درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/صحیح و اعم/تصویر جامع

بحث در این بود که بنا بر قول صحیحی و اعمی باید جامعی تصویر شود[1] ، لذا هر کدام از طرفین یک جامع هایی را پیشنهاد داده اند، مثلا نماز دارای افراد بسیاری است که معنای نماز باید حقیقتا بر همه آنها صدق کند. لذا مشکلی که در اینجاست این است که جامع چیست؟

مرحوم آخوند برای صحیح یک جامع ذکر کرده و رد شده است ولی برای اعم جامع های زیادی ذکر کرده و جواب داده است. استاد سبحانی برای قول صحیحی پنج احتمال برای بیان جامع آن ذکر کرده اند و آنها را مورد بررسی قرار داده است.

مرحوم آخوند جامع را اینگونه مطرح کرده اند که جامع یک امر بسیطی است که اسمش را نمی دانیم ولی در همه افراد وجود دارد، جامع مرکب نیست تا شما اشکال کنید در برخی از افراد وجود دارد و در برخی افراد وجود ندارد، بلکه جامع امر بسیطی است اگرچه اسمش را ندانیم. حال از کجا این امر بسیط را تشخیص بدهیم و کشف کنیم؟ می فرماید از آثار آن معلوم می شود، مثلا وقتی می بینیم همه افراد نماز یک اثر دارد می فهمیم جامع هم واحد است چونکه الواحد لا یصدر الا من الواحد، طبق این قاعده که بیان می کند سنخیت بین علت و معلول را، می فهمیم نمازهای صحیح یک جامع بیشتر ندارد چون افراد آن یک اثر دارد، ولی ما اسمش را نمی دانیم ولی از باب تقریب به ذهن می گوییم اسم آن قرب خاص است، پس هر نماز صحیحی یک قرب خاصی برای فرد می آورد و نتیجه آن اثر واحد است لذا جامع بسیط است. هر کدام از نماز و حج و زکات و ... برای خود یک جامع مخصوص بخود را دارند والا اینها یکی می شدند و قابل تفریق از هم نبودند.

استاد سبحانی بر آخوند ره چهار اشکال می کنند:[2]

اشکال اول این است که صدر و ذیل کلام شمای آخوند معلوم نیست، در صدر کلام می گویند اسم جامع را نمی دانیم ولی اثرش تنهی عن الفحشاء و المنکر است، ولی از ذیل کلام شان فهمیده می شود که همین تنهی عن الفحشاء و المنکر خودش جامع و موضوع له برای نماز است، عبارت مرحوم آخوند این است:

و منها أنه لا بد على كلا القولين من قدر جامع‌ في البين كان هو المسمى بلفظ كذا و لا إشكال في وجوده بين الأفراد الصحيحة و إمكان الإشارة إليه بخواصه و آثاره فإن الاشتراك في الأثر كاشف عن الاشتراك في جامع واحد يؤثر الكل فيه بذاك الجامع فيصح تصوير المسمى بلفظ الصلاة مثلا بالناهية عن الفحشاء و ما هو معراج المؤمن و نحوهما.[3]

اگر باء در بالناهیة را سببیت بگیریم دیگر تضادی بین صدر وذیل کلام ایشان پیش نمی آید. می فرمایند جامع یک امر بسیطی است که می شود به آن با عناوین همچون ناهی از فحشا و معراج مومن در صلات اشاره کرد.

اشکال اول که اشاره شد این است که صدر و ذیل کلام ایشان با هم سازگاری ندارد و ما عرض کردیم اگر باء را در بالناهیة عن الفحشاء سببیت بگیریم مشکل حل می شود.

اشکال دوم این است که شما اسم جامع را بیان نکردید و فقط گفتید می شود به آن اشاره کرد ولی اسمی ندارد، چیزی که نمی شود آن را تصور کرد و نمی شود آن را تفهیم کرد چرا می خواهید برایش لفظ قرار دهید، وضع در جایی است که معنایی در ذهن تان نقش بسته و می خواهید لفظی برایش قرار دهید.

