درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /مفهوم شرط آیه نبأ

 

1- مانع در مفهوم داشتن آیه نبأ

بحث در دلالت آیه کریمه ﴿إن جائکم فاسق ببإ فتبیّنوا﴾ بر حجیت خبر واحد عادل بود. ایا دلالت دارد یا نه؟ هر دو تقریر بیان شد. هم مفهوم وصف هم مففهوم شرط. به نظر ما هر دو تقریر تام بود. یعنی هم مفهوم وصف و هم مقهوم شرط در آیه کریمه دلالت دارد بر حجیت خبرواحد. الّا اینکه اشکال شده است که این از نظر مقتضی درست است اما اینجا مانع است. یعنی لولا المانع این بیان تام بود که این آیه کریمه دالّ است بر حجیت خبرواحد. اما اینجا مانع است. ن مانع را ما بیان میکنیم . چند تا مانع ذکر کردند. آن مانع را ذکر میکنیم. مقتضای آن مانع این است که نمیشود ملتزم به مفهوم شد در این آیه کریمه.

1.1- مانع اول

اولین مانع که ذکر شده است در آیه کریمه، گفتند: این آیه تعلیل دارد و چون تعلیل دارد، تعلیل مفهوم را از کار می اندازد. تعلیلی که در آیه ذکر شده است میفرماید ﴿إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا أن تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین﴾. میفرماید شما حرف فاسق را نپذیرید و تبیّن کنید که مبادا اصابت کنید قوم را از روی جهل و ندانستن مطلب حق. و در نتیجه بر کار خود پشیمان بشوید. این تعلیل میفرماید که علت تبیّن این است که شما «اصابت قوم به جهل» کنید و از روی جهل درگیر بشوید با مردم و احیانا آنها را بکشید. پس علت اصابت قوم از روی جهل است. اصابت به قوم در اینجا موضوعیت ندارد بلکه مراد «وقوع در مفسده» است. یعنی از روی جهل واقع بشوید در مفسده. هرجایی که از روی جهل در مفسده واقع شدن است شما باید نپذیرید. اگر این علت را بپذیرید این علت هم در خبر فاسق است و هم در خبر عادل است. خبر عادل را هم که بپذیریم ممکن است که اشتباه و خطا در بیاید و ما واقع بشویم در مفسده از روی جهل. پس بنابریان آیه کریمه اگر صدر داشت این تعلیل را نداشت میگفتیم به مفهوم وصف یا مفهوم شرط دلالت میکند بر حجیت خبرعادل. إن جائکم فاسق بنبإ فرموده است مفهومش این است که اگر فاشق نبود تبیّن واجب نیست فلاتبیّنوا. پس حجت است. ولی تعلیلش العلّه تعمّم. أن تصیبوا قوما بجهاله. از روی جهل واقع بشوید در مفسده زیرا قوم که موضوعیت ندارد. عادل که خبر آورد ما علم پیدا مکنیم؟ خیر آنجا هم جهل است. بنابراین این علت تعمیم میدهد هم فاسق را شامل میشود و هم عادل را فلذا نمیشود در اینجا به مفهوم ملتزم شد زیرا العله تعمّم. مثلا گفت: لا تاکل ما بیدک إن کان رمّانا لأنّه حامض، آنچه که در دستت داری اگر انار است نخور لأنّه حامض. لأنّه حامض را که گفت این دیگه مفهوم پیدا نمیکند که اگر رمّان نبود بخور. چرا؟ بخاطر اینکه گفت لأنه حامض. بنابراین اگر در اختیار من رمان نباشد و یک چیز دیگر باشد لأنّه حامض میگوید آن هم نخور. لا تأکل ما بیدک إن کان رمّانا مفهوم دارد: إن لم یکن رمّانا تأکله. ولی بفرماید لأنّه حامض دیگر جلوی این مفهوم را میگیرد. یعنی ولو اینکه در اختیارت رمان نیست ولی اگر حامض است نباید بخوری.

