درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/حقیقت شرعیه/بیان اقوال چهارگانه

 

بحث ما در حقیقت شرعیه بود و اقوال اربعه را ذکر کردیم و مختار ما هم قول رابع شد و آن این بود که این الفاظ در این معانی قبل از شریعت اسلام هم بکار می رفته است و مخصوص اسلام نیست تا ما بخواهیم به حقیقت شرعیه قائل بشویم. پس می رسیم به ثمره این بحث، ثمره بنا بر قول ما این است که هر گاه در سخنان اهل بیت و قرآن ببینیم حمل بر معانی شرعیه می شود، چون این معانی قبل از اسلام هم بوده اند.

اما ثمره بنا بر قول سوم که می گفت این معانی در اسلام حقیقت شرعیه یافته اند به وضع تعینی، این است که بگوییم ثمره چهار صورت دارد:

1.یک وقت هم تاریخ استعمال و هم تاریخ نقل هر دو معلوم است، که تکلیف روشن است یعنی اگر قبل از زمان نقل استعمال کرده حمل بر معانی لغویه می شود و اگر بعد از زمان نقل استعمال کرده حمل بر معانی شرعیه می شود.

2.گاهی تاریخ هر دو مجهول است که در اینجا مجمل می شود و نمی شود گفت مراد از این الفاظ معانی لغویه است یا شرعیه.

3. اگر زمان استعمال معلوم است ولی زمان نقل روشن نیست، در اینجا گفتیم سه نظر است و نظر مختار امام خمینی این است که نمی شود با استصحاب عدم نقل، ظهور را درست کرد لذا مشکل را حل نمی شود، در اینجا ما تابع ظهور هستیم این الفاظ در هر معنایی ظهور دارد همان ملاک است و الا مجمل می شود.

4.اگر زمان نقل معلوم باشد مثلا زکات در نهم هجری نقل یافته است، ولی زمان استعمال آن روشن نیست، در اینجا اصلی که در ناحیه نقل جاری بشود وجود ندارد چون زمانش معلوم است، فقط استصحاب در طرف استعمال جاری می شود به اینکه یقینا در زمانی استعمال نبوده نبوده نبوده، این را استصحاب می کنیم تا زمان نقل، یعنی استعمال بعد از نقل اتفاق افتاده لذا حمل بر معنای شرعی می شود. درباره این استصحاب سه تا نظریه وجود دارد:

نظریه اول را مرحوم آخوند دارند[1] که استصحاب عدم استعمال جاری نیست چون مثبت است برای اینکه استصحاب در چیزی جاری می شود که شرعی باشد اینجا که این استعمال شده یا نه این موضوع حکم شرعی نیست، بخواهد اثر شرعی داشته باشد باید شما استعمال را برگردانید به بعد از نقل، برای اینکه شما می خواهید با استصحاب عدم استعمال، ثابت کنید که پس استعمال واقع شده است بعد از نقل، و این لازمه عقلی است و مثبت است، یعنی می خواهید بگویید «پس استعمال واقع شده بعد از نقل» و این مثبت است چون لازمه عقلی استصحاب است. لذا استصحاب عدم استعمال جاری نمی شود چون امر شرعی نیست اگرچه لازمه اش یک امر شرعی است.

نظریه دوم را مرحوم حائری دارند[2] و عکس نظریه آخوند ره است، می فرماید ما کاری با استعمال و غیر استعمال نداریم می گوییم هر کلمه ای در هر زمانی بود آن بر وضع اولی خودش مستقر است، مگر اینکه وضع ثانی و معنای جدید ثابت بشود، و این یک اصل عقلائی است، در اینجا هم صلات یعنی دعا مگر اینکه نقل ثابت بشود واین نقل برای ما ثابت نشده است.

نظریه سوم را مرحوم امام دارند[3] به اینکه با استصحاب لغت درست نمی شود و زبان تابع ظهور است، باید ببینیم ظهور دارد یا نه. این هم بیان حضرت امام ره.

پس خلاصه این بحث این است که اگر ما قائل باشیم این معانی قبل از اسلام بوده به همان معنای شرعی حمل می شود ولی اگر بگوییم قول سوم صحیح است این مباحث مذکور پیش می آید که ذکر کردیم.

اما اگر قائل به قول دوم بشویم که حقیقت شرعیه ثابت نیست و حقیقت متشرعه ثابت است آن وقت هر کلمه ای که قبل از آن باشد باشد الفاظ را بر معانی لغویه آن حمل کنیم. الا اینکه فرموده اند در زمان پیامبر ص این معانی مجاز مشهور شده اند و چنین چیزی گاهی بر معنای حقیقی مقدم است. اگر این را بگوییم درست است ولی نسبت به همه کلمات عبادات صحیح نیست.

بحث صحیح و اعم[4]

بحث این است که ما الفاظ عبادات داریم مثل صلات و صوم و حج و ... و یک الفاظ معاملات داریم مثل بیع و اجاره و ... در این الفاظ بحث شده است که آیا موضوع له اینها معنای صحیح است یا اعم از صحیح و فاسد.

