1403/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /آیه نفر. روایات، وجه استدلال
بحث در آیه نفر بود. معنای آیه را و وجوهی که در تفسیر آیه فرموده بودند عرض کردیم. و بعد پرداختیم به روایاتی که در ذیل آیه نقل شده است. برخی از آن روایات را خواندیم. چند روایت مانده است که إن شاء الله آنها را هم بخوانیم تا بعد وجه استدلال را بیان کنیم.
یکی از روایاتی که هست این است: علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی بن عبید عن یونس بن عبدالرحمن قال حدّثنا حمّاد عن عبد الاعلی_ سند صحیح است_ قال سألت اباعبدالله علیه اسلام عن قول العامّه إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال من مات و لیس له امام مات میته جاهلیّه. از امام جعفر صادق میپرسد که عامه چنین حدیثی از پیامبر نقل کردند من مات و لیس له امام مات میته جاهلیّه یا من مات و لیس فس عنقه بیعه مات میته جاهلیه.این تعبیر در صحیح مسلم است. از عبدالله بن عمر نقل میکنند که آمد با آن شخص با نماینده یزید بیعت کند و این حدیث را گفت. با علی علیه السلام بیعت نکرد و گفت من احتیاط میکنم ولی با نماینده یزید بیعت کرد و این روایت را گفت که از پیامبر شنیدم که من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیّه. این شخص از این حدیث از امام علیه اسلام میپرسد که این حدیث را عامه نقل کردند. قال: الحقّ والله. این سخن سخن حقّی است. پیامبر اکرم چنین فرمایشی دارند که من مات و لیس له امام مات میته جاهلیه. قلت: فإنّ اماما هلک و رجل بخراسان و لایعلم من وصیّه لم یسعه ذالک. عرض کردم که شخصی است که در خراسان است و امام هم از دنیا رفته است وصیّ امام را هم نمیداند چه کسی است، لم یسعه ذالک را سوال بگیریم که آیا این برایش وسعت و رخصتی هست در این مسئله که امام را نشناسد حالا که در خراسان است. قال: لا یسعه، برای این هم رخصت نیست، إنّ الامام إذا هلک وقعت حجت وصیّه علی من هو معه فی البلد.امام فرمود برای این هم رخصتی نیست وقتی امام از دنیا رفت حجت وصی او بر عهده کسانی می آید که همراه آن امام هستند در همان شهر. یعنی اهالی مدینه منوّره که امام در آنجا از دنیا رفته است الآن حجت امام بعدی بر آنها می افتد و باید بیعت کنند. و حقّ النفر علی من لیس بحضرته إذا بلغهم. و بر کسانی که در حضرتش نیستند و در شهرهای دیگر هستند بر آنها هم حق نفر می افتد. آنها هم باید حرکت کنند برای شناخت امام وقتی که خبر وفات حضرت به آنها رسید باید حرکت کنند تا وصیّ امام را بشناسند. إنّ الله عزّوجل یقول فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون. در این حدیث شریف هم امام علیه السلام به این آیه استشهاد کرده است که نفر واجب است برای شناخت امام.
باز روایت دیگری است: محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن خالد عن نضر بن سوید عن یحیی الحلبی عن برید بن معاویه عن محمد بن مسلم قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام اصلحک الله بلغنا شکواک و اشفقنا فلو اعلمتنا من فقال إنّ علیا علیه السلام کان عالما والعلم یتوارث، فلا یهلک عالم الّا بقی من بعده من یعلم مثل علمه أو ما شاء الله. قلت: أ فیسع الناس إذا مات العالم أن لا یعرف الّذی بعده؟ فقال: فأمّا دحد هذه البلده فلایعنی المدینه و اما فغیرها من البلدان فقدر مسیرهم إنّ الله عزّوجل یقول: و ما کان المومنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون.