شاگرد: پس ذکر وصف فاسق در آیه به چه دلیل است اگر ذکرش شرط نیست. چرا نفرمود أن جائکم نبأ؟؟

استاد: جواب این را قبلا دادیم که میخواهد بفهماند این آدمی که خبر را می آورد فاسق است. ذکر این شرط بی حکمت نیست. ولی مفهوم را از دست شما گرفتیم با ذکر این بیان. تعلیل دارد و العلّه تعمّم پس بنابراین شامل عادل هم میشود. این اشکالی است که در مقام شده است. از این اشکال جواب هایی داده شده است.

1.1.1- جواب اول از مانع

جواب اول این است که گفتند در اینجا «بجهاله» به معنای جهل نیست که هم شامل عادل بشود و هم شامل فاسق بشود. أن تصیبوا قوما بجهاله اگر به معنای جهل بود بله، هم شامل فاسق میشد و هم شامل عادل میشد زیرا عادل هم که علم نمی آورد و آنجا هم جهل است. اینجا جهالت به معنای سفاهت است. ولذا این شامل عمل به خبرعادل نمیشود. زیرا عمل به خبرعادل کار سفاهی نیست. عمل به خبر فاسق کار سفاهی است. پس جهالت در اینجا به معنای سفاهت است، نه به معنای جهل مقابل علم است. .و الدلیل علی ذالک این است که هم در العین خلیل و هم در دیگر کتب معتبر لغت مثل لغت ابن درید و دیگران گفتند که الجهل ضد العلم را دارند و الجهل ضد الحلم را هم دارند. پس همیشه جهل ضد علم نیست و گاهی جهل ضد حلم است. و گاهی جهل ضد عقل است. در لغت همه این معانی آمده است. همیشه ضد علم نیست. اینجا جهالت به معنای ضد حلم و ضد عقل است نه ضد علم. لذا راغب اصفهانی در مفردات گفته است: الجهل علی ثلاثه اضرب: جهل در قرآن سه نوع استعمال دارد. الاول خلوّ النفس من العلم یعنی جهل مقابل علم است. الثانی اعتقاد الشیئ بخلاف ماهو علیه، انسان برخلاف آنچیزی که هست معتقد بشود. باور نادرست. و الثالث فعل الشیئ بخلاف ماحقّها أن یفعل راغب میگوید که جهل این است که انسان یک کاری را آنگونه انجام بدهد که شایسته نیست. با اینکه میداند این کار را نباید انجام بدهد، اگر انجام بدهد آن کار ناشایست را میگویند جهل. پس جهالت همواره به معنای ضد علم نیست. گاهی انسان کار نادرستی انجام میدهد ولو آنکه میداند که آن هم نادرست است این را میگویند جهل. در آیه کریمه هم جهالت أن تصیبوا قوما بجهاله به معنای ضد علم نیست که شامل هم خبرعادل بشود وهم شامل خبر فاسق بشود. بلکه به معنای کار ناشایسته است. عمل به خبر عادل که کار ناشایسته نیست و فقط شامل عمل به خبر فاسق است. نظیر این آیه کریمه مثلا: ﴿إنّما التوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله.﴾ آنجا بجهاله کأنّ ظهور دارد که به معنای کم عقلی و کم تدبیری و عدم حلم است نه به معنای جهل. مثلا میگویند این جوان جهالت دارد. نه اینکه نمیداند بلکه میداند این حرام است و آن حلال است. ولی حالت جهالت ضد عقل در آنجا به کار برده میشود. دوراندیشی و حزم و حلم یک حالتی هستند که ممکن است در انسان باشد و ممکن است در انسان نباشد. فلذا جواب این اشکالی که فرمودند که تعلیل هم شامل خبرواحد است و هم شامل خبر فاسق است نه. اینجا جهالت به معنای جهل ضد علم نیست بلکه به معنای ضد حلم و ضد عقل است که شامل خبرعادل اصلا نمیشود.

بنابراین جهالت را به این معنا گرفتیم که کم تدبیری و سفاهت است و شامل عادل نشد. این شاکال شما که العله تعمّم دیگر شامل عادل در اینجا دیگر نشده است.

