درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المقدمة/ حقیقت وضع/ دلالت ذاتی

بحث گذشته درباره ی تعریف علم اصول به پایان رسید و و روشن شده که مسایل علم اصول چه نوع مسایلی هستند و چه خصوصیاتی دارند. و فرق بین قواعد اصولی و فقهی در لابلای بحث مشخص شد ولذا ما آن را مستقلا مطرح نمی کنیم.

بحث امروز ما درباره ی وضع است.

مقدمتا عرض کنیم که بدون شک بین کلماتی که وضع شده اند و معانی آنها علاقه و ارتباطی وجود دارد.

اگر کلمه ای وضع نشده باشد هیچ ارتباطی بین آن کلمه و معنای آن کلمه وجود ندارد. مثلا از لفظ «دیز» معنایی به ذهن تبادر پیدا نمی کند اما اگر کلمه ای وضع شده باشد، با بکاربردن آن لفظ معنایی در ذهن بوجود می آید. پس در جایی که وضع محقق است علاقه و ارتباط بین لفظ و معنا وجود دارد.

اکنون بررسی می کنیم که آیا علاقه بین لفظ و معنا ذاتی است یعنی مثلا از ابتدا این ارتباط بوده و واضع آن را کشف کرده مانند غرایز انسانها یعنی در عالم نفس الامر این ارتباط وجود داشته است مانند علایق که کم کم پیدا می شوند.

اگر به این نتیجه رسیدیم که قراردادی است وارد بحث دوم می شویم که این قرارداد را چه کسی انجام داده است. و در بحث سوم حقیقت این قرارداد را مورد بررسی قرار می دهیم.

پس سه بحث داریم عبارتند از:

بحث اول: علاقه بین لفظ و معنا ذاتی است یا اعتباری.

بحث دوم: اگر اعتباری است چه کسی این اعتبار را ایجاد کرده است؟

بحث سوم: حقیقت این قرارداد چیست و فرقش با اعتبارات دیگر چه می باشد؟

استاد سبحانی نیز به این شیوه و ترتیب بحث را ارائه داده اند. و ما ترتیب دیگری داریم که ان شاالله بعدا آن را متذکر خواهیم شد.

بحث اول

آیا علاقه بین لفظ و معنا ذاتی است یا قراردادی؟

منظور از قراردادی یعنی قبل از قرارداد چنین علاقه ای وجود نداشته است.

دو نظریه در این باره مطرح است.

اول: نظریه منسوب به سلیمان بن عباد که ارتباط بین لفظ و معنا را ذاتی می داند. و این نظر در مقابل نظر مشهور قرار دارد که این ارتباط را قراردادی و اعتباری می دانند.

دلیل سلیمان بن عباد: «لولا الذاتیه یلزم ترجیح بلا مرجح». یعنی اگر قراردادی است، باید پرسید چرا به شجر نمی گویند حدید یا بالعکس. و ترجیح بلا مرجح یا قبیح است یا طبق نظریه فلاسفه محال است.

جواب مرحوم خویی:

مرحوم خوئی قدس سره جواب داده اند که ترجیح بلا مرجح اشکال ندارد آن چه که محال است ترجُّح بلا مرجح است و ترجُّح بلا مرجح یعنی وجود ممکن بدون علت که محال است. مثلا ترازو دو کفه اش مساوی اند اما ناگهان بدون علتی یک کفه اش بالا رود که بطلان این امر بدیهی است. اما در جایی که یک فعل علت دارد و علت آن فاعلِ مختار است و او احدالطرفین را ترجیح می دهد در اینجا اصل فعل علت دارد اما در خصوصیتِ فعل علت و مرجحی نیست.[1]

و متکلمین هم همین نظریه را دارند که ترجیح بلامرجح اشکال ندارد آن چه که اشکال دارد ترجح بلامرجح است. به خلاف نظر فلاسفه.

