درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /آیه نفر د رحجیت خبر واحد

 

1- استدلال به آیه نفر بر حجیت خبر واحد

بحث در استدلال به آیه ﴿کریمه و ما کان المومنون لینفروا کافّه فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینظروا قومهم إذا رجعوا إلیهم﴾ بود. عرض کردیم که در معنای آیه احتمالاتی گفته شده است. چهار احتمال ذکر شده است. این احتمالات را عرض کنیم تا برسیم ان شاء الله به نحوه استدلال.

1.1- احتمال اول در آیه نفر

احتمال اول را که مرحوم صاحب مجمع ذکر فرمودند این است که مراد از کسانی که نفر میکنند مجاهدین باشد. و از کسانی که تفقّه میکنند کسانی باشند که به جهاد نمیروند و در شهر می مانند. پس نفر کنندگان یک عده ای هستند که برای جهاد میروند و آنهایی که تفقّه میکنند کسانی هستند که به جهاد نمیروند. در صورتی که جهاد واجب کفایی است و آیه میفرماید که یک عده ای از شما بروید برای جهاد و یک عده ای هم بمانید تحصیل علم کنید. و ما کان المومنون لینفرو کافّه بر مومنان نرسد که همه شان نفر کنند و حرکت کنند برای جهاد . فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه. از هر طائفه ای از آنها برای جهاد بروند ولیتفقّهوا فی الدین. ضمیر لیتفقّهوا آنهایی نیستند که نفر میکنند. یعنی لیتفقّهوا باقون و لینظروا قومهم إذا رجعوا إلیهم اینها که باقی ماندند اینها تفقه کردند، وقتی قوم شان از جهاد برگشتند به آنها بگویند شما نبودید این آیات نازل شد و ما این آیات را فرا گرفتیم، بیایید برای شما تعلیم بکنیم. پس صدر آیه مربوط به مجاهدین است. ذیل آیه مربوط به کسانی است که تحصیل علم میکنند. ضمایر صدر آیه برمیگردد به مجاهدین. و ما کان المومنون لینفروا کافّه همه شان حرکت نکنند و بروند فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه از هر فرقه ای از آنها یک عده ای بروند برای جهاد. لیتفقّهوا فی الدین یعنی اینکه آن باقی فرقه که یک طائفه شان رفتند و باقی فرقه ماندند آنها تفقّه بکنند در دین ولینظروا قومهم إذارجعوا إلیهم و اینها که تفقّه کردند قوم خودشان را انذار کنند وقتی که آن مجاهدین برگشتند اینها بگویند شما در مدینه منوره نبودید، پیامبر چنین احکامی را بیان فرمودند و این آیات نازل شد. این احتمال اول که مرحوم صاحب مجمع اینطوری میفرمایند. فهلّا خرج إلی الغزو من کلّ قبیله جماعه برای غزو از هر قبیله ای یک جماعتی بروند برای جهاد. و یبقی مع النبیّ صلی الله علیه و آله جماعه لیتفقّهو فی الدین اینهایی که باقی ماندند در دین تفقه کنند یعنی الفرقه القاعدین یعنی آن فرقه ای که نرفتند اینها تفقه بکنند یتعلمون القرآن و السنن و الفرائض و الاحکام فإذا رجعت السرایا وقتی آن سرایا و گروه های مجاهدین برگشتند و قد نزل بعدهم القرآن و تعلمهم القاعدین و آیات قرآن نازل شده است و این قاعدون یاد گرفتند قالوا لهم إذا رجعوا الیهم، أنّ الله قد انزل بعدکم علی نبیکم قرآنا، بگویند ای مجاهدین وقتی شما نبودید خدای متعال آیاتی را بر پیامبر نازل کرد و قد تعلّمناه و ما اینها را یاد گرفتیم فتتعلمهم السرایا سرایا از اینها یاد بگیرند فذالک قوله ولینظروا قومهم إذا رجعوا إلیهم أی یعلّموهم القرآن و یخوّفوهم إذا رجعوا الیهم قاعدین آنها را انذار بدهند وقتی مجاهدین برگشتند. لعلّهم یحذرون. فلا یعلمون بخلافی عن ابن عباس این تفسیر را ابن عباس فرموده و از امام باقر علیه السلام هم چنین معنایی را فرموده. و قال الباقر ع کان هذا حین کثر الناس فأمرهم الله أن تنفر منهم الطائفه و تقیم طائفه للتفقّه و أن یکون الغزو نوبا. از امام باقر هم نقل شده است که آن زمانی بوده است که مردم زیاد بودند و نیاز نبود همه بروند به جهاد. خداوند دستور داده است که یک طائفه ای از آنها بروند جهاد و یک طائفه هم بمانند برای تفقّه، غزو نوبتی باشند و یک عده بروند برای جهاد و یک عده بروند برای تعلم.

