درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /آیه کتمان

1- آیه کتمان

بحث در این بود که آیه کتمان قابل استدلال است برای حجیت خبر واحد یا نه؟ دو تقریب برای استدلال به این آیه کریمه ذکر شده بود.

1.1- تقریب اول استدلال

تقریب اول این بود که از راه ملازمه عقلیه پیش بیاییم و بگوییم هر جا وجوب اظهار باشد، هرجا حرمت کتمان باشد وجوب قبول هم هست و الّا لغویت پیش می آید. عقل حکم میکند برای احتراز از لغویت هرجا حرمت کتمان باشد قبول هم باید باشد والّا عدم کتمان لغو می باشد. به عنوان شاهد بر این مطلب این آیه کریمه ﴿و لا یکتمن ما خلق الله فی ارحامهمنّ﴾ ذکر شد. که زنها آنچیزی که خداوند در رحم آنها قرار داده است از اولاد آن را کتمان نکنند. چون اگر زن حامله باشد احکامی دارد. مثلا نفقه برای بچه اش واجب میشود بر شوهر. یا میشود طلاقش داد. بالاخره زمان حمل یک احکامی دارد. الان نمیدانیم این زن حامله است یا نیست. یک وقت حمل او پیشرفت کرده است و همه می فهمند که او حامله است. اما یک وقت اوائل حمل او هست و فقط خودش میفهمد. آن موقع قول خودش در آن مسئله حجت است. چرا؟ آیه میفرماید و لایکتمن ما خلق الله فی ارحامهمنّ. یعنی کتم را بر آنها حرام کرده است و این بالملازمه دالّ است بر اینکه قول شان حجت است. پس هرجا کتم حرام شد قبول واجب میشود. در این آیه کریمه هم همینطور است. اظهار زن به اینکه حامله است قبول میشود. در این آیه کریمه ما نحن فیه هم ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون﴾ وقتی ثابت شد که کتمان حرام است بخاطر لعن خداوند اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون. وقتی حرمتش ثابت شد بالملازمه قبولش هم ثابت میشود. عقل حکم میکند پس قبول هم واجب است و این معنای قبول حجیت خبر واحد است. پس بنابراین اگر یک عالمی آمد و ما انزل الله را بیان کرد، کتمان بر او حرام بود و بیان حرام میکرد و بر دیگران هم قبول واجب است. این معنای حجیت خبر واحد است.

1.1.1- اشکال شیخ انصاری به تقریب اول

در جواب این تقریب مرحوم شیخ دوتا جواب داده بودند. فرموده بودند کتمان حرام است اما قبول اهمال دارد، ممکن است قبولش مشروط باشد به علم آور بودن. برای او کتمان حرام است ولی برای مخاطب قبول مطلقا واجب نیست. این آیه در اینکه قبول کی واجب است اهمال دارد از آن جهت. بنابراین قبول ممکن است مشروط باشد و به این آیه نمیشود استناد کرد که قبول مطلقا واجب است. این یک جواب شیخ.

جواب دومش این است که حتی اینجا قرینه داریم که در صورت علم را میگوید. چون میفرماید الّذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات و الهدی من بعد ما بیّناه. اصلا متعلق این کتمان چیزی است که خداوند بیان کرده است. پس می فهمیم که باید آن مواردی باشد که وقتی کتمان نکرد و بیان کرد برای مخاطب علم آور باشد. با خصوصیّاتی که در این آیه است قرینه داریم که مراد جایی است که آنجا بیان این شخص علم آور است. این دوتا جواب را مرحوم شیخ فرمودند.

1.1.1.1- اشکال مرحوم آخوند برکلام شیخ انصاری

مرحوم آخوند خراسانی اشکال فرمودند که این جوابها نمیتواند استدلال را از بین ببرد. چون مستدل از راه اطلاق لفظی پیش نیامد. بلکه از راه ملازمه عقلیه پیش آمد و گفت عقل حکم میکند هرجا کتمان حرام بود قبول واجب است. وقتی ملازمه عقلیه پیش بیاید دیگر شما نمیتوانید ادعای اهمال کنید. اهمال در حکم عقل نیست. در لفظ ممکن است اجمال و اهمال باشد اما در حکم عقل اجمال و اهمال نیست. عقل حکم میکند بالملازمه که بین این دوتا حرمت کتمان و وجوب قبول ملازمه است والّا یلزم اللّغویه. پس این دوتا بیان جناب شیخ رضوان الله علیه ناظر است به خطاب و حال آنکه بیان مستدل ناظر بود به حکم عقل. و نمیشود با دلیل لفظی حکم عقل را از بین برد.