اشکال این بود که وقوع در مفسده میشود بخاطر نبودن علم. علت را اینطوری معنا کردیم که این آیه کریمه فرموده است که شما برای این خبر فاسق را نپذیرید که أن تصیبوا قوما بجهاله یعنی از روی عدم علم. این اصابت قوم یا وقوع در مفسده از روی جهل و از روی عدم علم این هم شامل تبعیت از خبر عادل میشود و هم خبر فاسق. چون آنجا هم عدم العلم است و آنجا جهل است. پس این علت شامل آنجا هم میشود و مفهوم را از کار می اندازد. در پاسخ گفتیم در عادل هم عدم علم است و ممکن است که آدم دروغ نگوید ولی اشتباه کند و انسان از روی جهل واقع بشود رد مفسده. در عادل احتمال کذب منفی است اما احتمال خطا منفی نیست. در فاسق هم احتمال کذب است و هم احتمال خطا. در عادل چونکه عادل است احتمال کذب نیست اما اصابت قوم از روی خطا که هست. پس احتمال اینکه ما در عمل به خبرعادل هم دچار وقوع در مفسده از روی جهل بشویم است. جواب دادیم که نه، در اینجا جهل به معنای سفاهت و به معنای عدم العلم نیست که شامل عادل بشود و عمل به خبرعادل سفاهت حساب نمیشود. این یک جواب و شاهد هم آوردیم که جهل در لغت هم به معنای عدم العلم گرفته شده است مثل العین و دیگر لغات معتبره و هم گفتند الجهل ضد الحلم و فرمودند الجعل ضد العقل. فلذا اصلا شامل خبرعادل نمیشود.

1.1.1.1- اشکال بر جواب

اشکالی در ذیل این شده است که اگر شما در اینجا جهل را به معنای سفاهت بگیرید چگونه میخواهید بگویید که این آیه تطبیق بر شأن نزول میکند؟ یعنی که اصحاب پیامبر میخواستند کار سفیهانه انجام بدهند؟ جهالت را اگر جهل بگیریم بله ممکن است انسان از روی جهل یک کاری را انجام بدهد ولو اصحاب پیامبر باشد اما اگر به معنای سفاهت بگیرید معنایش این است که آنها میخواستند کار سفیهانه کنند و آیه آمد که کار سفیهانه نکن. و حال آنکه آنها یک نفر و دو نفر نبودند بلکه یک جمعیت بودند. جمعیت چطور میتواند کار سفیهانه انجام بدهد. عقلا بودند. پس اینجا معلوم میشود که جهالت به معنای سفاهت نیست و به معنای همان عدم العلم است.

1.1.1.2- رد اشکال

جواب میدهیم: اینها که میخواستند عمل کنند به خبر ولید اطلاع از فاسق او نداشتند ولذا کارشان سفیهانه شمرده نمیشد. آیه آمد فرمود إن جائکم فاسق. بعد از اینکه مشخص شد که فاسق است عمل به گفتار او میشود سفاهت. قبل از نزول آیه عمل آنها سفاهت شمرده نمیشد چون اصلا نمیدانستند که فاسق است. آیه آمد گفت که این آدم آدم فاسقی است. حتی تاریخ هم نقل کرده است. حتی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم این آقا مشروب میخورد. علی علیه السلام اولین کسی را که در تاریخ است که به جهت شرب خمر حد زد همین آقا بود. در زمان خلفا بود. علی علیه السلام این را تازیانه شرب خمر زد. و بعد هم والی کوفه شد با همان اوصافش و همان موقع هم شرب خمر میخورد و نماز میخواند. گاهی نماز صبح را بیشتر میخواند و در جواب میگفت اگر کم خواندم بیشتر بخوانم. این آدم فاسق را با اینکه قرآن میگوید فاسق است عامّه میگویند الصّحابه کلّهم عدول. هر کس در مورد صحابه حرف زد این میخواهد دین را از بین ببرد. زیرا مجرایی که دین به دست ما رسیده است صحابه هستند و هر کس بهآنها متعرض شود میخواهد دین را از بین ببرد. ابوزرعه از بزرگانشان این جمله را گفته است که اگر دیدید کسی در مورد صحابه حرف زد بگویید این زندیق است و میخواهد دیم را از بین ببرد. پس قرآن کریم میگوید فاسق است چطور خود قرآن صریحا میفرماید این فاسق سات. پس چرا شما این حرف ناسنجیده را میزنید که دین ما از راه این صحابه فاسق و عادل به دست ما رسیده است. دین ما از راه قرآن رسیده سات که متواتر است. از راه صحابه عدول رسیده است از راه ائمه اهل بیت رسیده است. بنا نیست که ما دین مان را اینها بگیریم که شما بگویید اگر کوچیکترین خدشه ای به اینها بکنید دین از بین میرود. چه مغالطه عجیبی میکند که معلوم میشود این زندیق است چون میخواهد هدم دین بکند. زیرا دین از این راه به دست ما رسیده است اگر این راه را خراب بکنی دین را خراب کرده اید. نه، این راه را تنقیح میکنیم و مشخص میکنیم که این راه کدامش مورد اعتماد است و کدامش مورد اعتماد نیست. خود قرآن میفرماید إن جائکم فاسق بنبإ فتبیّنوا. به هر حال این مغالطات باعث میشود اینها حرفهای نادرستی بزنند و اغواء بکنند اتباع خودشان را.

