درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/وضع /حقیقت وضع

بعد از اینکه به این نتیجه رسیدیم که ارتباط بین لفظ و معنا ذاتی نیست، و قطعا وضع و جعلی در کار بوده، اینطوری نبوده که ذاتی بوده باشد. و بعد از اینکه بیان کردیم که واضع هم خداست و هم بشر، کما اینکه مرحوم نائینی هم بیان شان همین بود و ما بیان ایشان را اقرب به حق دانستیم و آن را اختیار نمودیم البته با اصلاح نمودن آن. و حاصل این نظر این بود که خدای تعالی کلیات و قواعد زبان را به بشر الهام می کند، ولی آنی که واضع است بشر است نه خداوند، بشر است که تک تک الفاظ را برای تک تک معانی جعل می کند. لذا هم خدا در وضع دخیل است و هم بشر، که تفصیلش را بیان کردیم.

پس تا اینجا دو مطلب از مطالب مربوط به وضع را بیان نمودیم:

    1. ارتباط الفاظ و معانی ذاتی نیست.

    2. واضع الفاظ هم خدای تعالی است و هم بشر.

در این جلسه وارد بحث از مطلب سوم می شویم و آن عبارت از بیان حقیقت و ماهیت وضع است، به اینکه این حقیقت چیست؟ ماهیت وضع چیست؟ از چیستی وضع می خواهیم بحث کنیم.

بیان مطلب سوم از مطالب مربوط به وضع: حقیقت وضع چیست؟

بحث از مطلب سوم مبتنی بر بحث تعریف واضع نیست، زیرا ما چه بگوییم واضع خدای تعالی است و چه بگوییم واضع بشر است به هر حال این مساله قابل بحث است که «ما هو حقیقة الوضع؟» حقیقت وضع چگونه حقیقتی است. شما که پذیرفت در اینجا یک جعلی صورت گرفته، حقیقت آن جعل چیست. پس وقتی اصل رابطه بین لفظ و معنا را پذیرفتیم که جعلی است، حال چه این ارتباط را خدا ایجاد کرده باشد و چه بشر، این بحث قابل طرح است که «ما هي حقیقة هذا الإرتباط؟».

در این مساله اگر بخواهیم طبق نظم کتاب المبسوط استاد سبحانی پیش بریم که محور مباحث مان را بر طبق این کتاب قرار داده ایم، ایشان در بیان حقیقت وضع می فرمایند در این بحث دو نظریه عمده وجود دارد: یکی «مواضعه» و دیگری «تعهد»،[1] ما اگر بخواهیم تعبیر را از خودمان بگوییم اینطور بیان می کنیم که در حقیقت وضع دو نظریه و مسلک عمده وجود دارد:

    1. وضع اعتبار تصوری است.(همان مواضعه مذکور).

    2. وضع اعتبار تصدیقی است.(همان تعهد).

در اعتبار تصدیقی بیش از یک نفر در امر اعتبار دخیلند، یعنی یک نفر با طرف مقابل آن را ایجاد می کنند، ولی در اعتبار تصوری کار یک نفر است، پس در بیان حقیقت وضع این دو نظریه عمده وجود دارد، که این ها را باید توضیح دهیم.

بیان مسلک اول در حقیقت وضع و بیان تقاریب آن

نظر اول اعتبار تصوری است که نام دیگرش را استاد سبحانی به واضعه تعبیر کردند. مواضعه چند معنا دارد، که آن معنایی که در اینجا مناسب است این است که مواضعه به معنای موافقت باشد، لذا مواضعه یعنی اینکه عقلاء موافقت کردند که فلان لفظ معنایش فلان معنا باشد. در بیان این نظریه سه بیان و تقریب مطرح شده است که اعتبار تصوری چگونه اعتباری است:

    1. بیان مرحوم آخوند: ماهیت وضع اعتبار تصوری است و آن نوعی اختصاص است.