ابتدا ما از عبادات شروع می کنیم، محل بحث در عبادات این است که این الفاظی که در عبادات وجود دارد و برای عبادات وضع شده است مثلا لفظ صلات که برای اعمال مخصوص و یا مرکب وضع شده است آیا برای آن مرکبی وضع شده است که صحت در موضوع له دخیل است یعنی مرکبی که دارای همه اجزا و شرایط است یعنی نمازی که اعمال و حرکات و اقوال را همگی دارد ارکان و غیر ارکان را همگی دارد، یا نه برای اعم از صحیح و فاسد وضع شده است یعنی صلات هم بر صلات صحیح و کامل اطلاق می شود و هم برای صلات فاسد و ناقص؟ این بحثی است که در اینجا باید دنبال کنیم.

این عبادات را گاهی مکلفین به صورت صحیح انجام می دهند وگاهی به صورت ناقص و فاسد انجام می دهند آیا این الفاظی که در شریعت برای عبادات انجام شده است برای صحیح از این عبادات وضع شده اند یا نه بر عبادات فاسد هم این الفاظ اطلاق می شوند؟

بیان ثمره بحث

ثمره بحث اجمالا این است که آیا به اطلاقاتی که در ادله آمده است مثل «اقیموا الصلاة» و «أحل الله البیع»، می توانیم در هنگام شک در شرطیت و جزئیت تمسک کنیم برای نفی شرطیت و جزئیت یا نمی توانیم. مثلا به نماز بدون قنوت هم نماز می گویند یا نه؟ این ثمره ای است که در اینجا ذکر شده است. بعدا این ثمره را مفصلا بیان می کنیم.

اگر بگوییم وضع شده است بر صحیح نمی شود به اطلاقات تمسک کرد چون هذا اول الکلام که این عبادت صحیح است یا نه، تا احراز صحت نشود نمی شود به اطلاقات تمسک کرد، ولی بنا بر قول به اعم می شود به اطلاقات تمسک کرد، چون صلات بودنش مثلا احراز شده است، چون صلات بدون قنوت هم صدق صلات بر آن می شود.

رابطه بحث حقیقت شرعیه با بحث صحیح و اعم

مطلبی اولی که در اینجا استاد مطرح می کنند این است که این بحث با حقیقت شرعیه چه رابطه ای دارد؟ آیا بر اساس همه اقوال در حقیقت شرعیه این بحث صحیح و اعم قابل طرح است یا نه فرق دارد ما به کدام یک از آن اقوال چهارگانه قائل باشیم چون براساس برخی از آن اقوال در حقیقت شرعیه این بحث مذکور می آید.

استاد سبحانی می فرمایند بنا بر قول سوم قطعا این بحث می آید یعنی بنا بر قول به حقیقت شرعیه این بحث قطعا می آید پس بحث می کنیم بنا بر این قول آیا پیامبر این الفاظ را فقط بر معانی صحیح وضع کرد و یا بر اعم از آن وضع کرده اند؟

بعد می فرمایند بنا بر قول چهارم هم این بحث می آید چون اسلام آمده برخی از خصوصیات را عوض کرده، لذا می گوییم آیا در ادیان گذشته این الفاظ بر معانی صحیحه وضع شده اند یا نه.

بنا بر قول اول که باقلانی گفت این الفاظ بر همان معانی لغوی خود هستند و باید با قرائن بفهمیم مراد از آنها عبادات شرعیه است مثلا صلات یعنی دعا ولی با قرائن می فهمیم که مراد اعمال مخصوصه است یعنی تعدد دال و مدلول در کار است، بحث می شود آیا بحث صحیح و اعم در اینجا می آید یا نه.

قول دوم هم که قائل به حقیقت متشرعه بود نه شرعیه آیا بحث صحیح و اعم بنا بر این قول هم می آید یا نه چون فرض این است که پیامبر ص مجازا این الفاظ را در زمان خودشان استعمال کرده اند، وقتی مجازی شد هم صحیح می شود مجازا استعمال شود و هم اعم.

در قول و اول و دوم که وضعی صورت نگرفته است ممکن است کسی بگوید این سالبه به انتفا موضوع است چون وضعی صورت نگرفته است تا ما بیاییم و بگوییم بر صحیح وضع شده است یا بر اعم!

مرحوم شیخ و آخوند و جناب استاد مدظله می فرمایند راه دارد و آن این است که ما اینطوری نزاع را تصویر می کنیم که بگوییم از معنای مجازی که می خواستند به معنای حقیقی عبور کنند کدام یک از اینها را در نظر گرفته اند معنای مجازی اول کدام بوده است؟ و بعدا از آن معنای مجازی اول رجوع کرده اند به معنای مجازی دوم، یعنی سبک المجاز من المجاز در کار است، بحث می کنیم که مجاز اول کدام است، پس ولو قائل به وضع هم نباشیم باز بحث صحیح و اعم جا دارد.

