1403/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /مانع در مفهوم شرط آیه نبأ
بحث در دلالت آیه کریمه إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا به مفهوم شرط بر حجیت خبر واحد بود. که مفهوم این آیه بنابراینکه ما مفهوم را در این آیه قائل بشویم با بیانهایی که قبلا گذشت این شد که «اگر فاسق خبر نیاورد یعنی عادل خبر بیاورد تبیّن لازم نییست و نیاز به بررسی وجود ندارد و میتوانیم عمل کنیم». مفاد این مفهوم این میشود که خبر عادل حجت است چنانکه قبلا بیانش گذشت. بنابر پذیرش این مفهوم از جهت مقتضی که این جمله مفهوم دارد و شرط برای تحقق موضوع نیست. موضوع «النّبأ» است و اگر نبأ آورنده اش فاسق بود فتبیّنوا. مفهوم پیدا میکند که اگر نبأ آورنده شا فاسق نبود تبیّن واجب نیست. بنابراینکه ما مفهوم را در این آیه بپذیرم یا موضوع را الجایئ بالخبر بگیریم. الجایئ بالنبأ إن کان فاسقا فتبیّنوا. باز هم مفهوم پیدا میکرد.
حالا اگر ما این بیان و بیانها را بپذیریم و مفهوم را در این آی کریمه محقق بدانیم باز اشکال شده است که بنابر تمامیت مقتضی باز این مفهوم دچار مانع است و آن مانع جلوی انعقاد مفهوم را میگیرد و نمیشود ما به این مفهوم ملتزم بشویم چون مانع است. آن مانع ذیل آیه است که ﴿أن تصیبوا قوما بجهاله و تصبحوا علی ما فعلتم نادمین﴾. که أن تصیبوا قوما بجهاله در مقام تبیین است که چرا خبر فاسق را تبیّن کنید و نپذیرید. با دیگران درگیر میشود از روی جهل و آنها را میکشید و زخمی میکنید و ضرر وارد میکنید از روی جهل و تصبحوا علی ما فعلتم نادمین و در نتیجه بر آن کاری که انجام دادید پشیمان میشود. این اصابت قوم کنایه است از وقوع در مفسده. ممکن است در یک موردی اصابت قوم و کشتن دیگران از روی ظلم و عدم تحقیق باشد و ممکن است که یک مفسده دیگری باشد. که مبادا دچار مفسده بشوید از روی جهل و عدم علم. وقتی تعلیل این باشد این دیگر هم شامل خبر فاسق میشود و هم خبر عادل. یعنی هر جا که جهل و عدم العلم است شما از آن پیروی نکنید و بررسی کنید زیرا ممکن است دچار مفسده بشوید. پس در تعلیل موضوع جهل و عدم العلم است. از جهل پیروی نکنید. عدم العلم را بدون تبیّن قبول نکنید. زیرا ممکن است دچار مفسده بشوید. این تعلیل عام است و هم شامل خبر فاسق میشود و هم خبر عادل. پس مفهوم را از کار می اندازد. درست است که در صدر آیه فرمود خبر فاسق را تبیّن کنید ولی در تعلیل یک علتی ذکر شده است که در حقیقت مفهوم صدر را از کار می اندازد. مفهوم صدر این بود که خبر عادل را بپذیرید و بررسی نکنید. ولی این تعلیل آن مفهوم را از کار می اندازد و مانع است در مقابل مفهوم. چون علت است و علت هم تعمّم یعنی میآید و موضوع را تعمیم میدهد. درست است که در صدر آیه فقط فاسق را ذکر فرمود و مفهوم هم پیدا کرد که عادل نیاز به بررسی ندراد ولی ذیل آیه که علت است بعد از اینکه به علت میرسیم میفهمیم که این حکم و این بررسی عام است. و عمومیت و شمولیت دارد در هر موردی که در آنجا عدم العلم باشد. و عدم العلم درمورد عادل هم است چون خبر عادل هم که علم آور نیست. این اشکالی بود که در مقام بر مفهوم شده بود. از این اشکال چند تا جواب داده شده است که ما سه جوابش را در جلسه قبل عرض کردیم.