    2. بیان مرحوم ایروانی: اعتبار تصوری عبارت از نوعی تنزیل است.

    3. بیان استاد سبحانی: اعتبار تصوری تعیین است.

بیان تقریب مرحوم آخوند در بیان حقیقت وضع به معنای اعتبار تصوری

مرحوم آخوند می فرماید اعتبار و قراردادی که در وضع انجام می گیرد نوعی اختصاص لفظ به معنا است، عبارت او این چنین است:

«الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بينهما ناش من تخصيصه به تارة و من كثرة استعماله فيه أخرى و بهذا المعنى صح تقسيمه إلى التعييني و التعيني كما لا يخفى‌».[2]

یعنی وضع نوعی اختصاص لفظ به معنی است، تا دیروز بین این لفظ و معنا هیچ ارتباطی نبود، مثلا بین این پسر که دیروز متولد شد و بین نامش هیچ اختصاصی نبود و ممکن بود هر اسمی برای او قرار داده شود، ولی امروز که نام گذاری کردند دیگر این اسم یک نوع اختصاص به این بچه پیدا کرد. پس تعریف آخوند این است که حقیقت وضع عبارت از اعتباری است که نوعی اختصاص است. بعد می فرماید این اختصاص از دو را حاصل می شود یکی از راه «تخصیص» و دیگری از راه «کثرت استعمال»، که از اولی تعبیر به وضع تعیینی می شود و از دومی به وضع تعیّنی تعبیر می شود. تخصیص این است که واضع بگوید من فلان لفظ را برای فلان معنا وضع نمودم و کثرت استعمال این است که وضع صریحی انجام نمی شود بلکه مثلا به روستایی می گویند علی آباد بعدا همین اسم استعمال فراوان می شود برای آن روستا، در نتیجه نامش می شود علی آباد.

بیان اشکالاتی بر بیان مرحوم آخوند

بر این نظریه مرحوم آخوند اشکالاتی وارد شده:

1. یک اشکال این است که آقا این بیان شما بیان حقیقت وضع نیست بلکه بیان نتیجه وضع است، در سایه وضع است که اختصاص حاصل می شود، ولی بیان نکردید که چه کاری انجام شده که این اختصاص حاصل شده، شما معنای اسم مصدری را بیان نمودید در حالی که باید آن معنای مصدری را برای ما بیان کنید که نکردید. وضع قراردادن است، آن قرار داد را بیان کنید آن عملیات را بیان کنید، شما نتیجه را بیان نمودید. پس بیان شما وضع تعیینی را روشن نکرد و اگر هم روشن کند فقط وضع تعیّنی را بیان می کند ولی وضع تعیینی را که کار واضع است را بیان شما روشن نکرد بلکه نتیجه وضع را بیان کرد.

این اشکال را استاد سبحانی بیان نموده اند ولی می شود از آن جواب داد همچنان که خود استاد در جای دیگر این اعتراف را کرده، یعنی از ظاهر کلامش در کتاب المبسوط بر می آید که این اشکال بر مرحوم آخوند وارد نیست، و آن جواب به این بیان است که: بین وضع تعیینی و تعینی جامعی وجود ندارد تا تعریف شامل هر دو بشود، ولی جامعی که هر دو قسم وضع را شامل بشود همین اختصاص است یعنی همین نتیجه است، ولی در خود عملیات وضع جامعی وجود ندارد زیرا یکی به صورت تعیین و تخصیص است و دیگری به صورت کثرت استعمال است که جامعی بین شان وجود ندارد، پس در مرحله خودِ قرارداد و عملیاتِ وضع نمی شد ما کلمه ای را بگوییم که شامل هر دو قسم از وضع بشود ولی در مرحله نتیجه می شود کلمه ای مثل اختصاص را بگوییم تا شامل هر دو بشود. لذا شما جناب استاد سبحانی هم اعتراف کردید که «لیس هناک جامع بین الوضع التعییني و الوضع التعیني»، بله جامع فقط نتیجه است که آخوند بیان کرد. پس آخوند از روی ناچاری آمده بیان کرده که وضع نوعی اختصاص است، زیرا یکی تصریحی است و دیگری کثرت استعمال است که جامعی بین شان نیست. پس اشکال وارد نیست.