اشکال سوم این است که شما فرمودید ما از قاعده الواحد می فهمیم یک جامع بسیط در کار است و موضوع له است در حالی که این قاعده یک قاعده فلسفی است و در جایی می آید که ما یک واحد و جامع بسیط داشته باشیم که اولا واحد شخصی باشد و بشود به آن اشاره کرد، و همچنین بسیط حقیقی باشد، اگر چنین موردی باشد اینجا می گوییم الواحد لا یصدر الا من الواحد، چون اگر بخواهد از بیشتر از یک چیز صادر بشود باید دو تا مناسبت داشته باشد و حال اینکه فرض این است که از یک چیز صادر شده است، و الا بسیط نخواهد بود و تکثر لازم می آید. مصداق آن هم فقط عقل اول است چون بسیط من جمیع الجهات است لذا صادر نمی شود الا از بسیط واحد شخصی یعنی واجب تعالی.

در اینجا ما بگوییم اثر یکی است و آن تنهی عن الفحشاء و المنکر است این صحیح نیست چون این جامع، واحد بالنوع است و نه واحد شخصی، فحشا و منکرها مختلف و متعدد هستند، نهی از خیانت غیر از نهی از سرقت است و اینها غیر از نهی از دروغ اند، و هکذا... لذا خود نهی و خود منهی واحد شخصی نیستند، ممکن است یک عملی از یک چیزی نهی بکند و یک عمل دیگری از یک چیز دیگری نهی کند لذا واحد بالنوع هستند. واحد بالنوع یعنی چند چیز مختلف هستند که در یک جهت اشتراک دارند مثلا زید و عمر و بکر و خالد در انسانیت به هم می رسند و اشتراک دارند. در اینجا حتی گفته اند که صلات ها واحد بالعنوان هستند نه واحد بالنوع چون اینها دارای ماهیت اعتباری اند و ماهیت حقیقی ندارند. (اشکال و جواب طولانی).

لذا استاد سبحانی می فرمایند این بحث فلسفی درباره این قاعده در اینجا جاری نمی شود. مگر اینکه از باب سنخیت علت و معلول جلو بیاییم که در این صورت ممکن است حرف آخوند را بپذیریم، مثلا آیا بین آتش و گرما سنخیت نیست، بله وجود دارد، چون جامع از یک سنخ خاصی باید حاصل بشود.

اشکال چهارم این است که استاد می فرمایند اگر گفتید جامع بسیط است و درحالی که قائل به وضع برای صحیح هم هستید، پس در نماز باید جامع تحویل دهید و این جامع بسیط مسبب است از آن افعال و اعمال عبادی در نماز، صلات اسم است برای آن جامع نه آن افعال و اعمال خارجی، جامع بسیط برای شما روشن است یا نه؟ روشن نیست چون فقط اثرش را می دانید.

حال اگر شک کنید که فلان جز واجب است یا نه؟ شما باید احتیاط را جاری کنید، چون شما اگر شک کنید این جز یا شرط از ماهیت صلات محسوب می شود یا نه، چون نمی دانید در اینجا بسیط موثر است یا نه، باید احتیاط کنید چون ممکن است در ایجاد آن امر بسیط موثر باشد لذا باید آن جز یا شرط را اتیان کنید، لذا در هر جز یا شرطی که شک کردید باید آن را اتیان کنید تا آن امر بسیط را یقین کنید که حاصل شده است و الا نمی توانید یقین حاصل کنید که آن جامع بسیط محقق شد یا نه، شما که جامع بسیط را نمی دانید این جامع بسیط از اعمال و افعال ایجاد می شود و لذا در هر عملی یا جزئی یا شرطی که شک کنید باید آن را بیاورید تا یقین حاصل کنید که امر بسیط حاصل شده است. این اشکال یک اشکال مهمی است که آخوند هم به آن ملتفت بوده و از آن جواب داده است.