 

اشکال احتمال اول این است که لازم می آید تفکیک بین ضمائر. یعنی آیه کریمه ضمائرش از هم جدا بشود. تا میرسد به لیتفقّهوا یتفقّهوا را به آن نافرین نزنید و حال آنکه ضمائر قبلی به آنها بود ولی در لیتفقّهوا یعنی القاعدین نه مجاهدین. این خلاف ظاهر است. ما کان المومنون لینفروا کافّه لینفروا ضمیرش به همان مومنین برمیگردد. فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه که از هر فرقه آنها یک طائفه ای حرکت کنند لیتفقّهوا نه اینکه آنها تفقّه کنند بلکه قاعدین تفقّه کنند. این خلاف ظاهر است زیرا ضمیر از هم جدا میشود.

شاگرد: خود پیامبر که هستند دیگر چه نیازی به قاعدین هست برای انذار.

استاد: پیامبر در مرکز شهر بودن و در همه طایفه ها که نبودن فلذا باید از هر فرقه ای یک طائفه ای میامدن و پیش پیامبر باشند و تفقّه کنند.

1.2- احتمال دوم

احتمال دوم بگوییم همه نفر و تفقّه و انذار و همه برای مقاتلین است. ما کان المومنون لینفرو کافّه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه از هر فرقه ای از آنها حرکت کنند برای جهاد لیتفقّهوا فی الدین که بروند در میدان جهاد در دین تفقّه و بصیرت پیدا بکنند. تفقّه یعنی فهم عمیق دین. آنجا آیات خدا را ببینند که خداوند چطور به مسلمین عنایت میفرماید. لیتفقهوا فی الدبن یعنی در میدان جهاد معجزات خدا را که ببینند تفقّه پیدا بکنند. بالاخره آن بصیرتی که در میدان جهاد پیدا میشود ممکن است در شهر که نشسته است آن را نتواند به دست بیاورد.. آن عنایاتی که خداوند به مجاهدین میکند آنها را نمیتواند به رأی العین ببیند. و اگر هم به او بگویند باز هم یک توصیف کلامی است ولی آنجا میبیند که خداوند چطور یک فئه قلیله ای رابر فئه کثیره غالب میکند و نصرت عنایت میکند. اینها را یبینند و تفقّه پیدا میکنند. خود اینها برگردند آن متخلّفینی که به جهاد نرفتند به آنها انذار کنند که شما از جهاد عقب نمانید. در جهاد اینچنین عنایاتی به مجاهدین میشود. پس این احتمال دوم. اینجا تمام ضمائر به مجاهدین برمیگردد ئجاهدین و نافرین. که مرحوم صاحب مجمع میفرماید أنّ التفقّه والانظار یرجعان إلی الفرقه النافره. همان فرقه نافره همانها انذار میکنند باقی را. و خداوند اینها را ترغیب کرد که بروند در همان میدان صاحب بصیرت بشوند که برگردند به آنهایی که به میدان جهاد با یک بهانه هایی نیامدند فتحذّرها و معنا لیتفقّهوا فی الدین لیتبصّروا بصیرت پیدا کنند و یتیقّنوا بما یریهم الله من الظهور علی المشرکین و نصرت الدین که در آن میدان میبینند که خداوند متعال چگونه بر اینها عنایت کرد که بر مشرکین غلبه کردند. آن نشانه های الهی را آنجا ببینند و تفقّه پیدا بکنند و همین را بیایند برای متخلفین بازگو کنند. و یخبروهم أنّهم لا یدار لهم بقتال النبیّ والمومنین لعلّهم یحذرون به متخفین بگویند که شما حق ندارید از اوامر پیامبر تخلف کنید و بجنگید با پیامبر با مومنین. یک عده ای از اینها که نمیرفتند منافق بودند. نظر داشتند که با پیامبر بجنگند. آنها بیایند اینها را انذار کنند که شما در این فکرها نباشید، خداوند مجاهدین را نصرت عنایت میکند. این هم احتمال دوم. این را هم برخی از مفسرین گفتند. این احتمال اشکالش این است که میدان جهاد میدان تفقّه بعید است که باشد. فلذا باید ما آنجا تفقّه را برگردانیم به تبصّر و بصیرت پیدا کردن. والا میدان جهاد میدان تفقّه و اینها نیست. از این جها سازگاری ندارد که بروند در آن میدان و دین را تفقّه کنند. فلذا ایشان تفقّه را برگرداند به بصیرت داشتن. و این خلاف ظاهر است. تفقّه یعنی این را یاد بگیرد نه اینکه بصیرت پیدا بکند.