2. اشکال دیگری که به مرحوم آخوند شده این است که شما مرحوم آخوند گفتید که «ناش من تخصيصه به تارة و من كثرة استعماله فيه أخرى»، گفتید که وضع دو تا منشأ دارد در حالی که بعدا می گویید وضع سه منشأ دارد و سومی اش علاوه بر تخصیص و کثرت استعمال «الإستعمال بقصد الوضع» است. واضع اصلا نمی گوید من اسم فرزندم را جعفر گذاشتم و کثرت استعمالی هم در کار نیست، فقط می گوید فرزندم جعفر را بیاورید و از این طریق فرزندش را نامگذاری می کند. اینهم یکی از مناشئ وضع است که با این بیان مناشئ وضع سه تا شد در حالی که شما گفتید وضع دو منشأ دارد. لذا مناشئ وضع سه مورد است:

    1. تخصیص.

    2. کثرت استعمال.

    3. استعمال واحد به قصد وضع.

فرق وضع تعینی و تعیینی با استعمال به داعی وضع

فرق کثرت استعمال با استعمال به قصد وضع این است که در کثرت استعمال، استعمالات اولیه مجازی است و تا زمانی که استعمال لفظ در معنا به حقیقت تبدیل نشود، این استعمال مجازی است و نیاز به قرینه دارد ولی در استعمال به داعی و قصد وضع چنین نیست بلکه استعمال واحد است و وضع صورت می گیرد و مجازی هم نیست و قرینه ای هم در کار نیست، مرحوم آخوند می گوید چنین استعمالی نه حقیقت است و نه مجاز[3] پس استعمال به قصد وضع خودش قسم سومی از مناشئ وضع است.

و همچنین فرق وضع تعیینی و استعمال به قصد وضع هم در تصریح و عدم تصریح است، یعنی در اولی تصریح به وضع لفظ برای معنا می شود بخلاف دومی که واضع تصریح به وضع لفظ برای معنا ندارد، فقط لفظ را در معنا استعمال می کند و وضع را تحقق می بخشد.

3. اشکال سومی که به آخوند شده و مهمترین اشکال به تعریف او از وضع است این است که شما حقیقت وضع را بیان نکردید فقط به صورت اجمالی گفتید که «نحو اختصاص»، ولی بیان نکردید که این حقیقت چیست. از شما سوال شد که تعریف چیست فرمودید نحو اختصاص، خوب این نحوه ی اختصاص چیست؟ تعریف یا باید با فصل باشد و یا با عرض خاص باشد، نحوه اختصاص هیچ کدام از این دو نیست. نحو یعنی یک گونه و یک طور خاص، این که نه عرض خاص است و نه فصل، همه اشیاء بالآخره یک جور و یک گونه ای هستند، لذا این تعریف مبهم است و حقیقت وضع را روشن نمی کند. پس این تعریف دارای ابهام است و ما نمی فهمیم ماهیت وضع چیست وبرای ما روشن نمی کند این ماهیت را.

البته شاید بشود از این اشکال هم جواب داد به این بیان که بگوییم درست است که آخوند در اینجا تعریف را مبهم آورده است ولی خود آخوند در مباحث بعدی بیان می کند که مرادش از این نحو اختصاص چیست. در بحث از استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد از کلام شان استفاده می شود که مرادشان از نحو اختصاص «مرآتیت و فانی بودن لفظ در معناست». [4] پس روشن می شود ما در اینجا دو تا اختصاص داریم، یک اختصاص به صورت علامت داریم و یک اختصاص به صورت تنزیل داریم.