1.1.2- اشکال مرحوم اخوند بر تقریب اول استدلال

ولذا مرحوم آخوند میفرمایند جواب این استدلال این است که ما ملازمه را انکار کنیم که عقل چنین ملازمه ای نمیبیند که هر جا کتمان حرام شد قبول واجب است. نه، عقل چنین ملازمه ای نمیبیند. عقل میگوید هر جا کتمان حرام شد و برای مخاطب علم آور بود آنجا قبول واجب است. عقل چنین ملازمه ای که شما ادعا فرمودید را میگوید نیست. فلذا مرحوم آخوند جواب این تقریب اول را از راه انکار ملازمه میدهند و میگویند ما ملازمه را قبول نداریم.

شاگرد:...

استاد: شیخ میگوید بعد از اینکه این آقا بیان کرد برای مخاطب علم پیش بیاید. امروز در جواب اصفهانی رضوان الله علیه عرض خواهیم کرد. چون طوری است که اگر این کتمان نکند آشکار میشود. آشکار میشود یعنی علم آور میشود. یک چیزی است که خاصّیتش اینطوری است این مورد که اگر سرپوش نگذارند آشکار میشود. اینها می آیند سرپوش میگذارند. پس عدم کتمان اینها باعث علم میشود برای اینکه آن سرپوش را برمیدارند و مورد طوری است که خودش علم آور میشود. والّا اگر اینها کتمان کنند علم از بین میرود. اگر کتمان را نکنند علم آور میشود. میتواند جلوی علم را بگیرند با کتمان شان.

1.2- تقریب دوم استدلال

تقریب دوم تکیه اش بر ملازمه عقلیه نیست. از ملازمه عقلیه استفاده میکند ولی تکیه اش بر اطلاق لفظی است. میگوید در آیه اطلاق لفظی داریم. فرمود یکتمون، کتمان مطلقا حرام است و قیدی نیاورد. شامل آن صورتی هم میشود که علم آور نباشد برای مخاطب این آیه بالدلاله اللّفظیه با اطلاق لفظی خود آیه دالّ است که کتمان حرام است حتی در صورتی که علم آور نباشد. وقتی اینطوری شد ما همان ملازمه را می آوریم. دیگر از خود ملازمه بهره نگرفتیم که همه موارد را فرا میگیرد. بلکه گفتیم حالا که اطلاق لفظی هر دو مورد را فرا گرفت حالا ملازمه را می آوریم و میگوییم ملازمه است و عقل می آید میگوید در آن صورتی که علم آور نیست آیه گفت کتمان حرام است. عقل میگوید حالا که کتمان حرام شد قبول واجب است. باز ملازمه را در هر دوبخش می آورد. که این دو بخش را شامل میشود را از دلیل عقلی استفاده نکرد و از لفظ استفاده کرد که حرمت کتمان حتی صورت عدم علم را هم میگیرد. از این استفاده کرد که در آیه قیدی نیامده است الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ آیه که مطلق است شامل صورتی که عدم کتمان علم آور نباشد هم میشود. شامل که شد آن وقت ملازمه می آید و میگوید در همین مورد که شما میفرمایید کتمان حرام است، عقل میگوید حالا که کتمان حرام است قبول واجب است.

1.2.1- اشکالات بر تقریب دوم

اول و دوم: در اینجا با این تقریب ثانی آن جوابهای شیخ می آید که کسی بگوید این آیه اطلاق ندارد و این آیه قرینه داریم که اصلا آیه شامل آن مورد علم آور هست نه مورد غیر علم آور و آن جوابها صحیح است. چون خود دلیل عقلی نمیخواست همه را بگیرد. میخواست از دلیل لفظی استفاده کنیم. جوابهای شیخ در اینجا می آید. علاوه بر جوابهای شیخ چند تا جواب دیگر بر تقریب ثانی گفته شده است.