جواب چهارمی در مقام داده شده است. این جواب را مرحوم نائینی و مرحوم آقای خویی بیان فرمودند. و آن هم این است که این تعلیل نمیتواند مانع آن مفهوم بشود بخاطر اینکه آن مفهوم دلیل حاکم است و این تعلیل دلیل محکوم است.دلیل حاکم مقدم است بر دلیل محکوم. بیان ذالک این است که: در این تعلیل یک موضوعی است و یک حکمی است. موضوع عبارت است از جهل و عدم العلم_ درتعلیل میفرماید هرجا جهل است آن را نپذیرید و حکمش هم این است که باید نپذیرید_ پس موضوع جهل و عدم العلم است. و هیچ دلیلی متعرض موضوع خودش نیست و برای خودش موضوع نمیسازد. این دلیل میفرماید هر جا عدم العلم بود از او پیروی نکنید اما اینکه کجا عدم العلم است و جهل است آن را دیگر این دلیل متکفل آن نیست. این دلیل متکفل اینکه کجا جهل است و کجا جهل نیست، نیست. مثلا بفرماید اکرم العلماء موضوع العلما است که العلماء یجب اکرامه. اما اینکه کی عادل است این دلیل متکفل آن نیست. ما باید خودمان احراز کنیم کجا عالم است و کجا عالم نیست. نمیتوانیم به اکرم العلما تمسک کنسم و بگوییم این زید هم پس عالم است. نه، دلیل برای خودش موضوع درست نمیکند. این تعلیل هم میفرمیاد اگر جهل بود و عدم العلم بود از او پیروی نکن. اما اینکه کجا جهل است و مصداق عدم العلم است آن را دیگر متعرض نیست. از آن طرف مفهوم این آیه که در صدر آمده است میفرماید که خبر عادل جهل نیست و علم است. چون در صدر آیه فرمود که إن جاءکم فاسق بنبإ فتبیّنوا. اگر فاسقی آمد آند را تبیّن کنید یعنی تحقیق کنید که به علم و بیان برسید. یعنی خبر فاسق بیان نیست و علم نیست. در منطوق صدر این آمده است. از مفهومش فهمیدیم که اگر عادل خبر آورد تبیّن نیاز نیست یعنی خود خبر عادل بیان سات و خودش علم است. پس صدر این آیه کریمه از مفهومش فهمیدیم که خدای متعال خبر عادل را بیان میداند و علم میداند. وقتی که خدای متعال بفرماید خبر عادل علم است این حاکم میشود بر آن تعلیل. تعلیل فرمود که هرکجا عدم العلم است بررسی کنید. شارع متعال آمد در صدر همین دلیل فرمود ما این مورد را ما علم میدانیم با یانکه خبر عادل هم واقعا علم نیست. آنجا هم جهل است. ولی شارع از باب حکومت فرمود که خبر عادل تبیّن نمیخواهد و خودش علم است. وقتی یک دلیلی آمد در موضوع دلیل دیگر تصرف کرد_ موضوع دلیل دیگر عدم العلم بود_ و دلیل حاکم آمد گفت اینجا عدم العلم نیست و علم است. قهرا از تحت آن خارج میشودذ. با این بیان مرحوم نائینی میفرمایند ما چون در امارات قائل هستیم که ادله اعتبار امارات به معنای تتمیم کشف و به معنای اعتباره علما اسنت و ادله اعتبار خبر واحد عادل به معنای آن است که شارع آن را علم اعتبار کرده است. وقتی در صدر این آیه مفهوم آیه میفرماید خبر عادل نیاز به تبین ندارد یعنی خودش علم است یعنی دارد علم اعتبار میکند. وقتی علم اعتبار کرد قهرا از تحت آن علتی که در ذیل ذکر شده است خارج خواهد بود. چون آن علتی که در ذیل ذکر شده است موضوع دارد. و به موضوع خودش متعرض نیست و مثبت موضوع خودش نیست. میفرماید هر جا عدم العلم محقق شد شما آن را بررسی کنید اما اینکه کجا عدم العلم محقق شد او متکفل این معنا نیست. فلذا مفهوم در اینجا حاکم است و مقدم میشود بر عموم تعلیل. این بیانی است که مرحوم نائینی و آقای خویی دارند برای جواب از این اشکال مانعیت تعلیلی که در این آیه آمده است. برای اینکه آن اشکال را مرتفع بکنند و جواب بدهند فرمودند که اینجا تعلیل نمیتواند بیاید و مفهوم را از میان بردارد که بفرماید هرجا عدم العلم است شما از آن پیروی نکنید و بررسی کنید. او نمیتواند جلوی آن را بگیرد. بلکه مفهوم می آید و حاکم میشود براین تعلیلی که در ذیل آمده است. چون مفهوم میگوید این علم است. وقتی فرمود خبرعادل یعنی علم و تبیّن نیاز ندارد. این در حقیقت خارج میکند خبر عادل را از موضوع عدم العلمی که در تعلیل آمده است. این بیان مرحوم نائینی و مرحوم آقای خویی در این مقام.[1]