بحث می کنیم دو مجاز وجود دارد ممکن است هر دو مجاز هم عرض هم باشند وممکن است هم عرض نباشند و در طول یکدیگر باشند یکی اول در نظر گرفته شده و دیگری هم بعدا در نظر گرفته شده است.

یعنی می گوییم بین آن معنای حقیقی که دعا باشد با آن معنای مجازی که یا صحیح است و یا اعم با کدام یک، آن علاقه را در نظر گرفته اند، فرض کنیم علاقه را با نماز صحیح در نظر گرفته اند بعدا مجازا لفظ را در صحیح بکار می برند، بعد دیدند که این صحیح یک علاقه ای هم با فاسد دارد مجازا هم در آن فاسد بکار بردند، یعنی سبک المجاز من المجاز، اگر این را بگوییم فایده اش چیست؟ فایده آن این است که اگر ما یک وقتی فهمیدیم در معنای قبلی استعمال نشده است قرینه صارفه بوده نه قرینه معینه، می دانیم در معنای قبلی استعمال نشده است حمل می کنیم لفظ را بر آن معنای مجاز اول، چون مجاز دوم بعد از مجاز اول است.

پس بنا بر قول باقلانی می گوییم آن دال دوم که آورد، دال دوم معنای صحیح را اراده کرده است یا اعم از آن را اراده کرده است؟ و همچنین بنا برقول دوم که پیامبر ص لفظ را در معنای مجازی به کار می برد علاقه را با صحیح در نظر می گرفت و یا علاقه را با اعم در نظر می گرفت، نتیجه این است که اگر قرینه صارفه داشتیم ولی معینه نداشتیم حمل می شود بر معنای مجازی اول، چون می دانیم معنای حقیقی اراده نشده است لذا حمل بر معنای مجازی اول می شود.

در زبان عربی گفته اند گاهی سبک المجاز من المجاز هم وجود دارد کم وجود دارد ولی بالاخره وجود دارد، مثلا در آن آیه « وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلى‌ رَبِّها ناظِرَة» برخی گفته اند رب به معنای رهبر است، و برخی هم گفته اند یعنی به بهشت خداوند نگاه می کند، یعنی مراد از رب معنای رحمت است و دوباره مراد از معنای مجازی رحمت معنای مجازی دیگر است یعنی آثار آن رحمت الهی که بهشت باشد، که معنای مجازی دوم است. این مثال را برای سبک المجاز من المجاز آورده اند. لذا بحث بنا بر همه اقوال می آید طبق نظر استاد.

به نظر ما می شود بحث را به صورت دیگری مطرح کرد که پیامبر لفظ را در معنای مجازی به کار برده است ولی مجاز دو سنخ است خود معنای مجازی دو سنخ است نه اینکه دو تا معنای مجازی داریم. آیا در آن سنخ صحیح استعمال شده است و یا در آن سنخ اعم از آن استعمال شده است اینطوری مطرح کنیم دیگر آن سختی بیان آقایان را ندارد. یک مجاز بیشتر در کار نیست یک مجاز صحیح و یک مجاز فاسد. مثلا راس را در بزرگ قوم استعمال می کنند که ما یک راس صحیح داریم یعنی لایق است و یک راس فاسد یعنی کسی که لایق نیست، آیا راس که معنای مجازی است آیا در معنای صحیح استعمال شده است و یا در معنای اعم از آن. آیا مصداق آن وسیع و اعم است و یا معنای ضیق آن است. به این سبک بحث کنند به نظر بنده روشن تر است.

عدم انحصار بحث در الفاظ عبادات و معاملات

یک نکته در اینجا این است که آقایان بحث را منحصر در بحث در الفاظ عبادات و معاملات کرده اند ولی از نظر ما ممکن است بحث در هر لفظی که در خطابات آمده است جاری بشود مثلا کسی که چشم کسی را درآورده است در شرع آمده باید دیه اش را بپردازد که پانصد دینار است آیا مراد از آن چشم صحیح است یا اعم از آن، یا مثلا فرموده باید قربانی کند آیا مراد صحیح آن است و یا اعم از آن، پس بحث در همه الفاظی که در خطابات آمده جاری است و مختص به الفاظ عبادات و معاملات نیست.

می گوییم هر کدام از این الفاظ و لو معنایش تکوینی باشد برای صحیح وضع شده است و یا مراد از آن اعم از صحیح وفاسد است. مثلا گفته اند هر کس حیات کسی را سلب کرد قاتل است حالا این حیات کسی که مرگ مغزی شده است حیات فاسدی است چون برنمی گردد ولی حیات دارد بالاخره ولی حیات صحیح نیست و فاسد است، آیا این نوع حیات هم داخل است یا نه مراد حیات صحیح است یعنی اگر کسی حیات شخصی را که حیات فاسد دارد سلب کرد آیا قاتل است و یا نیست. آیا پزشکانی که حیات فاسد بیمار را سلب می کنند قاتل اند و یا نیستند به این دلیل که مراد از قتل این است که شخص حیات صحیح را سلب کند نه حیات فاسد را.

 


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص22.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص167.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص167.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص169.