سوم: یکی از جوابها جواب مرحوم آقای خویی بود که عرض کردیم شهید صدر هم همین جواب را با عبارت دیگر بیان فرمودند و آن هم این است که همه موارد را شارع دستور داده اس که کتمان نکن و بیان کن. إن قلت: مقتضی اطلاق الآیه حرمت الکتمان ولو مع علم المخبر بأنّ إخباره لا یفید العلم للسّامع. شما اشکال کنید که این آیه مطلق است و حتی اگر برای طرف هم علم نیاید باید بگویید. پس معلوم میشود قبول هم همه جا واجب است و حتی اگر علم نیاید هم باید این بگوید پس باید مخاطب قبول کند. اگر شما به این اطلاق تمسک کنید که آیه مطلق است و قید نیاورد. اطلاق لفظی آیه شامل حتی موردی است که برای طرف علم نمیآورد پس همانجا را هم واجب کرده است که باید بگویید. وقتی باید بگویید پس باید آن طرف هم قبول کند. ایشان میفرماید نه، درست است که آنجا علم نمی آورد ولی آن علم علم آوری حکمت است نه بخاطر اینکه آنجا بیاید قبول کند بلکه بخاطر این است که حکمت علم آوری رعایت بشود. قلت ظهور الحق للناس و حصول العلم لهم إنّما عو حکمه لحرمه الکتمان. والحکمه الدّاعیه الی التکلیف لا یلزم ساریه فی جمیع الموارد. الا تری أنه یجب علی الشاهد أن یشهد عند الحاکم إذا دعی لذالک. شاهد باید برود شهادتش را بدهد بمقتضی قوله ﴿ولایأبی الشهداء إذا ما دعوا﴾ و لو مع العلم بعدم انضمام الشاهد الثانی. و لو اینکه این شهد بیچاره میداند که فقط یک نفر است و اگر برود شهادت بدهد دیگری نمی آید شهادت بدهد و بیّنه هم دونفر است ولی باز آیه میفرماید شما برو شهادت را بده . پس اینکه این بیّنه احقاق حق بشود حکمت است نه علت است. پس اینجا نمیتوانید بگویید حالا که شهادت بر این آقا واجب شد قبول باید بکنید. درست است که قبول را ما در جایی قبول داریم آن جایی است که انضمام شاهد دیگر باشد و شرایطش رعایت شده باشد. در مانحن فیه هم همانطور است. و کذا الحال فی وجوب العدّه علی المطلّقه و علی المتوفّی زوجها و إن کان عقیما. آنجا هم حکمت حفظ نسل است. ولی ما میدانیم این خانم عقیم است و اختلاط میاهی صورت نخواهد گرفت ولی شارع باز هم میگوید عده را نگه دارید. پس مدّعای ما این است که آیه کریمه درست است که مطلق است ولی به لحاظ این است که علم برای طرف بیاید شما میفرمایید شامل موارد غیر علم هم میشود پس باید قبول همه جا باشد. میگوییم شامل موارد غیرعلم میشود برای اینکه احتیاط بشود تا اینکه موارد علم آور از دست نرود. نه اینکه همین که گفت باید قبول بکند. پس این برای احتیاط این است که آن موارد علم آور از دست این ناقل از دستش نرود، شارع گفته است که مطلقا بگو. نه اینکه مطلقا قبول واجب است. قبول در صورتی است که علم بیاید. نفرمایید این مطلق است. میگوییم این مطلق است تا موارد علم آور از بین نرود. مثال میزند به باب شاهد. شاهد باید برود شهادتش را بدهد ولو اینکه تک نفر است و شاهد دیگری هم آنجا پیدا نمیشود. نفرمایید این شهادت بایدقبول بشود. میگوییم نه قبول نمیشود زیرا این احتیاط است که این وظیفه اش را انجام بدهد که شاید یک کسی بیاید و مواردی باشد که اگر این میرفت و میگفت حق آشکار میشد.