سند روایت صحیح است. محمد بن مسلم میگوید عرض کردم به امام صادق علیه السلام به ما رسید که شما مریض هستید و ما ترسیدیم، به ما اعلام بفرمایید که بعد از شما چه کسی هست. امام فرمودند که علی علیه السلام عالم بودند به آن علم وهبی مستحضر بودند. همان علم که از پیامبر گرفتند و علم وهبی است و علمی نیست که با کسب به دست بیاید آن علم توارث میشود. پس هیچ عالمی که عالم است به علم وهبی و علم خلیفه اللهی که در آن آیه إنّی جاعل فی الارض خلیفه و علّم آدم الاسماء کلّها آن علمی که مربوط به خلیفه اللهی است مگر اینکه بعد از یک عالمی هست که مانند علم او را دارد یا آن مقداری که خدا میخواهد یعنی ممکن است که بیشتر هم داشته باشد یا ممکن است یک مقدار کمتر داشته باشد ولی آن علم وهبی را دارد. عرض کردم: آیا بر انسانها رخصت است که وقتی که عالم از دنیا رفت آن عالم علی الاطلاق که عالم بعدی را نشناسد. اهل این شهر که عالم در اینجا هست امام در اینجا هست اینها حق ندارند. اما شهرهای دیگر به مقداری که در راه هستند تا برسند به این شهر آنها هم وسعت دارند. اما اهل این شهر وسعت ندارند و باید به وصیّ ایمان بیاورند. این آیه کریمه هم که امام استشهاد فرمودند این معنا را اثبات میکند و بیان میفرماید. پس بنابراین در اینجا هم آیه کریمه تطبیق شده است برای سفر برای آموختن مسائل عقیدتی و مسائل دینی.
در عیون أخبار الرضا: ذکر الفضل بن شاذان أنّه سمعها من الرضا علیه السلام فإن قال لما أمر بالحج قیل لعلّه لوفاده و طلب زیاده الی أن قال: مع ما فیه من النفقه و نقل الاخبار الائمه علیهم السلام إلی کلّ... و ناحیه، کما قال الله عزوجل فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون ولیشهدوا منافع لهم.
فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام است. اگر کسی بگوید چرا خداوند دستور به حج داد. بخاطر وفادت یعنی آن مهمانی و بیعتی که برای بزرگی میروند را میگویند وفد. برای اینکه عده ای وفد بشوند و بروند به پیشگاه پیامبر اکرم و ائمه اطهار و حج بیت الله را به جا بیاورند و بروند به مهمانی خداوند و از خدای متعال طلب زیادت کنند و در حج نفقه هست و خرج میکند در راه خدا و اخبار ائمه را نقل میکند. اخبار ائمه را بعد از زیارت بیت الله الحرام در مدینه خدمت امام میرسد و معارف را یاد میگیرد و آن را به هر ناحیه ای از زمین میبرد. این هم استشهادی که امام فرمودند.
شاگرد: زمان غیبت را چه کار باید کرد؟
استاد: آنجا هم بالاخره علمایی هستند که قافله را راهنمایی میکند. امام یا من یقوم مقامه.
روایت دیگری است. سند را نمیخوانم. عن عبدالله بن مومن الانصاری قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام إنّ قوما یروون أنّ رسول الله قال إختلاف أمتی رحمه فقال صدقوا. فقلت إن کان اختلافهم رحمه فإجتماعهم عذاب. قال لیس حیث تذهب و ذهبوا. إنّما أراد قول الله عزوجل و ما کان المومنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون. فأمرهم أن ینفروا الی رسول الله صلی الله علیه و یختلف الیه، قیتعلّموا ثم یرجعوا إلی قومهم فیعلّموهم إنّما اراد اختلافهم من البلدان لا اختلافا فی دین الله إنّما الدین واحد.
یک عده ای حدیث نقل میکنند که پیامبر فرمود اختلاف امتی رحمه. امام فرمودند راست گفتند و پیامبر فرمودند این کلام را. عرض کردم اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماع آنها عذاب است. پس باید همیشه با هم اختلاف داشته باشند. اینگونه که شما فکر میکنید معنای حدیث نیست و آنها فکر میکنند. این حدیث که پیامبر فرموده اختلاف امتی رحمه اختلاف به معنای آمد و شد است. این آیه مراد است. یک عده ای باید حرکت کنند برای آموختن مسائل دینی. این حدیث شریف هم آیه شریفه را تطبیق کرد برای حرکت برای آموختن علم.
حدیث بعدی هم باز همان موردی که اگر امام از دنیا رفت راجع به آن است.