مراد از اولی این است که یک جایی علامتی می گذارند که نشان دهنده مطلب و معنای خاصی است مثل علائم رانندگی در جاده، این هم یک نوع وضع است. و مراد از دومی این است که گاهی یک علامتی بر چیزی قرار می دهند ولی شما اصلا علامت را نمی بینی و به آن توجه استقلالی نداری فقط معنای آن را توجه داری و فقط آن را می بینی و مستقیم به سوی معنا می روی. وضع الفاظ به صورت اولی یعنی علامت نیست، بلکه به صورت دومی است، یعنی واضع کاری کرده است که شما اصلا لفظ را نمی بینی و توجه استقلالی به آن نداری، تا لفظ استعمال شود ذهن فورا معنا را می فهمد، لفظ در معنا فانی شده است، لفظ در معنا ذوب شده، لفظ با معنا یکی شده است، و لذا قبح معنا به لفظ سرایت می کند، و آن لفظ دیگر در ملأ عام به کار گرفته نمی شود و حال آنکه آن لفظ معنایش بد است نه خودش. این از اینجا نشئت می گیرد که لفظ و معنا یکی شده اند.

بنابراین اختصاص دو گونه است یکی به صورت علامت که بنا بر این صورت لفظ و معنا دو چیز اند یکی را می بینیم و از یکی به دیگری منتقل می شویم. و دیگری تنزیل است که بنا بر این صورت لفظ و معنا یک چیزند لفظ نازل منزله معنا شده و فقط معنا دیده می شود و لفظ در معنا فانی شده است.

خوب با این بیان روشن می شود که مراد آخوند از اختصاص این است که لفظ وجود نازل شده معناست، و در معنا فانی شده است، مثل آینه که خودش دیده نمی شود فقط تصویر رانشان می دهد. اگر مراد از اختصاص که آخوند گفته این باشد دیگر اشکال مبهم بودن تعریف به ایشان وارد نیست، ولی کلام شان بر می گردد به بیان مرحوم ایروانی از حقیقت وضع که در ادامه می خوانیم.

بیان تقریب مرحوم ایروانی در بیان حقیقت وضع به معنای اعتبار تصوری

عبارت مرحوم ایروانی این چنین است:

«العلة الموجبة لصرف دلالة اللفظ إلى معنى خاص من بين سائر المعاني انما هو التنزيل و ادعاء العينية و الهوهوية بين لفظ خاص متخصص بمادته و هيئته و بين ذلك المعنى و بعد هذا التنزيل يصبح اللفظ آلة إشارة إلى المعنى يشار به إليه كما كان من قبل يشار به إلى نفس اللفظ و هذا التنزيل و الادعاء يسمى بالوضع و لا معنى للوضع سواه‌.».[5]

یعنی لفظ به منزله معنا قرار داده شده است و بین آنها تنزیل و عینیت و این همانی برقرار است، و چنین تنزیلی همان وضع است. پس لفظ علامت معنا نیست تا دو چیز در کار باشد بلکه یک چیزند زیرا لفظ و معنا یکی اند و لفظ در معنا فانی شده و آینه برای نشان دادن معناست و خودش دیده نمی شود. واضع لفظ را به عنوان وجود تنزیلی معنا قرار می دهد، یعنی معنا یک وجود خارجی دارد و یک وجود تنزیلی که لفظ وجود تنزیلی برای معناست، پس واضع در عملیات وضع یک وجود تنزیلی برای معنا قرار می دهد که لفظ است.

