98/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدمات/وضع/علامات حقیقت و مجاز
بحث ما در صورت اول است و باید در اینجا از علامات وضع بحث کنیم، اولین علامت تبادر بود که از آن بحث کردیم اجمالا. حالا بحث می کنیم که با تبادر چگونه معنای حقیقی را کشف می کنید باید این را از اول بحث می کردیم ولی الان بحثش را انجام می دهیم.
1. راه اول این است که این علقه که از راه انسباق به دست آمده است و در بین معنا ولفظ وجود دارد این علقه ای ذاتی است.
2. راه دوم این است که بگوییم علقه را وضعا می دانیم یعنی چون لفظ را برای معنا وضع کرده اند این معنا به ذهن آمده است.
3. راه سوم این است که بگوییم با وجود قرینه این انسباق حاصل شده است.
پس منشا انسباق یکی از این سه علقه ذاتیه ویا وضعیه یا قرینه است مثل کثرت استعمال (انصراف) که نوعی قرینه است. ما علقه وضعیه را اثبات و آن دوتای دیگر را رد می کنیم.
در جواب می گوییم بله اگر ظهور روشن باشد دیگر نیازی به بحث از معنای حقیقی و مجازی نیست ولی فرض ما در جایی است که ظهور نداریم و لذا باید باید به دنبال معنای حقیقی باشیم چون یکی از راه های تشخیص ظهور فهم معنای حقیقی است، معنای لفظ را باید بدانیم تا بگوییم مثلا ظاهر در این معنای خاص است. بله ظهور موضوع حجیت است ولی راه رسیدن به ظهور فهمیدن معنای حقیقی است.
در جواب می گوییم درست است که تبادر معنای حالی را برای ما تشخیص می دهد ولی ما همین معنا را با کمک اصل عدم نقل برای زمان صدور روایات و اینها استفاده می کنیم. عقلا یک اصلی دارند به نام اصالت عدم نقل یعنی اصل این است که لغت تغییر پیدا نمی کند و لذا یک دیوان شعری مثل امرء القیس هم باشد می گویند معنایش این است، اگر یک وقف نامه ای برای هزار سال پیش باشد به زبان الان از آن استظهار می کنند لذا عقلا در استفاده از اسناد و کتب و نوشته های قدیمی همان ظهور فعلی را ملاک می دانند و آن را با اصالت عدم نقل به معنای گذشته بیان می کنند.
استصحاب دو جور است یکی استصحاب قهقرایی داریم که الان یقینی است و صدسال پیش مشکوک بوده، در این استصحاب یقین را به گذشته می کشانیم و می گوییم گذشته هم همین گونه بوده است، استصحاب معمولا برای آینده است یعنی متیقن سابق است و مشکوک لاحق است و یقین سابق را به الان هم تسری می دهند بخلاف استصحاب قهقرایی که مشکوک آن سابق است و متیقن در آن لا حق است. استصحاب قهقرایی از باب اخبار استصحاب حجت نیست بلکه از باب سیره عقلاست، همچنین اصل عدم نقل را قبول دارند و می گویند ارسطو این را گفته است و فلانی این را گفته و نمی گویند معلوم نیست چی گفته است.
افتادگی از صوت...
مراد متکلم را گاهی با معنای حقیقی می فهمیم گاهی با قرینه می فهمیم ولی گاهی کیفیت اراده نمی فهمیم، به عبارت دیگر ما سه نوع ظهور داریم:
1. ظهوری که از حاق لفظ است.
2. ظهوری که از قرینه است.
3. گاهی نمی دانیم ظهور از بابت حاق لفظ است و یا از قرینه است.
آیا در این مورد اخیر می شود اصالت الحقیقه جاری کرد و گفته اصل حقیقت است، می فرمایند نمی شود، اصالت الحقیقه در جایی جاری است که اصلا ظهوری وجود ندارد ومراد اصلا روشن نیست، اما جایی که ظهور وجود دارد اصالت الحقیقه بیاید تا بگویید اصل این است این معنا حقیقی است، چنین اصلی جاری نمی شود و جای اصالت الحقیقه اینجا نیست ... در سایه اصالت الحقیقه ظهور درست می شود ولی فرض ما این است که اصلا ظهور و مراد روشن است ولی معلوم نیست از حاق لفظ ظهور برخواسته است یا از قرینه؟ اینجا نمی شود به اصالت الحقیقه رجوع کرد و تمسک کرد و گفت اصل این است که معنا این است، چنین اصالت الحقیقه ای در اینجا نداریم. لذا اصالت الحقیقه در جایی جاری است که معنای لفظ را می دانیم ولی نمی دانیم مراد متکلم از آن معنای حقیقی است و یا مجازی است و اصالت الحقیقه را جاری می کنیم وظهور درست می کنیم ولی در جایی که کیفیت اراده را نمی دانیم اصالت الحقیقه به درد ما نمی خورد. این هم یک نکته.
مثلا نمی دانیم صعید به آن علف های روی زمین هم می گویند تا بشود بر روی آنها تیمم کرد یا به حجر می گویند صعید؟ می گوییم الحجرصعید، اگر صحت حمل بود از این راه می فهمیم معنا حقیقی است. یعنی معنایی را که شک داریم موضوع قرار می دهیم و آن لفظ را که می خواهیم معنایش را استعلام کنیم محمول قرار می دهیم اگر صحت حمل داشت معلوم می شود معنا حقیقی است و الا نه.
بعد می فرمایند اینجا
پس در علامت دوم با استفاده از آن گاهی خود معنای موضوع له را تشخیص می دهیم و گاهی مصداق واقعی آن را تشخیص می دهیم. در حمل اولی معنا را تشخیص می دهیم و در حمل شایع صناعی مصداق را تشخیص می دهیم.