درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/ وضع/ حقیقت معانی حروف

در تعریف حرف گفتیم که همه متفق‌اند که «الحرف ما دلّ علی معنی في غیره» [1] ، این تعریفی است که از مولا امیرالمؤمنین نقل شده است و ادبا هم آن را ذکر نموده‌اند، لکن در تفسیر آن و مراد از آن بین اصولین ها و علما زبان عربی اختلاف شده است. عرض کردیم در اینجا مسلک‌هایی وجود دارد و تا الان سه نظریه را بیان کردیم:

    1. نظریه و مسلک علامت و اعراب.

    2. نظریه یکی بودن معنای اسمی و حرفی.

    3. معانی حرفی و اسمی به تمام ذات باهم متفاوت‌اند.

قول اخیر از آن محقق اصفهانی صاحب نهایة الدرایة است و بسیاری از بزرگان هم همین نظریه را پذیرفته‌اند که در جلسه قبل توضیح آن باقی ماند.

ادامه توضیح نظریه سوم در بیان حقیقت معنای حرفی

ایشان می‌فرماید حقایق و معانی بدون توجه به امر وضع به‌طورکلی سه قسم‌اند:

    1. یک دسته‌ای از معانی هم در وجود خارجی مستقل‌اند و هم در مفهوم ذهنی. برای ادراک آنها نیازی به غیر نیست مانند جواهری مثل انسان و ... که از آنها به وجود نفسی تعبیر می‌آورند.

    2. یک قسمی از معانی هستند که در ذهن مستقل‌اند ولی در وجود خارجی به غیر متکی‌اند و در وجود خود مستقل نیستند و محتاج به غیر هستند مثل اعراض. رنگ‌ها و حالات و ... که از آنها تعبیر به وجود رابطی می‌کنند.

این دو قسمت هر دو از موجوداتی‌اند که دارای ماهیت دارند.

    3. یک قسم دیگر از معانی هستند که نه در وجود ذهنی و نه در وجود خارجی به‌هیچ‌وجه مستقل نیست و در تحقق خود در هر دو عرصه ذهن و خارج محتاج به غیر هستند و بدون اتکا به آن نمی‌توانند محقق شوند، مثل نسبت‌های موجود بین دو چیز یا بیشتر. مثلاً کلمه «است» که رابطه بین زید و قیام است، وقتی گفته می‌شود زید قائم است، این رابطه بین زید و قیام حصه خاصی از وجود است و مطلق قیام نیست. این قسم از معانی صرف ربط هستند، ربط محض. از آنها تعبیر به وجود رابط می‌کنند. این نوع وجود، وجودی است که دارای ماهیت نیست و صرف وجود است. مثال دیگر: الماء في الکوز.

بعد می‌فرماید اگر این نسب و روابط مستقل باشند برای ارتباط بین معانی باید روابط وجود داشته باشند و اگر آنها نیز مستقل باشند، امر به تسلسل می‌انجامد؛ بنابراین حقایقی که ما به ازاء خارجی دارند یاجوهرند و یا اعراض‌اند و یا نسبت‌ها و روابط.

بعد می‌فرماید حال که ما برای معانی مستقل و غیرمستقل الفاظی داریم حکمت وضع ایجاب می‌کند که برای روابط و نسب هم الفاظی داشته باشیم که همان حروف‌اند. [2] البته ایشان اضافه می‌کنند که

این بیان ایشان را عده‌ای از اعلام مثل استاد سبحانی پذیرفته‌اند. [3] ظاهراً این بیان خوبی است اگر ما مبنای مرحوم اصفهانی را بپذیریم که ما علاوه بر وجود جوهر و عرضريال قسم سومی هم از وجود داریم به نام وجود رابط.

بیان مسلک مرحوم اصفهانی صاحب حاشیه معالم الأصول

مرحوم اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم الاصول بیان دیگری در این بحث دارند، می‌فرماید:

حروف دو قسم است، حروف اخطاری و حروف ایجادی، حروف اخطاری معنا را در ذهن مخاطب حاضر می‌کند، و معنا را در ذهن خطور می‌دهد، حروف ایجادی معنا را هنگام تلفظ ایجاد می‌کند. پس در حروف اخطاری معانی از قبل موجود است و این حروف فقط آن ها را در ذهن حاضر می‌کند و در ذهن خطور می‌دهد، به خلاف حروف ایجاد که در آنها معنایی از قبل وجود ندارد بلکه عند التکلم به آن حروف معانی ایجاد می‌شوند، مثل حروف ندا.

این نظریه با نظریه سوم سازگاری دارد و منافاتی ندارد، مرحوم اصفهانی در نظریه سوم فرمود معانی حروف به غیر وابسته‌اند، ماهیتاً وابسته‌اند، لذا چنین حروفی می‌توانند هم اخطاری باشند و هم ایجادی.

