درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/حقیقت شرعیه/بیان اقوال چهارگانه

بحث واقع می شود در حقیقت شرعیه. استاد سبحانی دو مقدمه در اینجا ذکر می کنند:[1]

مقدمه اول این است که این بحث از نتایج بحث از علامات حقیقت و مجاز است، و همچنین بحث صحیح و اعم هم از نتایج بحث از علامات حقیقت و مجاز است، چون در هر دو مساله به دنبال فهم معنای لغوی هستند و به تبادر و اینها استدلال می کنند. عبارت ایشان این است:

البحث عن الحقيقة الشرعية نظير ما سندرسه في المستقبل من كون أسماء العبادات موضوعة للصحيح أو للأعم منه، من نتائج البحوث السابقة، أعني: تمييز المعنى الحقيقي عن المجازي بالتبادر ونظائره كما سيظهر، حيث يستدلّ القائلون بالحقيقة الشرعية أو وضع ألفاظ العبادات والمعاملات للصحيح، بالتبادر تارة وعدم صحة السلب أُخرى.

بهتر است اینطور تعبیر کنیم که آن بحث جز مبادی تصدیقی این بحث است چون هر جا که به استدلال از یک بحث برای بحث دیگر نیاز شود، آن را می گویند مبدا تصدیقی، لذا بحث علامات الحقیقه و المجاز از مبادی تصدیقی این بحث است.

مقدمه دوم که مهم است این است که اگر ما کلمه ای از این کلمات که مربوط به عبادات است مثل صلات و زکات و خمس و ... ، اینها را در روایات اهل بیت علیهم السلام ببینیم حمل بر معانی جدید می کنیم یعنی بر معانی شرعیه خود، صلات یعنی اعمال مخصوصه نه دعا.

انما الکلام در خطابی است که از پیامبر نقل شده است مثلا روایاتی نقل شده از ایشان که کلمه صلات و زکات و ... در آن آمده است، یا درآیات قرآن آمده است، والا در احادیث معصومین بر همان معانی جدید حمل می شود که از آن تعبیر به معانی متشرعیه می کنند. بحث در سخنان پیامبر است که آیا در زمان خودشان معانی را عوض کرده اند و یا نه، وضع جدیدی انجام داده است یا نه. پس کلام بعد از زمان علی ع نیست بلکه کلام در زمان پیامبر است نسبت به روایات ایشان و آیات قرآن کریم.

البته این دو مقدمه ایشان بنا بر نظریه مشهور است والا بنا بر برخی از اقوال در اینجا دیگر خبری از حقیقت متشرعیه نیست لذا حقیقت شرعیه در زمان انبیا دیگر ثابت می شود یا حقیقت لغویه ثابت می شود.

بحث بعدی که ایشان مطرح کرده اند این است که در این مساله سه تا فرض داریم و چهار قول، که این چهار قول مبتنی بر یکی از این سه فرض است:[2]

فرض اول این است که بگوییم این معانی جدید مثل صلات به معنای اعمال مخصوص و... قبل از اسلام اصلا وجود نداشته اند.

فرض دوم این است که قبل از اسلام بوده ولی استعمال این الفاظ در آن معانی کم بوده و شیوع نداشته است وبعد از آمدن اسلام در زمان خود پیامبر استعمال الفاظ در معانی جدید شیوع پیدا کرده است و حقیقت شده اند در معانی جدید.

فرض سوم این است که اصلا این معانی قبل از اسلام بوده اند و شیوع هم داشته است و اسلام هم این معانی را عوض نکرده است بلکه شرایط یا برخی اجزا را عوض کرده است. مثلا فرض کنید مسیحی ها سجده نداشته اند ولی اسلام آمده علاوه بر رکوع سجده را هم در نماز اضافه کرده است، ذکری اضافه کرده ویا قرائتی مثل حمل را اضافه کرده است.

می فرمایند بنا بر این فروض سه گانه در اینجا چهار قول داریم:

1.قول اول را باقلانی گفته است[3] که متوفای 403 هجری قمری است و قول او مبتنی بر فرض اول است زیرا گفته است صلات بعد از اسلام هم در همان معنای لغوی استعال شده است، الفاظی مثل صلات و زکات و ... در همان معنای لغوی استعمال شده اند و پیامبر هم به همان معانی لغوی آنها را استعمال کرده است مثلا صلات به معنای هان دعا است فقط با تعدد دال و مدلول ما می فهمیم مراد از آن اعمال مخصوص است یعنی دعایی است که در آن اعمال مخصوص هم وجود دارد و صرف دعا کردن نیست، دعایی که شرایط خاص دارد دعایی که ارکان خاصی دارد البته اینها را از لفظ نمی فهمیم از قرائن وقیودی که همراه لفظ است می فهمیم. پس استعمال این الفاظ در لسان پیامبر به همان معنای لغوی است.