و حدیث بعدی هم در تفسیر عیّاشی است که آن هم در همین مورد است. عن ابی عبدالله علیه السلام إذا حدث للامام حدث کیف یصنع الناس؟ قال یقومون کما قال الله و ما کان المومنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون. قال قلت فما حالهم. قال هم فی عذر. در آن زمانی که میخواهند حرکت کنند در عذر هستند.
روایات بعدی را که همین معنا را میرساند خواندن نمیخواهد.
فقط این روایت که نکته ای دارد را عرض کنیم:
از امام صادق علیه السلام: ما تقولوا فی قوم هلک امامهم کیف یصنعون. قال فقال لی أما تقرء کتاب الله فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون قلت جعلت فداک فما حال المنتظرین حتی یرجع المتفقّهون؟ آنهایی که در شهر منتظر هستند و حرکت نکردند. قال فقال لی رحمک الله أما علمت أنّه کان بین محمد و عیسی صلی الله علیهما و آلهما خمسون و مائتا سنه. آیا ندانستی که بین پیامبر اسلام و حضرت عیسی دویست و پنجاه سال فاصله بوده است. فمات قوم علی دین عیسی انتظارا لدین محمد صلی الله علیه و آله. فآتاهم الله أجرهم مرّتین. حالت انتظار اشکال ندارد. منتظر است تا خبر بعثت خاتم الانبیاء برسد. تا وقتی نرسد آنها معذور هستند. خبر امام بعدی که این وصیّ آن هست تا نیامده است، معرفت شان بر همان امام قبلی که اینها داشتند همان کافی است. روایات دیگر هم همین معنا را باز میرساند. اینها را مراجعه کنید. پس روایات هم به این آیه کریمه استشهاد کردند برای وجوب نفر و تعلّم معارف دین که باید یک عده ای حرکت کنند و دیگرانی که منتظرند آنها معذور هستند تا اینها برگردند.
شاگرد: روایات ناظر بر اصول دین سات نه فروع دین.
استاد: ظاهرش اطلاق است و به اطلاقش اخذ میشود. تفقّه. لذا متعلقش هم دین است و فرقی نمیکند معارف دین اصول باشد یا غیراصول باشد. البته در روایات تطبیق شده است بیشتر بر اصول معارف. ولی آن تطبیق مخصص نیست چون خود آیه مطلق است.
اما وجه استدلال به این آیه کریمه بر حجیت خبر واحد. وجه استدلال را ابتدا به صورت مختصر اشاره میکنیم بعد تفصیلش را عرض میکنیم.
وجه استدلال این است که میفرماید ﴿فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلّهم یحذرون.﴾ در آیه یک وظیفه ای میگذارد بر عهده آن متفقهین که اینها باید انذار بکنند. در مقابل انذار اینها یک وظیفه ی دیگری هم بر عهده مستمعین میگذارد و آن هم این است. لعلّهم یحذرون. حذر یعنی اطاعت کنند یعنی عملا آن انذار را پیروی کنند. یعنی حذر عملی مراد است نه اینکه فقط یک ترسی در قلب شان ایجاد بشود و بعد هیچ عملی نکنند. پس همین آیه کریمه که همین مقدار را بپذیرید معنایش حجیت خبر واحد است. یک عالمی می آید احکام را یاد میگیرد و روایات اهل بیت را یاد میگیرد و برمیگردد شهر خودش، آیه میفرماید اینهایی که مستمع هستند اینها باید عمل کنند. پس خبرواحد حجت است. اگر خبرواحد حجت نباشد آیه نمیفرمود که وظیفه مستمعین حذر است. ولی این را فرموده است. این لبّ استدلال است.
اما برای اینکه به این استدلال برسیم اولا یک مقدماتی این استدلال دارد که عرض میکنیم. پنج پایه و مطلب باید اثبات بشود تا ما به این استدلال برسیم.
اول: اینجا مراد انذار جمع به جمع است. نه انذار جمع به فرد. لیتفقّهوا فی الدین و لینذروا قومهم. یعنی یک نفر می آید و قوم را انذار میکند نه اینکه دسته جمعی بیایند که آن قوم را انذار بکنند که بگوییم خبر واحد مراد است. و لینذروا قومهم استغراق است یعنی هر نفر بیاید یک نفر یا چند نفر را انذار دهد. این میشود انذار جمع بر جمع نه انذار جمع بر فرد. عام مجموعی مراد نیست بلکه عام استغراقی مراد است. و این در زیان عربی شایع است. مثلا همین آیه وضوء فاغسلوا وجوهکم یعنی هر نفر صورت خودش را بشوید نه همه بیاید صورت یک نفر را بشویند. این را میگویند مقابله جمع به جمع یعنی هر فردی یک نفر را یا دو نفر را انذار کند. واقع هم همینطور است. یک عالمی از شهر خودش میرود تفقه میکند و برمیگردد مگر بنا است همه علما را همراه خودش بیاورد تا انذار کند. نه، آن رفت تفقّه کرد و برگشت و باید انذار کند. پس اولین مقدمه که لازم است بپذیریم این است.