شاگرد: بین متشرعه و علما همان وجوب قبول را هم نیاز نداریم. بلکه خداوند متعال میفرماید چونکه بیان شما را من حجت قرار دادم برای مخاطبین شما باید بیان کنید حتی اگر نپذیرند.

استاد: آیه بیشتر از این نمی فرماید کتمان بر عالم و راوی حرام است. شما میفرمایید مطلق است میگوییم اطلاق بخاطر آن است که موارد علم آور از بین نرود. ولی شما مقدماتی را از خودتان اضافه میکنید و بعد نتیجه گیری میکنید. آن مقداری که آیه میفرماید حرمت کتمان است. آیا حجیت دارد؟ آیا رابطه عالم و مستمع را بیان میکند که باید اینها که فرمودند آنها باید بپذیرند؟ اینها مقدماتی است که شما اضافه میکنید ولی در آیه بیشتر از این نیست که کتمان حرام است. اگر کتمان کرد مورد لعن خدا واقع میشود. آن وقت آیا این برای این است که قبول کنند یا در صورت علم قبول کنند؟ آقای خویی میفرماید در صورت علم است. نفرمایید آیه مطلق است. عرض میکنیم مطلق برای حفظ آن موارد است. این بیان آقای خویی است و ممکن است نپذیرید. بیان های دیگری هم داریم البته.

چهارم: جواب دیگری است که مرحوم شهید صدر فرموده است که از این آیه برداشت میشود که حرمت کتمان این حرمت نفسی دارد نه حرمت طریقی. اصلا کتمان که میکند این آقا کأنّ از راه حسادت و از راه تکبر و اینها میخواهد حق را نپذیرد. این حرام است. کار نداریم که آیا دیگران میپذیرد یا نمیپذیند. ناظر است به فعل خود این آقا. نه اینکه ناظر است به اینکه رابطه این با مخاطب. نه کاری با مخاطب نداریم. این باید کتمان نکند و او هم باید بپذیرد حرمت طریقی ندارد. حرمت نفسی دارد، خودِ اینکه انسان درصدد این باشد که حق را بپوشاند این حرام است و حرمت نفسی دارد. حالا این آقا که حق را نپوشاند دیگر آن حرمت نفسی از این آقا دور است. اینکه دیگران میپذیرند یا نمیپذیرند این مطلب دیگری است.

1.3- تقریب سوم آیه

بیان سومی در اینجا است که بیان مرحوم اصفهانی رضوان الله علیه است. ایشان میفرمایند که کتمان در جایی است که مقتضی ظهور باشد. یعنی لولا الکتمان آن مطلب آشکار میشد و این می آید سرپوش میگذارد. سرپوش میگذارد و نمیگذارد آشکار بشود. شهادتش هم من بعد ما بیّناه للناس فی الکتاب است. یعنی ما روی زمینه ای این بیان را فراهم کردیم و در کتاب نازل کردیم ولی این می آید سرپوش میگذارد. پس این کتمان حق یا کتمان مطالب معارف دین را به صورت مطلقا این آیه حرام نمیکند. در جایی که زمینه اظهار است آنجا را میفرماید کتمان حرام است. کاری ندارد در موارد دیگری که اگر این نمیگفت اصلا آشکار نمیشد. اگر این نمیگفت اصلا زمینه ظهور و بروز و اینها را نداشت. آنجاها را این آیه کاری ندارد. پس به صورت مطلق این آیه حرمت کتمان را بیان نمیکند. میگوید در جاهایی که خود ما زمینه آشکار شدنش را فراهم کردیم شما سرپوش نگذارید. پس این آیه موارد خاص از کتمان را حرمت میکند که لولای این سرپوش گذاری خودش آشکار میشد. مثال همین بیان راج به نوبت خاتم صلوات الله و سلامه علیه و آله. اگر اینها سرپوش نمیگذاشتند همان آیاتی که در تورات و انجیل است همانها را میخواندند آشکار میشد اگر سرپوش نمیگذاشتند. پس بنابراین این آیات ناظر به آنجاهایی است که اگر اینها این کارها را نمیکردند آشکار میشد. نه اینکه بفرماید که شما وظیفه تان این است که معارف دین را آشکار کنید. تا اینکه شما نتیجه بگیرید که حالا که عدم کتمان بر اینها واجب شد قبول هم بر طرف واجب باشد. نه، این عدم کتمان یعنی عدم کتمانی که لولا کتمان کردنش حق آشکار میشد.