الّا اینکه مرحوم آقا ضیاء عراقی بر این مطلب اشکال دارند. ایشان میفرمایند که اگر لسان این مفهومی که الآن داریم این بود که خبرعادل علم است. اگر چنین لسانی داشت آنوقت فرمایش شما درست بود. فرمود خبرعادل علم است شارع آمده است از مولویت خودش استفاده کرده است گفته خبرعادل علم است ولو اینکه میدانیم وجدانا این علم نیست ولی فرموده است این را علم بپذیرید. اگر چنین تعلیلی در مفهوم بود فرمایش شما صحیح بود و این حاکم میشد بر عموم تعلیل که فرمود به عدم العلم عمل نکنید. میفرمود این علم است و از عدم العلم خارج میشد. تضییق آن موضوع دلیل محکوم میشد. آن میفرمود هر عدم العمی را شما عمل نکنید. این دلیل حاکم میگوید این عدم العلم نیست و علم است. پس قهرا آن دلیل محکوم شامل خبر عادل نمیشد. اگر اینطور بود فرمایش شما قطعا درست بود. ولی ما در مفهوم چنین عبارتی نداریم که خبرالعادل علم. بلکه میفرماید خبرعادل را تبیّن نکنید یعنی حکمش را دارد بیان میکند. وقتی میفرماید خبرعادل را تبین نکنید. خبر فاسق را تبین کنید و خبرعادل را تبین نکنید. از این حکم میخواهید برسید که پس شارع این را علم میداند. خودش که نفرمود این را علم میدانم. چنین دلیلی نداریم، نه در اینجا نه در جای دیگر. پس چون در این آیه کریمه چنین بیانی نداریم و چنین مفادی نیست که «خبرالعادل علم» تا بگویید این حاکم است بر آن تعلیلی که در ذیل است. فقط میفرماید به خبرعادل عمل کنید. در ذیل فرمود هرجا جهل باشد به آن عمل نکنید. اینجا میفرماید نه، یک قسمتی از عدم العلم است و آن هم خبر عادل است، به آن عمل کنید. این میشود مخصّص. مثل اینکه مولا میگوید اکرم العلماء و بعد میفرماید لاتکرم العالم النّحوی. اکرم العلما یعنی اکرام همه علما واجب است بعد تخصیص زد و فرمود عالم نحوی را اکرام نکن، آن حرام است مثلا. میشود تخصیص. بله، اگر لسان این دلیلی که می آید عالم نحوی را خارج کند این بود که النحوی لیس بعالم. اگر این بود درست. ولی فرض این است که اینطور نفرموده است و فرمود لاتکرم العالم النحوی و این میشود تخصیص. یعنی اگر دلیلی که می آید از عام یک چیزی را خارج میکند ناظر به حکم باشد میشود مخصص و اگر ناظر به موضوع آن دلیل عام بشود، میشود حاکم و در این آیه کریمه مفهومی که داریم میگوید به خبر واحد عادلی که داریم آن را تبیّن نکنید، راجع به حکمش دارد میگوید و میگوید تبیّن اینجا واجب نیست. در خبرفاسق تبین واجب بود و در اینجا تبین واجب نبست و در تعلیل هم فرمود هر جهلی تبین نیاز دارد. فرمود هرجایی که عدم العلم باشد به آن عمل نکیند و در صدر فرمود به خبرعادل عمل کنید و تبین لازم ندارد هم عام و هم این مفهوم ناظر به حکم است پس اینجا حکومتی شکل نمیگیرد. این اشکالی است که مرحوم آقاضیاء عراقی اینجا دارند. میفرمایند که حکومت آنجایی است که یک دلیلی داشته باشیم که به عمومش شامل موارد زیادی میشود. چند مورد میشمارد مثل همین