دومین مقدمه این است که مراد از حذر حذر عملی است یعنی اگر محرمات است از آن اجتناب کنند نه یعنی اینکه صرفا خوف نفسانی باشد. خوف نفسانی مراد نیست. لعلّهم یحذرون یعنی آنها در نتیجه انذار اطاعات بکنند. این را میگویند حذر نه یعنی اینکه فقط یک ترسی در دلشان روشن بشود.
مقدمه سوم این است که انذار در اینجا اعم است از انذار اجتهادی، انذار خطیبی و انذار نقل روایت. یعنی هر سه قسم را میگیرد. انذار گاهی مجتهد میگوید هذا حرام این ربا حرام است. أخذ زیادی حرام است. دارد انذار میکند و این عذاب دارد. پس انذار گاهی به بیان فتوا است. این یک قسمت است و این آیه شامل آن هم است. پس دلیل بر حجیت قول مجتهد یکی از ادله اش همین است. وقتی میگود حرام است یعنی باید اجتناب کنی وقتی میگوید واجب است یعنی اگر انجام ندهی عقاب دارد. یک انذار آنجایی است که خطیب انجام میدهد. مسلمات دین را عقابش را بیان میکنند. ای مردم از خدا بترسید و نماز را ترک نکنید و شراب نخورید و عذابش این چنین است و هکذا. این هم انذار خطیب است یعنی آنجایی که مسلمات دین است انها را بیان میکند و عقابش را هم میگوید. و یک انذار قسم سومی است که نقل روایت میکند. می آید در مجلس و روایت اهل بیت را برای مردم نقل میکند. معمولا روایات اهل بیت ملازم است با انذار. اینطور نیست که نقل کند و برود و تمام بشود. نه، نقل روایات معمولا همراه انذار است. مقدمه سوم این است که انذار در آیه شامل نقل روایت هم میشود. ما میخواهیم بگوییم خبر واحد حجت است یعنی این قسم را هم انذار شامل میشود و فقط آن دو قسم اول نیست که بفرمایید نقل روایات را شامل نمیشود. نه، این قسم را هم شامل میشود. بر خلاف نظر بعضی از اساتید که میگفتن شامل اینجا نمیشود، نه، شامل اینجا میشود.
مقدمه چهارم این است که حذر مطلقا واجب است چه برای انسان علم حاصل بشود چه علم حاصل نشود. گاهی آن منذر که آمد واقعا انذار کرد و واقعا برای انسان علم حاصل میشود. یک مقدماتی همراهش هست که برای انسان یقین حاصل میشود. آنجا خارج از کلام است. بحث آنجایی است که آمد گفت و برای ما هم یقین حاصل نشد. یا اطمینان یا کمتر از اطمینان برای ما حصل شده است. آیا آنجا هم حذر واجب است یا نیست؟ اطلاق آیه میفرماید حذر مطلقا واجب است چه علم حاصل بشود و چه هلم حاصل نشود.
مقدمه پنجم این است که حذر واجب است نه اینکه حذر مستحب باشد. بنابراین از این آیه می فهمیم که اطاعت و پیروی از آن خبرواحد واجب ست و باید اطاعت بشود. نه اینکه او آمد گفت و ما اگر خواستیم عمل کنیم و نخواستیم هم عمل نکنیم. پس برای اینکه این آیه کریمه دلالتش تام بشود بر حجیت خبرواحد باید این پنج نقدمه را ما قبول داشته باشیم. اگر یکی از این مقدمات را کسی خدشه کند استدلال دچار اشکال خواهد بود. حالا که این پنج مقدمه را توجه فرمودید میرسیم به وجه استدلال.
سه وجه برای استدلال ذکر شده است. که بعدا عرض میکنیم.