شاگرد: شما فرمودید که تعلیل آیه شامل عادل نمیشود زیرا تبیِن نکردن از خبر عادل کار سفیهانه ای نیست. شما فرمودید این امر مولوی است و امر مولوی را ما باید از همین آیه بفهمیم که آیا تبعیت نکردن از خبر عادل سفیهانه است یا نیست یعنی خبر عادل حجت است یا نیست؟ استاد: مفهوم آیه فرموده است که إن جائکم عادل فلا تبیّنوا آنوقت تعلیل کرده است منطوق را، که اگر فاسق را تبین کنید بدون تبین آن میشود جهالت.

شاگرد:ما باید آیه را با تعلیلش نگاه کنیم بعد از جمع بندی بگوییم که خبر عادل حجت است یا نیست. نه اینکه فقط بات صدر آیه بگوییم خبرعادل حجت است و بعد تعلیلش را توجیه کنیم به غیر عادل.

استاد: جمع بندی میکنیم. یک دلیلی آمده سات که منطوق آن مفهوم دارد. و یک تعلیلی هم دارد. تعلیل اگر هم شامل منطوق و هم مفهوم میشد میگفتیم این مفهوم از کار می افتد چون العله تعمّم. ولی ما علت را طوری بیان کردیم که فقط شامل منطوق شد و مفهوم سالم سر جای خودش ماند. پس ما تمسک میکنیم به مفهوم و میدانیم که مفهوم قطعا داخل در تعلیل نیست. این بیانی است که راجع به این اشکال و جوابش.

1.1.2- جواب دوم از مانع

جواب دیگری هم داده شده است که بپذیریم که تعلیل عام است . جهالت به معنای جهل یعنی عدم العلم است. که هم شامل فاسق بشود و هم شامل عادل بشود. ولی عرض میکنیم که مفهوم أخصّ از ان تعلیل است. تعلیل میگفت هر خبری که موجب وقوع در نفسده است از روی جهل، عمل نکن. مفهوم میگوید خبرعادل را عمل کن. تعلیل میگفت هر خبر. ولی مفهوم میگوید خبرعادل را عمل بکن. مفهوم اخص است و تخصیص میزنیم عموم تعلیل را.