این نظر خلاف وجدان است چون وقتی ما صلات می گوییم ذهن مان به دعا نمی رود به، آن اعمال و افعال متوجه می شود، علاوه بر اینکه بیان شما دلیل می خواهد شما دلیلی ذکر نکرده اید، اتفاقا دلیل بر خلاف قول شما وجود دارد وقتی صلات می گویند متبادر از آن همین اعمال مخصوصه است نه معنای دعا، لذا این قول رد می شود و قابل قبول نیست.

قول دوم مبتنی بر فرض اول است، می گوید پیامبر اکرم این کلمات را مجازا در معانی جدید به کار برد ولی بعد از ایشان به حقیقی تبدیل شد، یعنی حقیقت شرعیه را قبول ندارد ولی حقیقت متشرعه را قبول دارد. بعد از پیامبر با کثرت استعمال پیدا کرد وضع تعینی پیدا کرد.

قول سوم مبتنی بر فرض سوم است، می گوید که قبل از پیامبر هم در این الفاظ در این معانی مذکوره استعمال شده ولی استعمال ضعیفی بوده است، پیامبر ص که الفاظ را در معانی جدید بکار بردند اول با قرینه بود ولی چون ذهن مردم با آنها آشنا بوده در خود زمان پیامبر این الفاظ در این معانی جدید حقیقت شده اند، یعنی این قول حقیقت شرعیه را می پذیرد. 23 سال زمات تبلیغ اسلام زمان کمی نیست.

بر این نظریه اشکال کرده اند که اگر می خواهید وضع را در زمان پیامبر اثبات کنید این وضع یا باید تعیینی باشد و یا اینکه تعینی باشد، وضع تعیینی یعنی خود پیامبر بگوید لفظ صلات را برای اعمال قرائت و سجده و رکوع و... وضع نمودم، ولی چنین وضعی ثابت نشده است، اگر ثابت بود به دست ما می رسید، وقتی همه حالات مهم زندگی پیامبر را ثبت کرده اند چطور مساله ای به این مهمی را که مربوط به وضع الفاظ شریعت است مربوط به عبادات مسلمانان است را ثبت نکرده اند.

واما ممکن است وضع تعینی شکل گرفته باشد ولی می گوییم زمانی که در آن پیامبر فعالیت کرده است چون مردم آشنا نبوده اند به احکام دینی، این چنین وضعی هم طول می کشیده است و در مدت زمان 23 سال ممکن نبوده است ویا حداقل مشکوک است.

در قول دوم ذکر شد که مدت 23 زمانی مکفی و وافی بوده است، کافی بوده است تا در آن زمان 23 سال حداقل وضع تعینی شکل بگیرد لذا 23 سال مدت زمان کمی نیست البته ما ادعای وضع تعیینی نمی کنیم ولی اثبات وضع تعینی ممکن است چنانکه در قول دوم هم به آن اشاره شد، مخصوصا در عبادت صلات و صوم و حج که مردم با آن خیلی سرکار داشته اند مخصوصا صلات.

اینطوری باید بگوییم این کلمات در زمان خود پیامبر مخصوصا لفظ صلات حقیقت شده اند لذا حقیقت شرعیه ثابت است این قول برخی از علماست.

البته می توانیم علاوه بر وضع تعیینی و تعینی استعمال به قصد الوضع را هم بگوییم از این طریق هم می شود حقیقت شرعیه را ثابت کرد. ممکن است پیامبر اکرم از این راه معانی شرعیه جدید را بیان کرده باشد و وضع کرده باید مثلا فرموده اند صلّوا کما رأیتموني أصلّي. مثل اینکه بچه ای برایش دنیا آمده می گویم بچه ام زید را بیاور و با استعمال وضع می کند اسم زید را برای فرزندش.

البته این استعمال بقصد وضع بر مبنای استاد اشکالی ندارد ولی بر مبنای ما که قرن اکید است نیاز به تکرار دارد یعنی بصرف استعمال حاصل نمی شود بلکه باید تکرار شود و قرن اکید حاصل شود. چون قرن اکید هم عامل کمی می خواهد و هم عامل کیفی.

لذا قول سوم قولی است قوی و استاد سبحانی هم می گوید کسی که حقیقت لغویه را نپذیرد این قول را باید بپذیرد. علاوه براینکه آقا ضیاعراقی هم می فرماید قول سوم درست است و حقیقت شرعیه ثابت است و دلیلش این است که دیدن عقلا این است که وقتی چیزی را اختراع می کنند اسم برای آن می گذارند در اینجا هم پیامبر اسلام این عبادات را اختراع کرده است به اذن الله تعالی و لذا باید برای آنها اسم بگذارد اگر اسم نگذارد این خلاف روش عقلاست.

