درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/وضع /حقیقت انشاء

 

کلام به جملات انشائیه رسیده است. حقیقت جملات انشائیه چه معنایی دارند؟

مرحوم آخوند در کفایه مفصل بحث نکرده اند ولی چون بحث مهمی است دیگران مفصل تر به آن پرداخته اند. جمل انشائیه دو قسم اند:

برخی از جمل انشائیه هستند که مختص به انشاء هستند مثل صل، أکرم، که اختصاص به انشاء هستند و معنای خبری ندارند، یک جمل انشائیه داریم که مشترک بین خبر و انشاء هستند. مثل بعت که هم می تواند خبری باشد و هم انشائی. پس جملات انشائیه یا مختص اند و یا مشترک.

بحث ما فعلا در قسم دوم هست. که از بیان این قسم حکم قسم اول هم تا حدی روشن می شود. در حقیقت معنای انشاء سه قول وجود دارد:

نظر مرحوم آخوند خراسانی

یکی نظر مرحوم آخوند است، ایشان همان قولی که در مورد معانی حرفی و اسمی داشتند، همان را در اینجا دارند و می فرمایند معانی انشائیه و خبریه باهم فرقی ندارند و متحد اند، و فرق شان در مقام استعمال است که واضع شرط کرده هر کدام در جایگاه خود و موضع خود به کار روند.[1] یعنی واضع شرط کرده است که در مقام حکایت معنای خبری بدهد و در مقام تحقق معنای انشائی بدهد. پس فرق از طور استعمال است. پس معنای اینها چه شد؟ معنای اینها همان صورت ثبوت نسبت است که در ذهن حاصل می شود. مثلا بیع نسبت به الدار، که گاهی با هم نسبت پیدا می کنند، این بیع همان طور که در خارج هست در ذهن هم یک نسبتی دارد، ایشان می فرماید که این جمله چه در مقام خبر و چه در مقام انشاء در همان معنای ثبوت نسبت محمول به موضوع استعمال می شود، و فرق شان در مقام استعمال است. که یکی قصد حکایت در آن هست و دیگری حدوث را می رساند. یکی بیان ما وقع می کند و دیگری تحقق و حدوث را بیان می کند. این نظر مرحوم آخوند است.

پس نظر ایشان این شد که معنی جمل انشائیه و خبریه یکی است که همان «ثبوت نسبة المحمول للموضوع» است و فرق آنها در مقام استعمال است که یکی در زمان قصد الحکایة به کار می رود و دیگری در زمان تحقق به کار گرفته می شود. عبارت آخوند این چنین است:

اشکال عبارت ایشان این است که می فرمایند «في حکایة»، بلکه باید بگویند «لحکایة». تا معنا داخل در غرض بشود نه در موضوع له.این نکته را استاد تبریزی رخمه الله تعالی فرموده اند.

اشکالات نظر آخوند خراسانی

بر ایشان اشکالاتی کرده اند:

1.یک اشکال را استاد سبحانی بیان کرده اند و آن این است که اگر این فرمایش شما درست باشد در قسم جملات مختصه به انشاء چه می گویید؟ اینجا را بیان نکردید مثل لا تشرب الخمر، اضرب و ...[2]

البته آخوند می تواند در جواب این اشکال بگوید که همان حرفی را که ما در حروف گفتیم با اینکه حروف جدا نبودند مثل «من» با «ابتداء» که جدا بودند، اینها با اینکه معنایشان جدا بود گفتیم یکی اند، در اینجا هم همان را می گوییم مثلا در «اضرب» با «اطلب الضرب» به معنای خبری، معنایشان یکی است با اینکه جدا از هم هستند. در اینجا هم آخوند بیان فرق را به مخاطب واگذار کرده است.

بله اگر استاد سبحانی این اشکال این طور بیان کنند: لازمه کلام آخوند این است که صحیح باشد هر کدام از جمل انشائیه و خبریه را به جای هم استعمال کنیم در حالی که چنین چیزی در استعمالات غلط است، دیگر مرحوم آخوند نمی تواند از آن پاسخ دهد. این اشکال هم در باب حروف مطرح بود هم در اینجا.

اگر گفته شود مخالفت با شرط واضع جایز نیست، میگوییم که مخالفت با شرط واضع در نهایت به مجازی بودن کلام ختم می شود نه به غلط بودن آن.

2. اشکال بعدی این است که شما خودتان فرمودید در مقام استعمال دو معنا وجود دارد یکی حکایت و دیگری تحقق، اگر چنین است حکمت وضع اقتضاء می کند که ما دو وضع جداگانه داشته باشیم برای دو معنای جدا گانه، نه این که شما بفرمایید معنا یکی است. وضع برای این است که مقاصد را برساند و لازمه اش این است که هر کدام وضعی مستقل داشته باشند نه وضع واحد چون معنای انشائی و خبری دو حقیقت جداگانه اند.