بیان اشکالات نظریه مرحوم ایروانی

بر این بیان مرحوم ایروانی اشکالاتی وارد شده است:

1. یکی از اشکالاتی که شده این است که این بیان شما خیلی بیان عمیق و راقی است و این را انسان های هوشمند و با فکر دقیق می توانند بفهمند، و حال اینکه در طول تاریخ انسان هایی که خیلی هم دقیق نبوده و بسیط و ساده بوده اند الفاظی را برای معانی وضع نموده اند، آنها اصلا نمی دانند که تنزیل چیست، نمی دانند فنا لفظ در معنا چیست، نمی دانند وجود لفظی یعنی چه، اینها را نمی دانستند، شما باید حقیقی را برای وضع بیان کنید که همه عقلاء آن را بفهمند، ولی این چیزی را که شما برای تعریف وضع بیان کردید فقط انسان های هوشمند می توانند ادراک کنند نه همه. پس آن وضعی که در طول تاریخ انجام گرفته را شما تعریف نکردید.

2. اشکال دیگر این است که اینکه شما بیان کردید لفظ وجود تنزیلی معناست این مربوط به مقام استعمال است ولی ما به دنبال حقیقت وضع در مقام وضع واضع هستیم نه در مقام استعمال. بله در مقام استعمال، لفظ در معنا فانی شده و مرآت آن است، اما در مقام وضع، واضع باید هر دو را ملاحظه کند تا بتواند عملیات وضع را انجام دهد.

اما این اشکال قابل جواب است به این که مقام استعمال تابع مقام وضع است و مستقل از آن نیست، در وضع هم واضع وجود لفظ را به صورت تنزیلی اعتبار کرده است، یعنی واضع اینطور اعتبار کرده که لفظ فانی در معنا و وجود تنزیلی آن باشد، لذا در مقام استعمال هم این چنین استعمال گشته است. البته در حین استعمال به حمل شایع است و در حین وضع به حمل اولی است.

3. اشکال دیگری را مرحوم استاد تبریزی بیان کرده اند، و آن اینکه شما گفتید وضع تنزیل است، البته اغلب اینطور است، ولی در برخی مواقع اینطور نیست مثل کسانی که زبانی را تازه دارند آموزش می بینند، که هم به معنا توجه دارند و هم به لفظ، کسی که دارد زبان انگلیسی فرا می گیرد به هر دو توجه دارد و فقط به معنا توجه ندارد. بله اهل محاوره و کسانی که زبان مادری شان است فقط به معنا توجه دارند اما کسانی که اهل آن زبان نیستند به هر دو توجه می کنند. پس وضع همیشه به صورت تنزیلی نیست بلکه غالبا اینگونه است، ممکن است برخی اوقات از باب علامت باشد نه تنزیل. این اشکال البته به مرحوم ایروانی وارد است.

بیان یک سوال و جواب آن

فرق بین تنزیل عرفی و شرعی چیست؟ ما در شرع یک مواردی داریم که شارع آنها را جعل نموده مثل «الطَّوَافُ بِالْبَيْتِ صَلَاةٌ»[6] ، «عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْفُقَّاعِ- فَقَالَ لَا تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ- فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَكَ فَاغْسِلْهُ.[7] ، در این جا تنزیل شرعی به چه معناست؟

در این جا به معنای این همانی است یعنی طواف هم صلاة است، گاهی تنزیل خارجی است مثل اینکه یک مرجع تقلیدی بگوید فلانی را اطاعت کنید او مثل من است، حکمش حکم من است. گاهی هم تنزیل ذهنی است نه خارجی، مثل بحث وضع، ما در عالم ذهن وجود لفظی را همان وجود معنا اعتبار می کنیم. پس طواف و فقاع از قسم اول است. ادامه بحث در جلسه بعدی، الحمدلله رب العالمین.

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص64.
[2] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص9.
[3] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص21.
[4] كفاية الأصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص36.
[5] نهاية النهاية في شرح الكفاية، الإيرواني، الشيخ علي‌، ج1، ص7.
[6] الخلاف، الشيخ الطوسي، ج2، ص323. نهج الحق وكشف الصدق، العلامة الحلي، ج1، ص472.
[7] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج3، ص469، أبواب النجاسات، باب37، ح5، ط آل البيت.