ابن سینا در اشارات می فرمایند:

نیاز ممکن به علت فطری و بدیهی است و ترجح بلا مرجح باطل و غیر ممکن است و این جزء بدیهیات است و نیاز به استدلال ندارد[2]

این بحث مربوط به بحث جبر و اختیار است که متکلمین از همین راه اختیار را اثبات می کنند. چون ترجیح بلامرجح ممکن است پس بشر مختار است. والا باید قایل شد که بشر مجبور است.

اما فلاسفه قایل اند ترجیح بلامرجح همانند ترجح بلامرجح است. زیرا آن خصوصیت هم علت می خواهد و باید پرسید چرا آن خصوصیت را این فاعل انتخاب کرد و مرحوم خویی بر مسلک متکلمین به سلیمان بن عباد جواب داده اند.

نظر استاد سبحانی:

استاد سبحانی با رد مسلک متکلمین و پذیرش مسلک فلاسفه می فرمایند ترجیح بلامرجح مانند ترجح بلامرجح غیر ممکن است. و بازگشت ترجیح بلامرجح به ترجح بلامرجح در همان خصوصیت است. زیرا آن خصوصیت نیز نیازمند علت است و از انجا که ترجح بلامرجح ممکن نیست ترجیح بلامرجح هم ممکن نیست و از این راه نمیتوان به سلیمان بن عباد جواب داد.

بلکه باید گفت نحوه ی مناسبتی بین لفظ و معنی وجود دارد اما این مناسبت کافی نیست برای ذاتی بودن ارتباط بین لفظ و معنا. یعنی مناسبت را قبول داریم اما ذاتی بودن دلالت را نمی پذیریم زیرا این مناسبت قدرت اثبات ذاتی بودن دلالت را ندارد و این مناسبت را واضع لحاظ می کند.[3]

استاد با پذیرش مناسبت، علقه ذاتیه را رد می کنند و می فرمایند دلیل شما فقط اثباتِ مناسبت می کند نه اثباتِ مدعا. اما این مناسبت به حدی نیست تا اثبات ذاتی بودن دلالت را کند.

مثلا در زبان عربی برای معانی لطیف از حروف لطیف و برای معانی سخت از حروف سخت استفاده می شود.

مثلا برای قطعه کردن اگر چیزی بشکند و از هم جدا شود میگویند قصم؛ ولی اگربشکند و از هم جدا نشود می گویند فصم. که قاف از حروف سنگین است و فاء از حروف سبک.

پس مناسبتی بین لفظ و معنا وجود دارد که حروف سنگین را در معانی سنگین بکار می گیرند و حروف خفیف و سبک را در معانی لطیف.

سیوطی کتابی دارد به نام «المزهر فی علوم اللغه و انواعها» و در آن فصلی است که به این مناسبات اشاره دارد که چگونه بین الفاظ و معانی مناسباتی هست.

ما می گوییم مناسبت ممکن است داخلی نباشد بلکه خارجی باشد. مناسبت بین لفظ و معنا گاهی داخلی است اما گاهی مناسبت خارجی هم می شود. مثلا اگر نام کودکی را به نام جدش «حسن» نام گذاری کنند این نام گذاری به جهت مناسبت درونی کلمه حسین با این کودک نمی باشد البته اگر زیبایی صورت کودک باعث شود نامش را «حسن» بگذارند مناسبت این نام گذاری داخلی است.

پس در جواب «لولا الذاتیه یلزم ترجیح بلا مرجح» می توان گفت که مناسبت لازم نیست داخلی باشد و ممکن است خارجی باشد. در مناسبت خارجی دیگر دلالت ذاتی معنی ندارد زیرا از لفظ ناشی نمی شود.

البته ما همه مرجحات را در نام گذاری نمی دانیم اما فی الجمله می دانیم مرجحی هست که واضع آن را در نظر داشته ولی این لازمه اش اثبات ذاتی بودن دلالت نیست.

وجوه دیگر در ردِّ کلام سلیمان بن عباد:

وجه اول:

اگر علقه ذاتی باشد باید وضع تعطیل شود و دیگر نیازی به وضع و اعتبار در نام گذاری اشیاء جدید نیست. زیرا دلالت ذاتی است و دیگر وضع بلاوجه می شود.