مثال اکرم العلماء. هم عالم نحوی را میگیرد و هم عالم صرفی را هم عالم فقه را هم عالم اصول را و هم عالم فلسفه را همه را میگیرد. مولا نظرش این شد که عالم نحوی اکرام نباید بشود. میگوید لاتکرم العالم النحوی. این میشود تخصیص چون این دلیل خاص ناظر است به آن دلیل عام. همان حکم را نشانه رفته است. میگوید همان آن حکم در عالم نحوی نیست. این میشود مخصّص. اما اگر همین را به لسان دیگری بفرماید. میفرماید النحوی لیس بعالم. نتیجه این است که عالم نحوی باید اکرام نشود ولی این را با لسان دیگری فرمود. فرمود که اینجا اصلا موضوع محقق نیست. میفهمیم که اینجا حکم علما هم جاری نیست. اگر به نحو لیس بعالم بفرماید همین مطلب را میشود حکومت. اگر بفرماید لاتکرم العالم النحوی میشود تخصیص. درست است که نتیجه هر دو از نظر مقام ثبوت یکی است و میخواهد بگوید عالم نحوی باید اکرام نشود نه اینکه میخواهد بگوید واقعا آن عالم نیست. وجدانا میدانیم که عالم است. تعبیر را عوض کرده است. بجای اینکه بفرماید عالم نحوی را اکرام نکن فرموده است نحوی اصلا عالم نیست. عوض کردن تعبیر از لحاظ ثبوت حکومت با تخصیص هیچ فرقی نمیکند. هردو این است که یک بخشی از موضوع را با اینکه موضوع آنجا صدق میکند از حکم خارج میکند. با اینکه نحوی هم عالم است میگوید این حکم علمای دیگر را ندارد. این تخصیص است. حکومت هم همین را میخواهد بگوید. با اینکه این عالم است ولی وجوب اکرام ندارد. در مقام ثبوت حکومت با تخصیص فرقی ندارد. بله، در مقام بیان در حکومت همین مطلب را به این اسلوب بیان میکند که نحوی اصلا عالم نیست. در نتیجه حکم وجوب اکرام هم نخواهد بود. در محل نزاع ما آیه کریمه نفرمود که خبرالعادل علم و لیس بجهل تا اینکه بفرمایید این حاکم است بر آن ذیلی که میفرماید هرجا عدم العلم باشد به آن عمل نکن. که بگویید این میفرماید خبرالعادل علم پس بنابراین دارد از آن عدم العلم خارج میکند خبرعادل را. فرموده است به خبرعادل عمل کنید و تبیّن نمیخواهد. این ناظر است به حکم تعلیل که گقت به جهل عمل نکنید و شامل خبرعادل میشد و هم فاسق میشد. آمد در صدر یک مطلبی فرمود که به خبرعادل عمل کنید. این در حقیقت از حکم او این مورد را دارد تخصیص میزند و خارج میکند. بعد مرحوم آقاضیاء عراقی میفرمایند اینجا تخصیص درست نیست زیرا این ذیل آبی از تخصیص است. ﴿أن تصیبوا قوما بجاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین﴾ میگوید اصلا سراغ جهل و عدم العلم نروید برای اینکه پشیمان میشود. اگر دلیل حالک بیاید اینجا اصلا عدم العلم نیست میپذیرفتیم اما اینکه با اینکه عدم العلم است اما شما عمل کنید ولو اینک وقوع در مفسده باشد. یعنی با حفظ موضوع شارع بخواهد این حکم را با این لسان بردارد نمیشود آن را پذیرفت چون آبی از تخصیص است و میگوید مفسده دارد و پشیمانی دارد. بنابراین لذا فرمودند که بیانی که مرحوم نائینی فرموده است که مفهوم حاکم است بر آن ذیل این حکومت پذیرفتنی نیست چون اینجا لسانش اصلا لسان حکومت نیست و لسان تخصیص است و تخصیص هم قابل پذیرش نیست بنابراین آن تعلیل میآید مفهوم را از بین میبرد. این مطلبی است که در اینجا مطرح شده است. مرحوم آقای خویی و برخی از بزرگان در صدد هستند که از این اشمال آقا ضیاء جواب بدهند و همان جوابی که مرحوم آقای نائینی فرمودند در اینجا درست است. اینجا مفهوم حاکم است بر تعلیل نه اینکه تعلیل بیاید مفهوم را از بین ببرد.