شاگرد: این هم به نوعی برمیگردد به بیان شهید صدر که کاری به قبول مخاطب ندارد.

استاد: این از قرینه ای که در کلمه کتمان است و من بعد بیّناه للناس و اینها هست استفاده میکند.

بیان دوم در تقریب سوم

بیان مرحوم اصفهانی رضوان الله علیه را میشود به یک عبارت دیگری هم توضیح داد که بنده اینجا یادداشت کردم و آن هم این است که قصد إخفاء. کتمانی که به قصد إخفاء باشد آن را آیه حرام میکند. نه هر کتمانی را. پس بنابراین این آیه راجع است به آن قصد آنها که میخواستند سرپوش بگذارند و میخواستند کأنّ نگذارند آشکار بشود و تعمّد بر إخفاء داشتند آنجا ها را میفرماید. پس این آیه مطلقا وجوب اظهار را نمیرساند که حالا که وجوب اظهار مطلقا شد قبول هم بر مخاطب مطلقا واجب باشد.[1]

شاگرد: از کجا این قصد إخفاء استفاده شده است؟

استاد: از شأن نزول هم استفاده شده است و از آن من بعد بیّناه للناس هم استفاده شده است. همه اینها مؤید این است که سرپوش نگذارند آشکار میشود. اینها جوابهایی است که بیان کردند در جواب تقریب دوم. فرمودن این آیه چنین اطلاقی ندارد و نمیتوانید شما موارد غیر علم را بفرمایید. این آیه با این خصوصیاتی که درادمورد خاص سرپوش گذاشتن را میفرماید. اگر سرپوش نمیگذاشت اصلا آشکار میشد. یا آن تعمّد إخفاء را میفرماید.

شاگرد: آن ملازمه عقلی را چگونه حفظ میکنند.

استاد: چون این تقریب دوم تکیه اش بر اطلاق بود و از راه اینکه ملازمه همه موارد را میگیرد پیش نیامد. فلذا تقریب دوم می آید آن اطلاق را از بین میبرد. و میگوید این اطلاق را ما نمیپذیریم با یان بیانها. اما اگر ملازمه را به میان بکشند باید همان جواب آخوند را بدهیم. و بگویند ما از دل خود ملازمه شمولیت را فهمیدیم آن موقع چاره ای نداریم که جواب ما هم نفی آن ملازمه و حکم عقل باشد. با این بیانهای لفظی نمیشود جواب داد. اما اگر مستدل تکیه اش بر اطلاق لفظی باشد از اینها میشود جواب داد. این راجع به این آیه کریمه.

با این توضیحات و وجوهی که بیان شد جمع بندی ما راجع به این آیه کریمه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُون﴾ چیست؟ آیا این آیه کتمان خاص را میفرماید یا حرمت نفسی را میفرماید یا نه، همه انواع کتمان را میفرماید؟ این را باید ببینیم که با یان آیه چه فهمیده میشود. ظاهرا مشکل است که اطلاق را بشود با این آیه کریمه بتوانیم استفاده کنیم. آن دلیل عقل را هم مرحوم آخوند رد کردند که دلیل عقل شمولیت داشته باشد. فلذا بری از اساتید میفرمودند که کار خبر واحد به اینجا رسیده که به آیه کتمان هم استدلال میکنند. استظهار از این آیهکه بتواند از این اشکالات جان سالم به در ببرد این مشکل است ظاهرا. واقعا این استدلال مشکل است.

2- آیه سؤال

آیه بعدی را اشاره میکنیم و ملاحظه میفرمایید. آیه سوال است ﴿فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعملون﴾ در ئو جای قرآن این آیه مبارکه وارد شده است. به تفاسیرش مراجعه بفرمایید. بعدا ان شاء الله مباحثه اش میکنیم.


[1] نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج3، ص244.