1.1.2.1- اشکال به جواب دوم

ولی این جواب مورد اشکال قرار گرفته شده است. تخصیص در صورتی است که این استقرار بیاید معنای منهوم استقرار پیدا بکند یعنی ظهورش ظهور مستقرّ بشود. دلالت تصوری و دلالت تصدیقی مستقر بشود و محفوف به قرینه نباشد. اینجا چون در یک کلام است خود این مفهوم که میفرمایید اخصّ است محفوف به قرینه متصله است. اصلا استقرار معنا در خاص را جلوگیری میکند. دیگر خاصی شما ندارید تا اینکه بگویید این مخصص ذیل و مخصص عموم تعلیل میشود. مخصص در صورتی است که خود خاص ظهورش مستقرّ بشود. اینجا که ظهور خاص که منظور همان مفهوم است استقرار پیدا نمیکند. چون مذیّل است به آن تعلیل. و تعلیل جلوی استقرار ظهور در ناحیه خاص را از بین میبرد. کلامی که محفوف به قرینه است ظهورش استقرار پیدا نمیکند. بنابراین این جواب دومی که داده شده است که ما بپذیریم که جهالت در اینجا به معنای جهل است و مفهوم را مخصص قرار بدهیم. میگوید این نمیشود زیرا مخصص بودن فرع استقرار ظهور در ناحیه خاص است و فرض این است که در یک جمله تعلیل آمده است و جلوی استقرار این ظهور را میگیرد. ولذا میفرماید به خبرعادل هم عمل نکن. اگر خاصی جداگانه داشتیم که به خبرعادل عمل بکنید این تعلیل را میتوانست تخصیص بزند ولی فرض این است که چنین جمله ای نداریم. در داخل همین میفرماید به خبر عادل عمل کن از راه مفهوم. خوب تعلیل میآید جلوی این مفهوم را میگیرد. بنابراین این جواب درست در نمیآید.

1.1.3- جواب سوم از مانع

جواب سومی را مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه مطرح فرمودند. فرمودند که اصلا به معنای جهل میگیریم ولی عمل به خبرعادل جهل نیست. با این بیان میفرمایند که مولا بیاید یک حکمی را مقید کند به قیدی و بعد تعلیلی بیاورد که آن قید را از کار بیندازد. این مستهجن است. خودش اول مقید کرد به قیدی، گفت اگر فاسق بود تبین کنید و بعد آخرش تعلیلی می آورد که فاسق را میگذارد کنار. هر کجا نمیدانید عمل نکنید. هرکجا شامل عادل هم میشد. پس این قید از کار افتاد. و این مستهجن است. از این میفهمیم که این تعلیل اصلا شامل عادل نمیشود. و فقط شامل فاسق است. به این بیان که میفرمایند: در فاسق دو جهت است برای تبین. یک جهت کذب و یک جهت خطا. ممکن است فاسق باشد و دروغ بگوید و ممکن است فاسق باشد و دروغ نگوید ولی اشتباه کند. در عادل یک جهت است برای اینکه این اصابت قوم به جهالت بشود و آن هم کذب نیست و فقط خطا هست. در فاسق خداوند فرموده است که تبین کنید آن دوتا علت برقرار است. در عادل ممکن است بگویید یک منشأ درست است که نیست ولی منشأ دیگر هست. آن هم خطا است. میگوید این خطا را هم عقلا با اصاله عدم الخطا کنار میگذارند. پس در عمل به خبر عادل را جزء جهل نمیدانند. چون جهل منشأش یا به جهت این بود که من علم ندارم. یعنی احتمال میدهم دروغ بگوید و احتمال میدهم خطا کنید. هر دو در عادل است. در عادل احتمال کذب که نیست. میماند خطا که عقلا میگویند اصاله عدم الخطا. پس بنابراین اصلا من اینجا جهل ندارن. اینجا من اطمینان دارم و علم دارم و وثوق دارم. پس این تعلیل اصلا شامل عادل نخواهد بود که آن قید را از کار بیندازد. منشأ جهل ما دو چیز بود که هیچ کدام در عادل نیست. با این بیان اگر جهالت را به معنای جهل هم بگیریم، عمل به خبر عادل اصلا جهل نیست. بنابراین چه بگوییم جهالت که شامل عادل نمیشود و چه بگوببم جهل باز هم شامل عادل نمیشود چون عقلا عمل به خبر عادل را جزء جهل نمیدانند. جهل منشأش یکی از آن دوچیز است که هیچ کدام در عادل مصداق ندارد[1] . این هم بیانی است که ایشان فرمودند. بنابراین علت در اینجا باعث نمیشود که مفهوم از کار بیفتند. مفهوم سرجای خودش است برای اینکه جهل فقط در آن طرف است و اصلا این طرف جهلی در کار نیست. بیان ایشان هم بنظر میرسد که بیان صحیح و کاملی است.


[1] الحاشية على كفاية الأصول، البروجردي، السيد حسين، ج2، ص110.