باید بدانیم جامع بسیط که اجزا ندارد که شما بگویید این اجزا معلوم را یقین داریم و آن اجزا دیگر مشکوک است و برائت جاری می شود اینطوری نیست، بلکه جامع امر بسیط است و امرش دائر بین ایجاد شدن و ایجاد نشدن است لذا باید یقین کنید که حاصل شده لذا نتیجه این مطلب این است که در همه جا باید احتیاط کنید و اجزا و شرایط مشکوک را بیاورید و انجام دهید تا یقین حاصل کنید امر بسیط حاصل شده است. در حالی که ما می بینیم فقها با اینکه قائل به وضع برای صحیح هستند مع ذلک در اینگونه موارد احتیاط نمی کنند بلکه قاعده برائت را جاری می کنند لذا معلوم می شود جامع امر بسیطی نیست بلکه مرکب است و الا علما باید قاعده احتیاط را جاری می کردند نه برائت را و این یک اشکال واضحی است.

مرحوم آخوند از این اشکال جواب می دهد به اینکه نه این چنین چیزی لازم نمی آید، درست است که ما گفتیم که جامع امر بسیطی است ولی ما این جامع بسیط را مسبب نمی گیریم تا این اشکال شما وارد باشد، جامع بسیط مسبب نیست بلکه منطبق بر خود افراد صلات است، وقتی منطبق شد می شود برائت جاری کرد، اگر یک چیز بود، محصل و محصل، سبب و مسبب، می گفتیم مولا مسبب را خواسته پس باید احتیاط کرد و همه سبب را آورد تا مسبب محقق شود، اما اگر این عنوان بسیط منطبق شد دقیقا بر این فرد، آن وقت می شود گفت این عنوان بسیط به تبع این انطباقی که بر فرد دارد، این مقدارش که منطبق شده است یقینی است و آن مقدارش که منطبق نشده است مشکوک است لذا در مورد مشکوک برائت را جاری می کنیم.

آخوند می گوید عنوان بسیط را مسبب نمی گیریم بلکه به صورت انطباق در نظر می گیریم و در قسمت غیر منطبق که مشکوک است برائت جاری می کنیم و آنچه را که اثر بر آن منطبق است اتیان می کنیم و انجام می دهیم و می آوریم. مثلا نوع انسانی بر همه انسانها که افرادش هستند منطبق می شود چه ناقص باشد چه تام باشد چه ... صورت نوعیه هم بسیط است و با تحلیل جدا می شود و مرکب می شود. اشکال و جواب...

استاد به این بیان اشکال می کنند و عبارت شان این است:

يلاحظ عليه: أنّ الالتزام بالجامع البسيط بأيّ نحو كان، يوجب الاشتغال لا البراءة، وكون المسبب غير السبب كما في الصورة الأُولى، أو متّحداً معه كما في المقام، لا تأثير له في اختلاف الأصل، وذلك لأنّ متعلّق الأمر هو العنوان الكلّي المنتزع وهو أمر بسيط، لا المنتزع منه الّذي يتّحد فيه الأمران، فمنشأ الخلط تصوّر أنّ الأمر يتعلّق بالوجود الخارجي الّذي يتّحد فيه المنتزع والمنتزع منه، غافلاً عن أنّ الأمر يتعلّق بالعنوان الكلّي الموجود في الذهن لغاية الإيجاد، وهو غيرالمنتزع منه في مقام تعلّق الأمر.[4]

لذا در صورت شک در اجزا و شرایط همیشه باید قاعده احتیاط را جاری کرد چون عنوان بسیط اجزا ندارد که نسبت به برخی از آنها برائت جاری کرد. لذا این اشکال استاد بر مرحوم آخوند وارد است لذا فقها در اینگونه موارد برائت جاری می کنند.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص175.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص178.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص24.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص181.