این ممکن نیست، لذا در برخی بحث های روایی در باب اصول عملیه و غیر آن در فقه و اصول تاثیر دارد. اگر ما بگوییم جایز است می شود از روایات چندین معنا را استفاده کرد.

این بزرگواران ادله ای را ذکر کرده اند:

بیان مرحوم آخوند در مساله[3]

1.مرحوم آخوند می گویند ارتباط الفاظ با معانی ارتباط علامت و ذو علامت نیست، اگر لفظ علامت باشد در حین استعمال مثل چراغ قرمز و اینها، بله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد جایز بود، مثلا تابلو گذاشته اند اینجا خودپرداز دارد، علامت می تواند چند معنا را منتقل کند مثلا دلالت دارد بر اینکه می شود پول نقد گرفت می شود پول انتقال داد، قبوض را پرداخت کرد... علامت می تواند چندین معنا را منتقل کند.

ولی لفظ در حین استعمال علامت نیست بلکه لفظ وجه معناست و فانی در معناست، وقتی فانی شد دیگر نمی شود در معنای دیگری هم فانی بشود. وقتی در یک معنا فانی شد دیگر معنا ندارد در معنای دیگری هم فانی بشود، بعد می فرمایند که نشانه اینکه لفظ فانی در معناست این است که قبح معنا در لفظ تاثیر می گذارد، اگر معنا نیکو باشد آن لفظ را هم نیکو جلوه می دهد واگر قبیح باشد آن لفظ را هم قبیح جلوه می دهد با اینکه لفظ تعدادی حروف است. و الا اگر دو چیز بودند دیگر قبح و حسن معنا نباید به لفظ سرایت می کرد.

چون لفظ فانی شده لازمه اش این است که دیگر در معنای دیگری فانی نشود چون وقتی فانی بشود دیگر لفظی باقی نمی ماند تا بخواهد در معنای دیگری هم به کار برود و در آن هم فانی بشود. لفظ وجه و صورت معناست و نمیتواند صورت و وجه برای معنای دیگری باشد. لذا اگر بخواهیم لفظ بر چند معنا دلالت داشته باشد باید تکرار بشود و هر بار در یک معنای جدیدی به کار برود.

بر این بیان استاد سبحانی اشکال کرده اند[4] که ما این فنا را قبول نداریم، مراد شما یا فنای واقعی است و یا فنای واقعی نیست، در اینجا می گوییم مراد فنای واقعی نیست چون در اینجا کسی که معنای لفظ را نمی داند، به لفظ توجه دارد و معنا به ذهنش نمی آید پس معلوم می شود لفظ فانی نشده است و الا نمیشد به آن توجه کرد. لذا لفظ باقی است و فانی نشده است.

اگر مرادتان از فنا این است که غرض اصلی گوینده همین معناست و این لفظ نیست، اگر این باشد اشکالی ندارد که لفظ همزمان بر چند معنا دلالت داشته باشد مثلا یک غرض اصلی از لفظ این معناست و یک غرض عرضی هم در کنارش وجود دارد که بر معنای دوم دلالت دارد. می شود دو غرض اصلی و عرضی در کنار هم جمع بشود.

به نظر ما بیان استاد سبحانی قابل اشکال است چون مرحوم آخوند فرمود لفظ فانی در معناست، شما فرمودید مراد یا فنای حقیقی است و عرضی، در حالی که شما نباید بگویید غرض عرضی بلکه باید بگویید فنای حقیقی و اعتباری نه فنای حقیقی و عرضی، شما باید فنای اعتباری را تصحیح کنید و بحث در غرض اصلی و عرضی نیست. فنای حقیقی را که شما نپذیرفتید که همینطور هم می باشد چون لفظ فنای حقیقی در معنا ندارد. باید بگویید شق دوم فنای اعتباری است و ما باید توجه کنیم و ببینیم فنای اعتباری ممکن است یا نه، مرحوم آخوند ظاهرا دارد فنای اعتباری را بیان می کند نه حقیقی را.

در فنای اعتباری شما فرض می کنید این لفظ در این معنا فانی شده است، و دیگر معنا ندارد دوباره فرض کنید این لفظ باقی است و دوباره در یک معنای دیگری فانی می شود به فنای اعتباری، لذا معقول نیست در فرض تناقض باشد، نمی شود چیزی را هم فرض بکنید و هم فرض نکنید، این اشکال ما به استاد سبحانی است.

جوابی که از مرحوم آخوند می شود داد این است که بگوییم لفظ همیشه فانی نیست، لفظ گاهی علامت است و وقتی علامت باشد شمای آخوند هم گفتید اگر علامت باشد استعمال لفظ در اکثر از معنا اشکالی ندارد. پس استعمال لفظ در معنا دو حالت دارد حالت فنا و حالت علامت، در صورت اول استعمال لفظ در اکثر از معنا ممکن نیست ولی در صورت دوم ممکن است. مثل برخی از ادبا که هم به لفظ توجه دارند و هم به معنا، در اینجا ممکن است. (اشکال و جواب). پس ما حرف آخوند ره را قبول داریم.