1.3- احتمال سوم

احتمال سومی که مرحوم صاحب مجمع مطرح کرده است این است که بگوییم: هم نفر و هم تفقّه و هم انذار مربوط به کسانی است که برای طلب علم میروند. از شهر خود آمده است به مدینه منوره علم یاد بگیرد نزد پیامبر اکرم و این علوم را که یاد گرفت برمیگردد به شهر خودش و همان علوم را به قبیله خودش یاد میدهد. لازم نیست که همه بیایند در مدینه تا دین یاد بگیرند. نه، از هر فرقه ای یک طایفه ای بیایند مدینه و یاد بگیرند و برگردند قوم خودشان را انذار بکنند. اگر این باشد این آیه کاملا تطبیق میکند بر کسانی که جهت تحصیل علم از شهر خودشان می آیند در دیار غربت علم تحصیل میکنند و بعدا برمیگردند به قوم خودشان و این معارف را پخش میکنند و انذار میکنند. کاملا تطبیق میکند بر حال کسانی که به جهت طلب علم حرکت میکنند از شهری به شهری. صاحب مجمع میفرماید أنّ التفقّه راجع إلی النّافره تفقّه همان کسانی هستند که حرکت کردند از شهر خودشان و التقدیر ما کان لجمیع المومنین أن ینفروا إلی النبیّ تقدیرش این این است که لازم نیست همه مومنان از همه شهرها بیایند مدینه دین را یاد بگیرند. و یخلی دیارهم و دیار خودشان را خالی کنند ولکن لینفروا إلیه من کل ناحیه طائفه از هر شهری یک چند نفری بیایند برای تفقّه. لتسمع کلامه برای اینکه این طائفه کلام پیامبر را بشنود و تتعلّم الدین منه ثم ترجع إلی قومها. بعدا برگردد به قوم خودش. ما کان المومنون لینفرو کافّه مومنون لازم نیست که همه شان بیایند به مدینه. و شهر خودشان را خالی کنند. فلولا نفر من کلفرقه منهم طائفه. از هر فرقه و قبیله ای یک عده ای بیایند. لیتفقهوا فی الدین و لینظروا قومهم إذا رجعوا. همین طایفه ای که آمدند برگردند و قوم خودشان را انظار کنند.[1] این احتمال سومی هست. ظاهر آیه یا این احتمال از سایر احتمالات سازگارتر است. همین کسانی که برای طلب علم می آیند را میفرمایند. از این فهمیده میشود که علم در وطن به دست نمی آید. علم با نفر و حرکت کردن از وطن و با تحمل غربت به دست می آید. این نقطه را از این آیه شریفه میشود فهمید. باید انسان سختی ها را تحمل کند تا به علم برسد.

احتمال چهارمی که مرحوم علامه طباطبایی فرمودند. در اینجا صاحب مجمع فرمود: قال القاضی ابو عاصم و فی هذا دلیل علی اختصاص الغربه بالتفقّه. که تفقّه با غربت اختصاص دارد. بدون غربت انسان به تفقّه نمیرسد. و أنّ الانسان لیتفقهوا فی الغربه انسان در غربت به تفقه میرسد. شأن نزول لبته یک روایتی است و ما باید ظاهر آیه را هم بسنجیم. شأن نزولی که عرض شد با احتمال اول بیشتر سازگاری داشت.

شاگرد:....