بیان نظریه مرحوم نائینی

مرحوم نائینی مثل مرحوم اصفهانی معانی حروف را منطبق بر خارج نمی‌کند که بگوید وجودات دارای سه قسم‌اند، بلکه می‌فرماید ما با عالم خارج کاری نداریم، ما با عالم معانی کار داریم، در عالم معانی معنای جوهر و عرض مستقل‌اند و با هم تباین دارند، مثلاً زیر، عمرو، دریا، علم و ... اگرچه جوهر و عرض در خارج یک وجود دارند، و باهم مرتبط‌اند، و ازآنجاکه در خارج باهم مرتبط‌اند باید در ذهن هم مرتبط باشند، لذا معانی حرفی در ذهن معنای جوهر و عرض را به هم مرتبط می‌کنند.

معانی متخالفه ای در ذهن وجود دارند و هرکدام برای خود مستقل‌اند و جداجدا وجود دارند، برای ارتباط بین اینها ناچاریم با معانی حرفی بین آنها ارتباط ایجاد کنیم. مرحوم شهید صدر هم همین را اختیار نموده است. ایشان می‌فرماید:

«و تختلف الحروف باختلاف انحاء الربط التي تدل عليها و لما كان كلّ ربط يعني نسبة بين طرفين صحّ ان يقال إن المعاني الحرفية معان ربطية نسبية و إن المعاني الاسمية معان استقلالية و كلّ ما يدل على معنى ربطي نسبي نعبر عنه اصوليا بالحرف و كلّ ما يدل على معنى استقلالي نعبر عنه اصوليا بالاسم». [4]

یعنی هر معنای استقلالی‌ای که در ذهن است معنای اسمی است و هر معنای غیر استقلالی که در ذهن است معنای حرف است.

لذا مرحوم نائینی و مرحوم شهید صدر کاری به عالم خارج ندارند و می‌گویند که ما در ذهن یک عده معانی مستقل داریم که با هم ارتباطی ندارند و یک معانی غیر استقلالی داریم که اگر نباشند بین معانی استقلالی هیچ ارتباطی برقرار نخواهد شد. پس معانی حرفی معانی‌ای غیر استقلالی هستند که بین معانی اسمی ارتباط برقرار می‌کنند. بعداً اگر آنچه که در ذهن است مطابق خارج بود قضیه‌ای صادق است و اگر مطابق با خارج نبود قضیه‌ای کاذب است. بعد مرحوم نائینی می‌گوید کل حروف ایجادی‌اند و کل اسماً اخطاری‌اند به خلاف مرحوم صاحب حاشیه که این تقسیم را برای معانی حرفی ذکر نمود.

نظریه مرحوم خوئی

مرحوم خوئی یک بیان دیگری دارند، می‌فرمایند: حروف خودشان معنا ندارند بلکه در مدخولش معنا ایجاد می‌کند، مدخول آن مثلاً بصره است، کوفه است، بالاخره یک مدخولی دارد، این حرف بر هر اسمی که داخل بشود معنا آن اسم که مدخولش می‌باشد را تضییق می‌کند، مثلاً در جمله «الصلاة قربان کل تقي» معنای نماز شمولیت دارد، بعداً در جمله «الصلاة في البیت» و «الصلاة في المسجد» معنای نماز نسبت به استعمال آن در جمله قبلی مقداری تضییق شده است، و این به‌خاطر معنای حرفی در جمله است.

بنابراین هروقت بخواهیم معانی اسمی را مضیّق و محدود بکنیم از معانی حرفی استفاده می‌کنیم، مرحوم خوئی رضوان‌الله علیه می‌فرماید حروف معنا ندارند بلکه بر اسماً داخل می‌شوند تا معنای آن ها را محدود نمایند، و لذا این بیان محقق خوئی با آن جمله‌ای که از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرمود «الحرف ما أوجد معنی في غیره» موافقت می‌یابد ظاهراً.

نقل کلامی از استاد سبحانی در عدم تنافی اقوال در بیان معانی حرفی

استاد سبحانی در مقام جمع بین اقوال اصولی‌ها چنین می‌فرمایند:

«الجمع بین الآراء: و الظاهر أن الآراء المذکورة المشهورة بین المتأخرین لیست شیئا جدیدا، بل ترجع إلی المعنی المعروف، غایة الأمر أن الحروف بما لها من المعنی الإندکاکي تارة تخطر و تارة توجد، و في الوقت نفسه تربط بین الجمل و ربّما تضیّق معنی الإسم». [5]

بیان نظریه مختار

ما برخلاف کلام محقق خراسانی در کفایه قائل هستیم که معانی اسمی و حرفی در معنا با یکدیگر متحد نیستند بلکه یک سنخ خاصی از معانی‌اند که مفهوم مستقلی ندارند بلکه خود روابط و نسبی هستند برای ارتباط بین معانی مستقل و ما نظر مرحوم اصفهانی را قابل تقویت می‌دانیم.

 


[1] شرح الرضيّ على الكافية، الأسترآباذي، رضي الدين، ج4، ص259.
[2] . نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج1، ص51.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص85.
[4] دروس في علم الأصول، الصدر، السيد محمد باقر، ج1، ص72.
[5] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص91.