نظریه دوم در بحث

نظریه مشهور ادباء است و استاد سبحانی هم همین را پذیرفته اند و آن این است معنای انشاء برای ایجاد معناست و خبر برای حکایت است. استاد در اینجا یک توضیحی دارند:

می فرمایند که امور انشائی و خبری سه مرحله را پشت سر می گذارند تا کامل شوند:

1.انسان اول عالم تکوین را مشاهده می کند مثلا مشاهده می کند نسبت به دست خودش مالکیت دارد، سلطنت دارد، مالکیت دارد بر اعضای خودش. یا زوجیت حقیقی را می بیند و ...

2. وقتی انسان وسایلی را حیازت می کند مثلا چند تا ماهی صید می کند همان مالکیت تکوینی را هم در اینجا و نسبت به این ماهی ها اعتبار و فرض می کند، و آنها را در مالکیت خودش قرار می دهد و خودش را به تصرف در آنها نسبت به دیگران اولی می داند، زیرا برای به دست آوردن آنها زحمت کشیده است. اما این در ذهن اوست و فایده ندارد بلکه باید از راهی آن را در عالم اعتبار اعلام کند.

3. در این مرحله می تواند برای مالکیت خودش لفظ قرار دهد و آن را به دیگران اعلام کند، و چون مالک آنهاست می تواند آنها را با دیگران معاوضه کند، و بیع را انجام دهد.

بنابراین کانه استاد می فرمایند در معانی انشائیه ما دو تا ایجاد داریم یکی انشاء و ایجاد در ذهن و یکی ایجاد در عالم قانون. این بیان استاد.[3]

بیان اشکال و جواب

این بیان استادسبحانی را فقط اذکیاء متوجه می شوند در حالی که معاملات یک رشته امور عرفی و عقلائی اند و این بیان استاد برای عرف عادی قابل فهم نیست بلکه عرف اصلا به آن توجه ندارند؟

جواب این است که درست است که عرف واقعا این بیان را نمی فهمد ولی واقعا چنین چیزی را انجام می دهند و این مراحل را انسان طی کرده است اگرچه تحلیل آن را بلد نباشد و نداند. لذا بیان استاد نوعی تحلیل از عمل عرف است.

اشکال دیگر و جواب

اگر معاملات و عقود، عرفی و اعتباری است و با قرارداد عرف تحقق می یابند پس چه احتیاجی به تحلیل تکوین داریم. ما می آییم و قرارداد می بندیم که چنین عقود را اجرائی کنیم دیگر چه ربطی به تکوین دارد؟

جواب این است که اعتباریات رجوع به تکوین می کند و تابع آن است و فرض و اعتبار صرف نیست و انسان ها امور انشائی را از تکوین فرا گرفته اند و با توجه به تکوین اعتبارات خود را انجام داده اند.

اشکال سوم از نظر ما

در اینجا اشکال دیگری وجود دارد که بر استاد وارد است و آن اینکه از نظر ما انشائیات به صرف اعتبار درست نمی شوند، و اشکال ما در اینجا همان اشکالی است که در بحث وضع بیان کردیم و گفتیم با صرف اعتبار وضع تحقق نمی یابد، در اینجا هم می گوییم با صرف اعتبار، انشائیات در خارج محقق نمی شوند، بلکه نیاز دارند به عامل کمی و کیفی، باید یک چیزی در کنار اینها باشد تا تحقق بیابند، مثلا برای تحقق ازدواج پولی خرج کنند، یا مراسمی بگیرند و ... بالأخره با صرف اعتبار انشائیات تحقق نمی یابند بلکه باید با یک عامل خارجی همراه بشوند تا محقق شوند مثلا برای زوجیت باید مراسمی هم در کنارش باشد و آن را اعلام کنند تا محقق شود و صرف اعتبار زوجیت کافی نیست.

بنابراین برای تحقق و ایجاد انشائیات یک امور مقدماتی تکوینی نیاز است تا عرف آنها را قبول کند، مثلا با صرف اعتبار مالکیت انسان چیزی را مالک نمی شود بلکه باید برای حیازت آن تلاش کند، مگه شرع در جاهایی از باب تسهیل صرف اعتبار را کافی بداند مثل زوجیت.

نظر سوم در موضوع

محقق خویی قائل به نظریه ابراز است و می گوید که همه جملات چه اخباریه و چه انشائیه اصلا کاری به خارج ندارند، و حقیقت آنها تابع عالم خارج نیست. مثلا در جمله «شریک البارئ محال او ممکن»، این چه مصداقی در خارج دارد که با آن در ارتباط باشد، لذا ما در این جملات کاری به خارج نداریم. ملاک در جملات اخباریه فقط قصد حکایت موضوع له است، و در جملات انشائیه ابراز ما في الضمیر ملاک است. این خلاصه بیان ایشان است.

اشکالی که به ایشان می شود این است که لازمه اش اتحاد معنای خبری و انشائی و رجوع انشاء به اخبار است. والحمدالله رب العالمین.

 


[1] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص12.
[2] . المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص103.
[3] . المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص105.