استاد: ممکن است بفرمایید اهل آن شهر دیگر نیازی نیست که بروند به شهر دیگر ولی برای غالب مردم که در آن شهر نیستند این تحمل مشقات غربت لازم است. این نازل میشود به منزله غالب. قاعده غالبی اینطوری است. ممکن است برای اهل همان شهر هم همینطور باشد. در آن شهر بزرگ شده است و سختی ها را نکشیده است ممکن است به جایی نرسد. باید سفر کند باری تحصیل علم به شهر دیگر و زحمت بکشد تا به علم برسد.

شاگرد:....

استاد: شخصیت های علمی ممکن است در برخی از شهرها قوی تر باشد تا شخصیت علمی موجود در شهر دیگر. فلذا گاهی علمای ما هم به شهرهای مختلف سفر میکردند. مثلا میخواستند حکمت أخذ کنند میرفتند سبزوار خدمت مرحوم سبزواری . یا میخواستند حدیث یاد بگیرند میرفتند کاشان خدمت فیض کاشانی. ممکن است چنین مسائلی هم پیش بیاید.

1.4- احتمال چهارم

علامه طباطبایی احتمال چهارمی ذکر کرده است. فرموده است که دو قسمت بشوند. یک قسمت بروند جهاد و یک قسمت بروند برای طلب علم. دوتا نفر است. یک نفر جهادی داریم در این آیه و یک نفر برای طلب علم داریم. پس یک طائفه بنشینند و یک طائفه بروند، اینطوری نیست. هر دو طائفه حرمت میکنند یک طایفه برای علم و یک طایفه هم برای جهاد. إنّ الآیه تنهی مومنین سائر البلاد غیر مدینه الرسول أن ینفروا إلی الجهاد کافّه. شهرهای دیگر همه شان یکباره نروند جهاد. جمعیتشان دو قسمت بشوند. یک قست بروند جهاد و یک قسمت شان بیایند مدینه برای علم. شهر های دیگر هم برای جهاد و هم برای تحصیل علم نفر نیاز دارند. ولی مدینه الرسول نیاز به نفر برای تحصیل علم ندارند. و مان کان االمومنون لینفروا کافّه _یعنی الی الجهاد_ فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه _یعنی همه شان نروند جهاد_ و یک عده شان هم بیایند برای نفر دوم. یعنی دوتا نفر است یک نفر جهادی داریم و یک نفر تحصیل علم داریم. ولینظروا قومهم إذا رجعوا إلیهم. این هم احتمالی است که مرحوم علامه طباطبایی ذکر فرمودند.[2] این احتمال چهارم و احتمال قبلی با ظهور آیه ناسازگار نیست و میشود از آیه استفاده کرد.

شاگرد: احتمال مرحوم علامه طباطبایی با شأن نزول آیه سازگاری دارد ولی احتمال سوم با شأن نزول آیه سازگاری ندارد.

استاد: بله ممکن است است ایشان آن جهت را مدنظر داشتند. فلذا دو نفر را در نظر گرفتند. نفر جهادی و نفر علمی.

راجع به معنای آیه آنچیزی که به طور خلاصه میشود عرض کرد، احتمال سوم و چهارم با ظهور آیه ناسازگار نیست ولی احتمال اول که بگوییم آنهایی که ماندند درس بخوانند و آنهایی که رفتند بروند جهاد بعد این قاعدین آنها را تعلیم کنند این چون اختلاف در ضمیر پیش می آورد خلاف ظاهر است. و همچنین احتمال دوم که فرمود بروند در میدان تفقّه پیدا کنند و برگردند این هم با کلمه تفقه با میدان سازگاری ندارد. پس میماند احتمال سوم و احتمال چهارم که هر دو با ظاهر آیه سازگار هستند.