وجه دوم:

بعضی از الفاظ دو معنای متضاد دارند مانند «قرء» که هم به حالت حیض گفته می شود هم به حالت طهر. و با پذیرش ذاتی بودن علقه لازم می آید دو مناسبت متضاد در یک کلمه جمع شوند. درحالیکه در یک شیء یک مناسبت بیشتر متصور نیست و اجتماع ضدین هم محال است. و علقه ی ذاتی مناسبت می خواهد یعنی علت و معلول اند.

اشکال سوم:

اگر علقه ذاتی باشد دیگر نیازی به تعلم لغات نخواهد بود و افراد هر لغتی را باید بدانند و بفهمند.

در حالیکه این گونه نیست. و از آن جا که افراد زبانهای مختلف را متوجه نمی شوند پی می بریم که علقه ذاتی نیست. و الا اگر علقه ذاتی بود (مانند علقه ی ذاتی دود و آتش) باید زبانها ی مختلف را متوجه می شدیم.

با این سه دلیل، بیان سلیمان بن عباد که قایل به ارتباط ذاتی بین لفظ و معنا بود ردّ می شود اما پذیرفتیم که مناسبتی هست زیرا بدون مناسبت ترجیح بلامرجح لازم می آید.

بنابراین در همه زبانها مناسبت هایی بین الفاظ و معانی وجود دارد اما کشف آن ها سخت است و الاّ در آن زبانها هم ترجیح بلامرجح بوجود می آید.

ظاهراً سلیمان بن عباد دیلمی از اصحاب امام کاظم علیه السلام و جزء روات نیست و گویا از متکلمین است.

زیرا وضع یکی از افعال انسان است و ترجیح بلامرجح در مطلق افعال انسان ممکن نیست پس باید مناسبتی باشد. مگر افعالی که از روی حِکمت یا اختیار نیست که از این قاعده مستثنی هستند. اما اصل وضع از روی حکمت است.

مثالهایی در امکان ترجیح بلامرجح گفته شده مثلا گرسنه ای که یکی از دوقرص نان را بر می دارد یا تشنه ای که که یکی از دو لیوان آب را می آشامد. فلاسفه قایلند که در این موارد نیز مناسبت خفیّه ای هست شاید به علت نزدیکتر بودن یا دسترسی آسان تر و یا هر علت دیگری ممکن است یکی از آنها انتخاب شده باشد و این بحث در علم کلام مربوط به بحث جبر و اختیار می شود.

نظر ما این است که حرف متکلمین قابل قبول است و الا مسئله ی جبر قابل حل نیست و وجوهی که در ردِّ نظریه جبر بر مبنای فلاسفه گفته اند اختیار ظاهری را اثبات می کند نه اختیار واقعی را. و اثبات اختیار واقعی با قول به عدم امکان ترجیح بلامرجح در نهایت اشکال است. ان شاء الله در جای خود باید به این بحث بپردازیم.

نتیجه بحث:

نتیجه بحث اول این شد که ما قایل به علاقه ذاتیه نیستیم اما قایل به مناسبت هستیم.

استاد سبحانی در بیان مناسبت، مثالهایی دارند مثلا در نام گذاری و تسمیه حیواناتی مانند هدهد و بوم و عصفور که مناسبتِ نام گذاری آنها با مسمایشان روشن است.

پس ما ارتباط را فی الجمله بین لفظ و معنا پذیرفتیم اما دلالت ذاتی را نپذیرفتیم و گفتیم مناسبت ممکن است به نظر واضع یا به علت خارجی باشد و این نمیتواند علقه ذاتی بین لفظ و معنی ایجاد کند.

حال که قبول کردیم ذاتی نیست و به واضع نیاز داریم بحث آینده ما در باره این است که واضع چه کسی است.


[1] 1 محاضرات في أُصول الفقه، الفیاض، ج1، ص38 و 39 .
[2] شرح الإشارات و التنبيهات، الرازي، فخر الدين، ج2، ص345.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص59.