دلیل دیگر را مرحوم آقا ضیا ذکر کرده اند که چنین استعمالی محال است[5] ، و آن این است که رابطه لفظ با معنا رابطه مرآت و صورت در آن است، نه علامت است و نه فنا و نه... وقتی لفظ مثل آینه باشد نمی شود یک لفظ هم آینه باشد برای یک معنا و همزمان آینه باشد برای معنا یا معانی دیگر، وقتی کسی را کاملا آینه نشان می دهد نمی شود شخص دیگری را هم نشان بدهد، این بیان نظر ایشان بامثال.

توضیح بیان ایشان این است که استعمال لفظ در معنا استعمال آلی است یعنی استعمالش لحاظ آلیت دارد یعنی شما آن لفظ را آلت قرار می دهید برای آن هدف خودتان که همان معناست. لحاظ آلی است و نه استقلالی، لذا لفظ را باید لحاظ آلی بکنید، آن وقت لحاظ آلی وقتی به این لفظ خورد، اینجا شما علم و آگاهی دارید به این لفظ، آن وقت همزمان می خواهید یک لحاظ دیگری به همان لفظ داشته باشید تا به معنای دیگری برسید، در حالی که یک شی بیشتر از یک لحاظ نمی تواند داشته باشد، شما از یک جهت بیشتر نمی توانید به یک چیز علم و آگاهی پیدا کنید والا لازم می آید اجتماع مثلین که محال است. یک معلوم یک علم بیشتر به آن ممکن نیست بله اگر چشم را بستید و دوباره نگاه کردید و دوباره لحاظ کردید آن یک علم دیگری می شود، ولی با همان نگاه اول تان بخواهید لحاظ دومی را به لفظ داشته باشید این ممکن نیست.

پس چون این لفظ را شما مرآت برای این معنا قرار دادید و شما به این لفظ یک آگاهی پیدا کردید، اگر بخواهید این لفظ آلت بشود برای معنای دیگر و مرآت بشود برای معنای دیگر باید دوباره این لفظ را لحاظ کنید وحال اینکه شما یک لفظ دارید و بیشتر از یک بار نمی توانید آن را لحاظ کنید با یک استعمال. لذا لحاظ همان علم است و علم هم با توجه با معلوم ها تکثر می یابد در حالی که معلوم شما در اینجا یکی است چون آن را یکبار لحاظ کرده اید در یک استعمال واحد، بله اگر در دو استعمال لحاظ بشود آن می شود دو لحاظ و استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست، استعمال لفظ در اکثر از معنا این است که با یک استعمال لفظ در معنا، آن لفظ را چند بار در چند معنا لحاظ بکنید در حالی که لفظ با یک استعمال یک لحاظ بیشتر نمی تواند داشته باشد چون یک معلوم بیشتر نیست. خلاصه ملحوظ واحد لحاظ واحد دارد نه بیشتر.

جوابی که استاد سبحانی به ایشان می دهند این است که ما قبول داریم که لحاظ با لفظ یکی است ولی لحاظ با معنا دو چیز است، لحاظ لفظ یکی است و ما از اول دو معنا را در نظر می گیریم. مثلا هم عین جاریه را می خواهیم و هم عین باکیه را، می گوییم یک لفظ را می خواهیم که این دو معنا را برساند، لذا لفظ را یکبار لحاظ می کنیم ولی برای چند معنای مختلف از اول، لذا آن اشکال ایشان وارد نمی شود. پس ما در اینجا لفظ را دوباره لحاظ نکرده ایم بلکه معنا را دو بار یا چندبار لحاظ کرده ایم با یکبار لحاظ لفظی که دلالت بر این معانی دارد.

ظاهرا جواب ایشان قابل اشکال است، چون آقا ضیا می گوید مجموع را نباید در نظر بگیریم، معنا را وقتی شما در نظر گرفتید این لفظ کلا برای این معناست و نمی شود در معنای دیگر به کار برود، اگر معنا را دوبار لحاظ کنیم سوال می شود که این لفظ مرآت برای کدام یک از این دو یا چند معانی مختلف است، اگر مرآت برای مجموع معانی باشد که از محل بحث خارج است چون گفتیم مجموع معانی را ممکن است لفظ برساند و در آن اختلافی نیست، ولی اگر مرآت هر کدام به تنهایی باشد که این نمی شود و قابل اشکال است، زیرا وقتی لفظ مرآت برای یک معنا شد دیگر نمی شود مرآت برای دیگری باشد مگر اینکه مرآت را کاملا بچرخانید.

مرحوم نائینی می گویند[6] استعمال لفظ در اکثر از معنا محال است منتها بیان ایشان با بیان مرحوم آخوند و آقا ضیا فرق دارد، و آن این است که ایشان گفته اند نفس بسیط است و قدرت ندارد همزمان چند چیز را با هم ملاحظه بکند لذا نمی تواند برای لفظ چند معنا را با هم ملاحظه بکند، ولی مرحوم خوئی و دیگران بر ایشان اشکال کرده اند که نه نفس انسان این قدرت را دارد که همزمان چند چیز را در نظر بگیرد و ملاحظه بکند و این محال نیست، نفس هایی هستند که قدرتمند هستند ظرفیت بالایی دارند و می توانند چندین مطلب را با هم ملاحظه بکند، مثلا هم میخورد و هم کار می کند و هم...

ما تا حال سه بیان برای استحاله استعمال لفظ در از اکثر از معنا بیان کردیم. ان شاءالله بقیه بحث را در جلسه بعدی بیان می کنیم.

 


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص36.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص230.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص36.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص231.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص232.
[6] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص233.