شاگرد: آیا افرادی که در داخل مدینه هستند هم شامل آن قسمت نفر برای تحصیل معارف دین هستند؟

استاد: احتمال فرق نیست، وقتی بنای بر این شد که آنهایی که از خارج آمدند و دین را فرا گرفتند و انذار کردند و لعلّهم یحذرون وجه استدلال را عرض خواهیم کرد. بر آنها هم حذر واجب خواهد شد که انذار که شد باید بپذیرند. وقتی حجیت خبر واحد را در بلاد ناهیه قرار دارند. وقتی نسبت به آنها پذیرفتید باید نسبت به همه بپذیرید. با اینکه متمکن است و در خارج مدینه است ولی قرآن میفرماید نیاز نیست که کسی را بفرستید. یک عده شان که بیایند یاد بگیرند و بروند به بقیه یاد بدهند. پس آیه وقتی آمد تکلیف را برداشت در حالی که تمکن از علم را داشتند. دیگر فرقی نیست که داخل در مدینه یک کسی از پیامبر خبر بیاورد برای کس دیگر که پیامبر چنین دستوری داده است. کسی هم احتمال فرقی نگذاشته است. وجه استدلال را بعدا عرض می کنیم. اینها احتمالاتی است که راجع به معنای آیه گفته شده است.

روایاتی در ذیل این آیه کریمه نقل شده است که مرحوم هویزی در تفسیر نور الثقلین و همچنین در تفسیر برهان این روایات نقل شده است. به این روایات قبل از اینکه به وجه استدلال برسیم اشاره میکنم.

اصول کافی به سندش از علی بن حمزه قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام: یقول تفقّهوا فی الدین فإنّه من لم یتفقّه منکم فی الدین فهو اعرابیّ، إنّ الله یقول فی کتابه لیتفقّهوا فی الدین و لینظروا قومهم لعلهم یحذرون. تفقّه واجب است البته استفاده میشود که وجوب کفایی دارد چون استشهاد کرده است به این آیه. از این حدیث شریف فهمیده نمیشود که کدام یکی از معانی را میفرماید. آیه را استشهاد کرده است که تفقّه واجب است. روایت بعدی که سندش صحیح است. عن یعقوب بن شعیب قال قلت لأبی عبدلله علیه السلام: إذا حدث علی الامام حدث اگر یک حادثه ای برای امام پیش آمد یعنی شهید شد، کیف یصنع الناس؟ قال: أین قول الله عزّوجل: فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینظروا قومهم إذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون. فرض کن کسی در خراسان و یا کوفه است مطلع بشود که امام از دنیا رفته است. وظیفه چیست؟ یک عده ای را بفرستند مدینه ببینند که امام بعدی کی هست. یک وقت امام در زمان حیاتش اعلام کرده است امام بعدی را، آن مطلب دیگری است. یک وقت به جهت تقیه اعلام نکرده است یا اعلام کرده است و به اینها نرسیده است. اینها وظیفه شان این است که بیایند مدینه. میفرمایند که فأین قول الله عزوجل فلولا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدین و لینظروا قومهم إذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون. قال هم فی عذر ما دام فی الطلب. آنهایی که رفتند و دارند بررسی میکنند آنهایی که باقی هستند و منتظرند تا ببینند که امام بعدی چه کسی است و هنوز در حال طلب هستند اینها معذور هستند. چون در طلب بودند. قال هم فی عذر ما دام فی طلب و هولاء الذین ینتظرونه فی عذر حتی یرجع الیهم الاصحاب. آنهایی که رفتند هم آنها معذور هستند در مدتی که در طلب هستند و هم اینهایی که منتظرند معذور هستند. در دوران امامت امام موسی الکاظم صلوات الله و سلامه علیه همین مسئله بعد از امام صادق پیش آمده است. امام روی تقیه امام بعدی را اعلام نفرموده بود که بعد از من امام موسی الکاظم است. یا برای همه اعلام نکرده بود. شیعه نمیدانستند. شیعه عده ای را فرستادند برای مدینه که امام بعدی را مشخص کنند. قضیه اش در کتب نقل شده است که ما آمدیم در مدینه گفتند فلانی است رفتیم دیدیم که این اصلا هیچی بلد نیست و هکذا تا اینکه به امام میرسند و امام را میشناسند. بنابراین این آیه تطبیق شده است بر اینکه مردم یک عده ای را باید بفرستند تا اینکه معالم دین را یاد بگیرند. روایات بعدی هم هست. روایات بعدی را هم میخوانیم بعد ان شاء الله وارد وجوه استدلال میشویم. سه وجه استدلال به آیه گفته شده است آنها را که در کفایه و رسائل هم آمده اند را آن سه وجه استدلال و اشکالات شان را عرض خواهیم کرد.


[1] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج5، ص126.
[2] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج9، ص404.