ولی در اینجا یک قول چهارمی است که از همه قوی تر است[4] ، این قول دو مقدمه وجود دارد:

مقدمه اول آن این است که این معانی عبادات در قدیم وجود داشته است و این الفاظ در آنها به کار رفته است و لذا پیامبر در آنها تغییری ایجاد نکرده است و فقط شرطی یا جزئی را کم و زیاد کرده اند والا الفاظ در همان معانی قدیمی استعمال می شده اند.

اهل عرب در آن زمان اگرچه مشرک بودند ولی یک اعمال عبادی مثل صلات و حج داشته اند اهل کتاب هم بوده اند و الفاظ عبادات در آن زمان در میان آنها شایع بوده است و همه آن را اجمالا می شناخته اند. مثلا لفظ سفر و حضر همان معنا را دارد و فقط پیامبر برخی احکام صلات را در آن دوحالت تغییر داده است. البته تفاوتهای جزئی وجود داشته است ولی اصل معنا محفوظ بوده است.

استاد سبحانی برای اثبات این قول به آیاتی تمسک می کنند:

این آیه که می فرماید ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون﴾ و می فرماید ﴿ وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى‌ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق ﴾ ‌این خطاب به حضرت ابراهیم است و حج از همان زمان مرسوم بوده است اگر نگوییم در زمان حضرت آدم هم بوده است، حضرت عیسی می فرماید «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‌ نَبِيًّا» پس صلات در دین مسیحیت هم وجود داشته است، «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» در زمان حضرت اسماعیل هم صلات وجود داشته است.

مقدمه دوم این قول این است که عرب همین کلمات را در همین معانی به کار برده است و عمده در اثبات قول چهارم اثبات این مقدمه دوم است چونکه مقدمه اول را پذیرفته اند ولی برخی این مقدمه دوم را نپذیرفته اند، استاد می فرماید مقدمه دوم هم صحیح است و شواهدی بر آن وجود دارد:

یک شاهدش این است که عرب ها با یهود ونصاری ارتباط داشته اند، در نجران ارتباط داشته اند در مدینه ارتباط داشته اند، تجارت داشته اند، از آن طرف رحلة الشتاء و الصیف داشته اند، لذا به عربی تعبیری از اعمال عبادی یهود و نصاری داشته اند، مثلا می دیدند این مسیحی دارد یک اعمال خاصی انجام می دهد می گفته اند این دارد نماز می خواند و لفظ صلات را برای آن به کار می برده اند، می دیدند که اینها در یک ایام خاصی چیزی نمی خورند می گفته اند این ها روزه اند و لفظ صوم را برای آنها به کار می برده اند.

شاهد دوم کلام حضرت جعفر بن ابی طالب است وقتی که به حبشه رفتند و نجاشی از او پرسید دین شما چه دستوراتی دارد او به پادشاه نجران که نجاشی باشد فرمود ای پادشاه به ما بت پرست بودیم ولی پیامبر که آمد ما را به نماز و زکات امر کرد تا انجام دهیم ... «أيّها الملك كنّا قوماً أهل جاهلية نعبد الأصنام ـ إلى أن قال: ـ وأمرنا أن نعبد الله وحده لا نشرك به شيئاً، وأمرنا بالصلاة والزكاة والصيام فصدّقناه وآمنّا به...» پس معلوم می شود این کلمات عبادات در همان زمان در معانی عبادی مشهور بوده اند.

می فرمایند شاهد سوم آیاتی است که در اینجا وجود دارد: آیات مکی مثل «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‌، عَبْداً إِذا صَلَّى» این آیات همه مکی اند، و روشن است از این آیات منظور صرف دعا نیست و مراد یک اعمال خاصی است لذا معلوم می شود الفاظ عبادات در معانی عبادی در قدیم استعمال می شده اند.

در معلقات السبع لفظ صوم آمده و به حیوان نسبت داده شده است، ماه جمادی در عرب نماد یخ بندان و اینهاست، از جمادی بیرون شدند که شش ماه طول می کشد، می گوید صیام این حیوان طولانی شد. ولی این ظاهرا شاهد نیست چون صیام به معنای امساک است و نسبت به آن دو حیوان به کار رفته است و شاهد بر مطلب ما نیست.

لذا ما هم قول چهارم را تقویت می کنیم و هر لفظی که در کلام پیامبر ببینیم حمل بر همان معانی قدیمی می کنیم.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص156.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص157.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص157.
[4] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص161.